تاج گُلی جان
سهیلا ورودی
پَنج شیش سالُم بود که آقاجانُم بِرَم یَکدِنه جوجه خوردو خِرید...! مُویَم هَمچی ذوق کِردِه بودُم کِه دایِم تو بَغَلُم می گیرفتُمِش عِین بِچه یِه خودُم...! َصرا دَم دَمایِ غروب کِه مِرَفت مادَرُم مُگُفت بیا موهاتِه بِبافُم...! مُویَم مِنشَستُم لَبِ پِلّهِ هَمی جوجه خوردویَم تو بغلم مادَرُم موهامِه دُمبِه اَسبی مِبافت...! با خودُم مُگُفتُم چی خوب بود جوجَمَم مو داشت مُویَم دَم دَمایِ غروب موهاشِه مِبافتُم[...]
نقد تحليلي بر داستان تاج گلي جان
داستان مبتنی بر روانشناسی تحلیلی یونگ، قابل تحلیل است.
بخش مهمی از داستان به تعمق در مناسبات عاطفی جنبههای ناهوشیار یا "خود درونی"، مربوط میشود. توصیف رفتارهای مردانه (آنیموس Aimus) در درون ناهوشياري ناخودآگاه زن، تظاهری نسبتاً دقیق از شخصیت کامل زن را که با مرد درون خويش کامل میشود، نشان میدهد.
در داستان، رسیدن به وحدت و يگانگي زن با مرد درون، با توصیف مناسبات عاطفی با جنس مذکر، بيان صادقانهای است که نشاندهنده تأمل باطنی نویسنده در بخشی از درون ناهوشيار، است. تصویری که او از جنس مذکر درون، ارائه میکند، رشد یابنده و قوی است. قدرت ازلی او (تاج گلي) در ستیز با تهاجمات نابهنگام عوامل بیرونی (خروس همسایه) بکر و دستنخورده باقی میماند. درحالیکه به بهای از دست دادن یکچشمش با آنیمای درون خود (زن درون خود) يگانه میشود. [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
نبش قبر
از مجموعه داستان "سرم را چسباندم روی تنشان"

(شیرین ورچه)
گفتگو پیرامون
نقد و تحلیل داستان
حمید ژیان پور
سوء گيري تأییدی؛
در مورد مجموعه داستان كوتاه "سرم را چسباندم روي تنشان" انتخاب موضوع با عنوان "نبش قبر" داراي طرحواره (Pragnanz) است.
"پراگنانز" براي تبيین جوهر، ذات و معناي به هم فشرده مفاهيم، بكار میرود و در بازكاوي معنا، داراي كليت جامع است. مخاطب با درك كليت به هم فشرده طرحواره مفهوم، به بينش و شناخت ناگهاني روبهجلو دست مییابد. پراگنانز ازاینجهت منبع و جوهر درك بينش ناگهاني و بصيرت در حل مسئله است.
آنچه در بينش اتفاق میافتد تجربه درك شهودي و ناگهاني از حل مسئله و معطوف به آمايه، نگرش يا آمادگي شناختي بنمایه درون ذهني فرد نسبت به موضوع است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
من بودم و ...
من بودم و علی نوربخش و حامد توکلی و صادق گلاب فروش
(زهرا سلطانی)
"به جون داداش داشتم از دفتر گاراج میزدم بیرون که تلفن زنگ زد. برگشتم و گوشی رو برداشتم. علی بود. گفت این دفعه خود بهشت رو پیداکرده و قرارمون یه ساعت دیگه مرغ طلایی. گفت که به حامد و صادق هم من زنگ بزنم. گفتم جون داداش ماشین سالم توی تعمیرگاه نمونده که بیارم. مردم اول هفته ماشین میارن میکانیکی که آخر هفته لنگ نمونن و کیفشون کوک باشه. علی گفت خیالی نیست چون صادق ماشین جدیدش رو تحویل گرفته. گفتم چی از این بهتر داداش. اول به عیال زنگ زدم و گفتم تو تعمیرگاه مشتری خوب به تورم خورده و بعد به حامد زنگ زدم و گفتم داداش قرارمون یه ساعت دیگه مرغ طلایی و قرار شد حامد هم به صادق زنگ بزنه. به بچهها تو تعمیرگاه هم سپردم که بند و آب ندن." [...]
نقد و تحلیل
جبر خطي تعيين؛
داستان كوتاه "من بودم و..." در جبر تعيين يا متقابل گري الگوي دوطرفه محرك و پاسخ، شکلگرفته است. الگوي خطي محرك و پاسخ در داستان در دو موقعيت ادراك شناختي و عملكرد رفتاري بهسوی نوعي برونرفت از دايره بسته جبر پيش میرود اما روايت چندوجهی شخصیتهای راوي داستان در "و..." نامحسوس، ناكام میماند.
رابطه ميان ادراك شناختي راوي با عملكرد رفتاري در الگوي "تقويت زنجيره همزمان" معرف تبييني از الگوي پیچیده محرك و پاسخ است كه رابطه ميان ادراک شناختي و عملكرد رفتاري "راوي" در موقعيت يا مكان يا منبع، الهامبخش نوعي تقويت است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان کوتاه
جعبه افکار سفارشی
(شیرین ورچه)
نقد و تحلیل
كشيدگي يا اريب؛
جعبه افكار سفارشي، بسيار رسمي آغاز میشود و بهطور رسمي در سطح روابط دوطرفه به نرمي و با ضربآهنگ يكنواخت بهپیش میرود.
هنرمند نقاشي كه نقش نمیآفریند اما خلاق است مانند لباسي شيك و رسمي است كه اتو ندارد و صاف و چروك اما خلاقانه، پنهان میماند تا همهچیز در رسميت باقي بماند [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان کوتاه
هیدروسفال
(ناهید شمس)
به هوش که آمد در مورد بچه پرسید. پرستار گفت هنوز زنده است و نفس میکشد. حتی جیغ میزند و گریه میکند. بعد از زن پرسید آیا میخواهد بچهاش را شیر بدهد؟ زن رویش را برگرداند و گفت قبلاً در این مورد حرف زده. نمیخواهد حتی بچه را ببیند.
زن توی سونوگرافی روی مانیتور هم نتوانسته بود با دیدن آن تصویر باکلهی بینهایت بزرگ و صورت دفرمه جلوی عق زدنش را بگیرد. تا پیش از دیدن آن تصویر، زن برای دیدن جنینش لحظهشماری میکرد؛ اما آن روز بهمحض دیدن آن تصویر دیگر دلش میخواست این سر نافرم به تن بچهاش نباشد. البته خودش کمی از این حس نگران شد چون با حس خفن و شاعرانهی مادری جور درنمیآمد. حتی با پزشکش برای سر به نیست کردن بچه وارد مذاکره شد؛ اما پزشک اعلام کرد که برای این کار خیلی دیر شده و دیر یا زود باید این بچهی هیدروسفال را در آغوش بکشد و بهش شیر بدهد؛ اما زن توی دلش به دکتر فحش داد و برایش شیشکی کشید [...]
نقد و تحلیل
هیدروسفال؛
در متن نوعی جابجایی هیجان وجود دارد. نویسنده، "نفرت" مادر را به کودک نسبت داده است؛ بنابراین بهجای آنکه بهصراحت مادر را دشمن کودک معرفی کند، نفرت دشمنی مادر را، بهسوی کودک هیدروسفال برونفکنی میکند. دشمنی که با نفرت متراکم، کودک هیدروسفال را بهدقت زیر نظر دارد و در فضای بزرگ ذهنش (سر هیدروسفال که به کودک نسبت دادهشده است) با آن چشمان متوحش، کودک را هدف نیستی قرار میدهد، مادر است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان کوتاه
تب عشق...!
(مسعود مشهدی)
یکی بود منم بودم...! زیر گنبد کبود غیر از خدا یه مشت آدم بدبخت بیچاره هم بودن...! یه میرزا بنویس هم بود که گاهی واسه دل خودش یه چیزایی مینوشت...! از دردها... از ظلمها... از بغضها...! گاهی هم از درد خودش مینوشت و بعد که نوشته خودش رو میخوند دلش به حال خودش میسوختُ سرش رو میذاشت رو زانوش گریه میکرد...! یه روز حس کرد که دیگه دلش جا نداره برا درد و غم... دید دلش داره میترکه...! واسه همین هم یه پرده نقالی درست کرد اومد سر میدون معرکه گرفت...! اونم چه معرکههای تلخی...! دردها رو ریخت تو جون آدمای کوچه خیابون [...]
نقد و تحلیل
من در داستان آقاي مشهدي نوعي تناسخ و زايش مفهوم میبینم كه يكي از ميان ديگري سر برمیآورد. در روانشناسی شناختي، پيروان مكتب کلنگر (گشتالت) معتقد هستند در "كل" چيزي وجود دارد كه در اجزاء آن وجود ندارد. اين بدان معنا است كه اجزا بهخودیخود بدون قرار گرفتن در روح كلي واجد قابليت اثر نيست.
بنابراين به همپیوستگی اجزاء بدون تماميت يافتگي كل، قابلدرک نيست.
مثلاً شما وقتي به ريل قطار نگاه میکنید نمیتوانید تا انتهاي آن را ببینيد اما بهسادگی در ذهن خود به انسجام و كليت انتهاي ريل دست پيدا میکنید. درحالیکه هريك از اجزاء (اجزاء ريل) بهخودیخود معرف اين كليت نيست [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان کوتاه
انتخابات و کفش قرمز پاشنهبلند زنانه
(محمدرضا سالاری)
گفتگو پیرامون
نقد و تحلیل داستان
حمید ژیان پور
داستان، فاقد فضاي نقد است. تناقضي در ماهيت داستان وجود ندارد تا بهوسیله آن بتوان حركت ناشي از سنتز داستان را تحليل و نقد كرد.
"خواب"، بهخودیخود، ساري، جاري و سيال است و تا آن اندازه انعطاف دارد كه منجر به حركت غريزي بشود.
راوي، اما خواب را به قبرستان میبرد و در تاريكي و تيرگي خاك دفن میکند [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
نیزارهای سوخته
از مجموعه داستان "آتش در آب"
(فریبا کریمی)
نفس گرما تنم را داغ میکند. همراه با بوی دم سنگین نیزار. اتوبوس هنهن کنان روی مار سیاهی که گاه پیچوتاب میخورد و پوست تنش از دور برق میزند پیش میرود. پرده را کنار میزنم تا چشم کار میکند بیابان است و نیزارهای قد کشیده در آبی که رنگش به لجن میماند و مرغانی که دمادم نوکی به آن میزدند.
از دود سوختهی نیها تودهای سیاه در هوا موج میزد. بوی دود را هنوز هم میفهمم. ضامنش را کشیدم و خیلی زود آن را رها کردم. صدای ونگونگ کودکی از پشت سرم بلند میشود، لابد تشنه است. کاش من هم میتوانستم گریه کنم. تپهها و تکدرختان دورافتاده و نيزارهاي بلند وسط بیابان تندتند به دنبالمان میدویدند [...]
نقد و تحلیل
خاكستر برجایمانده...؛
داستان "نيزارهاي سوخته" داستان پيدايي نيست. داستان پديدآيي است. داستان درك تجربه درون حسي است كه در آن پيدايي زمينه زمان در انطباق با واقعيت محسوس، مغلوب كنش ساختن گرايي زبان است.
تجربهای بهسوی بازگشت نخستين به زبان تحولي و بهنجار كه در بيان چگونگي پديدآيي و شکلگیری درك تجربه درون حسي، مبهم اما نمادين و رمزآلود است و طبيعت انسان را با طبيعت زمان گره میزند.
"اتوبوس میایستد و از انتهايش مردي بلندقد با ساكي رنگ و رو رفته پياده میشود... تا چشم كار میکند بيابان است و خشكي و تشنگي و خاك..." [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان میخورم پس هستم
از کتاب صاحبخانه
(مریم شمس)
پسر که اولین لقمه را به دهان گذاشت، میخواستم در مورد استیک و نحوه پختش سخنرانی کنم، اما با چنان ولعي، استیک را دردهانش تپاند و طوری دختر را با نگاهش خورد که فقط توانستم بگویم چه هوایی!
پسر بیآنکه به من نگاه کند به خوردنش ادامه میدهد، او وقت جویدن حرف نمیزند شاید به همین خاطر جواب مرا نداد، دختر اما نگاهش را از غذا برمیدارد، امیدوار میشوم که میخواهد به من نگاه کند، اما بهجایی دور، شاید به هوایی که من از آن حرف زدهام، خیره میشود. پسر در فاصله بین لقمههایش چیزهایی به دختر میگوید و میخندد، در هر جملهاش چند بار کلمه خوردن تکرار ميشود؛ اگر واقعاً میخورد چرا اینقدر درباره خوردن حرف میزند [...]
نقد و تحلیل
امور اتفاقي
داستان با کلیدواژه "خوردن" آغاز میشود. خوردن در مفهوم روانشناسی به معنای جذب است. جذب و انطباق، قابلیتی است که کودک با آن به دنیا میآید و بهوسیله آن با محیط اطراف، رابطه شناختی برقرار میکند. در جذب، دنیای بیرون مطابق با ساختار شناختی فرد تغییر و جذب میشود درحالیکه در انطباق، ساختار شناختی فرد مطابق با واقعیت بیرونی تغییر میکند و بهوسیله تحلیل دنیای بیرون، انطباق مییابد. انسانهای اولیه بیشتر به جذب میپرداختند تا انطباق، ازآنرو به مقتضیات فهم شناختی خود، محرکهای ناشناخته بیرونی را موردتوجه قرار میدادند. فرض کنید کودکی تاکنون هواپیما ندیده باشد در این صورت هواپیما را پرنده مینامد [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان کوتاه
بله، نیروانایی در کار نیست
(کورت وونه گات جونیور)
نقد و تحلیل
عظمت بیمنتهای تاريكي
گاهی زندگی، بازی سرگرمکنندهای است که در آن باورهایمان، ما را به بازی میگیرد و رؤیاهایمان شعر میشود...
ماهاراشی بعد از انجام مراقبه از اتاق بیرون میآید. روی تخت پوست مینشیند. یک گل زرد داوودی در دست میگیرد و از حضار میخواهد تا هر چه دوست دارند از او بپرسند. او آنقدر مصمم و باوقار نشان میدهد که در مقابل مردم تسلیمناپذیر به نظر میآید. "ماهاراشی مرد نازنینی است که همیشه لبخند میزند. او هیچ نوع اطلاعاتی از خودش به دیگران نمیدهد... من در مقابل این مرد چشمهایم را بستم و منتظر ماندم تا با بالهای شعر این مرد مقدس به هندوستان بروم".
ماهاراشی نماد باورهای ما است، غرورآفرین است، همواره لبخند میزند و آماده است تا پیچیدگیهای جهان را نه با تأمل در تحیر که با تصرف تقدس، بهیکباره حل کند. "همینکه چشمم به این مرد افتاد، دلم باز شد. لرزههای این مرد دلچسب و عمیقاند..." [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
بریدهای از داستان بی رد

(مجتبی تجلی)
... خواستم بروم. میگفتم بودنم اینجا بیفایده است. وقتی برای آخرین بار به سر در سالن چشم دوخته بودم، دستی روی شانهام نشست.
بلند شد و شانه چپش را به جمع نشان داد: "اینجا از حرارت غریب این دست هنوز در حال سوختن است."
دست "فردین" را بالا گرفت و رو به جمع طوری که همه ببینند چرخاند [...]
نقد و تحلیل
توضیح اینکه: استفاده از کلمه "وقتی" به لحاظ دستوری مناسب به نظر نمیرسد. علاوه بر این، مفهوم جمله نیز روایی خود را از دست میدهد.
"وقتی برای آخرین بار به سر در سالن چشم دوخته بودم، دستی روی شانهام نشست."
کلمه "وقتی" قید زمان است و تداعیکننده زمان گذشته کامل است. "زمان گذشته کامل، برای بیان عملی است که قبل از زمان مشخص یا به خصوصی به پایان میرسد. (یعنی کامل میشود)"، بکار میرود [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان کوتاه
انتقام چمن
(ریچارد براتیگان)
نقد و تحلیل
انتقام چمن، انتقام نامتعارف
"انتقام چمن"، داستانی معنا محور و دارای ساخت زبانی است که در آن روابط اجتماعی، نظم و قواعد زندگی، کیفیتی معنادار، ضمنی و زبانی دارد و دارای هژمونی گفتمان است. داستان، با زبان تقابل گفتمان آغاز میشود.
کلیدواژه "انتقام چمن"، مفهومی است که بر تقابل تأکید میکند و زبان تقابل را در واکاوی هژمونی استیصال فرادست بر فرودست، مینمایاند. ساختار تقابل بر دلالت ارتباط معنیدار عناصر طبیعت با انسان، معرف نوعی ستیز است که در آن طبیعت ناهوشیار، تسلط یا هژمونی خود را بر خودانگیختگی افسارگسیخته انسان، نشان میدهد و او را مغلوب زبان خود میکند. "حیاط جلویی زمستانها چالهای گل میشد و تابستانها مثل سنگ سخت بود. جک همیشه به حیاط فحش میداد، انگار زبان میفهمد."
"جک" نماد مفهوم "دیگری" (the other) است که بیگانهوار زیست میکند و به حاشیه راندهشده است.
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستانک موسی کو تقی
(محسن رحیم دل)
کلب زلیخا، زیر قوری را خاموش کرد و از همانجا داد زد:
"... اوس رحمت صبحونه..."
اوس رحمت چشم باز کرد، دهندرهای رفت و شکمش را خاراند، کشوقوسی به خود داد و باز خمیازه کشید، دستانش را به دو سمت دراز کرد و گردنش را مالید، بعد از طی کردن مراحل بیدار شدنش، نیمخیز شد و سر سفره نشست. کلب زلیخا لیوانی پر از دندان را جلو او گذاشت و گفت:
"... برو روتو بشور..." [...]
نقد و تحلیل
كلاف در هم بازي (به كسر زبان)
گاهی که داستان، با ذهن مخاطب بازی میکند، ذهنیت او میان دو وضعیت (خوب و بد) فرازوفرود مییابد و بهمثابه ابزار همنوایی با عناصر فرم داستان، بدون آنکه کشش، کنش و تغییری در کمک به شکلگیری و توسعه الگوی معنابخشی مفاهیم مستتر، به وجود بیاید، به بازی سرگرمکننده مشغول میشود.
در این صورت به نظر میرسد مخاطب مغفول کنشگری اثر و پدیده زیستشناختی فرم داستان قرارگرفته و از بازشناخت و تحلیل فهم عمیق کنکاش در ذهنیت تفسیری (هرمنوتیک) ذهن خود، بازمانده است.[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
اسمم را به من نگو
(شیرین ورچه)
«با سنگریزه میزنم به پنجرهت». دقیقاً همین را گفته بود. آنوقتها پنجرهی اتاقش رو به کوچه باز میشد. طبقهی اول. گفت وقتی برگردد، اینطور خبرش میکند. حالا طبقه هشتم است. اگر هم بیاید که نمیآید، زورش به هشت طبقه که نمیرسد. نیمههای شب است. از پنجره سرک میکشد و بهردیف درختها و شمشادها نگاه میکند. ریز و قدونیمقد ردیف شدهاند. از این فاصله واقعی به نظر نمیرسند. مثل عکسی تو قاب پنجرهاند. پرنده پر نمیزند. تکوتوک چراغ خانهها روشن است. باریکراههای بین سبزهها مثل نخهای خاکستری، به دایرهی کوچکی میرسد که وسطش یک درخت بید مجنون است [...]
نقد و تحلیل
داستان "اسمم را به من نگو" زمزمه مبهمي است، ميان دو لب، به تقلاي تقليد صدايي موزون و آهنگين كه به گوش میرسد و تكرار آن براي كسي كه آن را زمزمه میکند، خوشآیند است اما شنونده را بیطاقت میکند.
فضاي بسته داستان تداعیکننده اتاق مسخ كافكا است. در اتاق طبقه هشتم، جايي كه نیمهشب (نیمهروشن) است، صداي كافكا، مبهم، ناآشنا و ناموزون به گوش میرسد. مثل عكسي كه آن را قاب كرده باشند و بهجای موجود زنده از او پذيرايي كنند و بخواهند تا برايشان بخواند.
"پرنده هم پر نمیزند، تك و توكي چراغ خانهها روشن است" حتي بيد مجنون نيز خاكستري است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
نقدی بر داستان ماهتو
(نرگس حسینی)
فصل اول
1
سال هزار و سیصد و شصتوپنج بود. شش سال از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میگذشت و هرروز خبرهای جدیدی از پیروزیها و جانفشانیهای غیور مردان مملکتمان به گوش میرسید. ولی با این تفاصیل مدتی بود که سختیهای زندگی بیشتر از قبل خودشان را به رخ میکشیدند.
صحبت در مورد جنگ و سیاست، بحث داغ همۀ بزرگترها شده بود. در کوچه، خیابان، عزا، عروسی، مدرسه و خلاصه در هرجایی حرفها مشابه بودند. هیچکس گمان نمیکرد که جنگ اینهمه سال طول بکشد [...]
نقد و تحلیل
داستان بهوسیله راوی سوم شخص بيان میشود درحالیکه حضور او در داستان بهمثابه اولشخص است. راوي متكلم وحده است. تقلاي راوي موجب تغلب و غلبه او بر همه شئون محتوا موجب میشود تا مخاطب راوي را مقابل خود ببيند. راوي سعي میکند از چيزي فروگزار نكند؛ اما همه آنچه او بيان میکند برخاسته از زمینهای است كه او نگرانیهای خود را در آن نگريسته است.
نگرانیها معرف نگرش او است. مخاطب اما با نگاه و نگرش راوي بيگانه نيست. بنابراين توضيحات مفصل و بيان جزيياتي كه راوي بر آن پاي میفشارد و آن در بدنه داستان میتند، براي مخاطب ملالآور است. مخاطب اما در داستان به دنبال چيز تازهای میگردد كه در منتهاي ناخودآگاهش بتواند نشانه و علائمی از آن بيابد، اما موفق نمیشود [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
مرسی
(محسن سرخوش)
مرد روی مبلِ سهنفره، جلویِ تلویزیون دراز کشیده است. کانالها را عوض کرده و ریموت کنترل را روی شکمش میگذارَد.
میگوید:
«میخواستم گُل بگیرم دیدم زود پژمرده میشه».
زن آنطرفِ هال روی مبلِ یکنفره نشسته است. بدون اینکه چشم از صفحهی موبایلش بردارد میگوید:
«آره پژمرده میشه» [...]
نقد و تحلیل
در داستان روايي، زبان تفكر مخاطب تالي زبان راوي است. زبان راوي معرف فرم داستان است و فراتر ازآنچه نويسنده از قبل قصد بيان آن را دارد پيش نمیرود. اين نوع نوشتن، نهشتن است و فرو گزاردن.
در اين صورت نويسنده مسئول اندیشهای است كه قصد بيان آن را دارد و در برابر تقابل و تضاد دروني بالذات انديشه، مسئوليتي نمیپذیرد و به نظر میرسد از آن رویگردان است. نقطه محوري رشد زبان تفكر مخاطب از تقابل و تضاد دروني انديشه نويسنده بيرون میآید و نويسنده خود مسئول آن است تا آن را فرو نگزارد و در بسط معنايي مفاهيمي كه بالذات در تقابل با انديشه محوري فرم داستان است به بيان تناقض بپردازد [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
ده و بیست دقیقه
(الهام اسداللهی)
دوباره احساس کردم او هستم. روبرویِ آینهی اتاق، زیرِ نورِ کمرنگِ مهتابیِ سقف، او را میدیدم. موهایِ کمپشتش رویِ پیشانی ریخته و چشمها تنگ و خسته بودند. دست انداختم و موها را بالا زدم. حالا دیگر او نبودم. با برسِ کوچکِ آبیِ رویِ میز باز هم موها را تا رویِ ابرو و چشمها پایین کشیدم.
صدای مادر آمد [...]
نقد و تحلیل
"آفتاب عمر"؛
رو به روی آینه، "نور کمرنگ مهتاب"، "موهای کمپشت"، "چشمهای تنگ"، نماد استیصال در خود فرورفتگی است که زدودن سایه ابهام تیرگیهای گذشتههای دور را ملالآور کرده است. صدای مادر اما نوید بازگشت بهروشنی و فهم اصالت است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان صوتی
رنگ آتش نیمروزی
(از کتاب ماه نیمروز)

(شهریار مندنی پور)
نقد و تحلیل
"سهل گردان رهنما، توفیق ده"؛
شهریار مندنی پور، شهریار راوی خویشتن خویش است. او تاریکیهای ناپیدای مرموز ناخودآگاه ناهوشیار را در عمق چالش اندیشه فرهمندانه انسان با درون خویش جستجو میکند و آن را از بطن سایه شوم رذیلت ببر درنده، پیروز و سرافراز بیرون میآورد.
"آهای تاریکی، مرموز است تاریکی... باید جنگید تا یکی به رهد و یکی بماند روی خاک" همین بس است تا در رویارویی رهاییبخش با سایه درنده، "همه عمر" به پایان برسد [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان صوتی
متهم ردیف اول
(محمد صالح هاشمیان دلویی)
![]()
نقد و تحلیل
تنانگی و تولد
منتقد در مواجهه با متن، بنمایههای تفكر خويش را نقد میکند، در اين ميان نقد خلق میشود. او خود نخستين منتقد تفكر خويش است.
فايل صوتي متن را گوش كردم.
متن واجد روايي صوري است و در استفاده از صورت صحيح واژگان آنگونه كه موجب انسجام ظاهري متن بشود روا و مناسب است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
وصیتنامه بیبی
(ثریا تاج نیا)
بیبی خانم که رفت دست خیلیها رو شد... همهی ما خیلی خوب یکدیگر را شناختیم... تا وقتی بیبی خانم بود... فرصت شناخت هم را نداشتیم... یا شاید بیبی آنقدر سلطه داشت روی احساس و افکارمان که نمیگذاشت دست از پا خطا کنیم... نقاب از چهره برداریم و خود واقعیمان را به هم نشان دهیم [...]
نقد و تحلیل
استفاده از نام معرف (ضم میم) "بیبی" در داستان نوعی القاء ظرفیتی است که نویسنده خودخواسته آن را تعمیق میدهد و بر باورهای ریشهدار و سنتی مخاطب تحمیل میکند.
به نظر من استفاده از نام معرف "بیبی" در داستان و یا هر متونی ازایندست نشانه آن است که نویسنده مسیر چالش منطقی ظرفیتهای انسانی را کوتاه و با استفاده از علائم و نشانههای شناختهشده، محرک ظرفیتهای مثبت را در همه جوانب آن یکجا به مخاطب القاء میکند [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
همهچیز درست میشه
(سهیلا ورودی)
زن جوان درحالیکه بعد از شیفت کاری؛ نرمههای نان و سرقیچی های کیک را در نایلونی ریخته بود و سر راه چند دانه تخممرغ و سیبزمینی خریده بود، وارد خانه شد...
با نگاه اول جای خالی تلویزیون او را شوکه کرد... با صدای بلند گفت: وای... بیانصاف تلویزیون [...]
نقد و تحلیل
به نظر من فضاسازي داستان ضعيف است. نويسنده بهعنوان راوي و ناظر، در داستان حضور دارد و به شخصیتهای داستان مانند عروسکهایی بیجان، جان میدهد. درحالیکه داستان تهي از فضا است، حركت شخصیتهای داستان به سمت ايدهآلِ نويسنده پیشرونده است. ازاینرو نتيجه داستان از متن فضاي داستان جدا و به سمت نوعي رمانتيسم (غلبه تخيل بر باورهاي عقلاني) پيش میرود[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
داستان صوتي بیبی و اسمال
(دلار)
(هاشم ورودي)
نقد و تحليل
زندگي به سه جزء مهم و ضروري روشنايي، فراخنايي و تحرک نياز دارد. اگر انسان زنده در جاي تنگ و تاريک مانند قبر قرار بگيرد در معرض سه نوع فشار ناشي از تاريکي، تنگنايي و عدم تحرک قرار خواهد گرفت. بیبی نمادي از مام وطن، سالخورده، رنجکشیده اما هميشه هوشيار، فرزندش را نسبت به شرايط نگرانکننده آينده آگاهي میدهد و نالههای جانسوز فروخوردهاش را که ثمره تحمل سالها نابساماني رو به تزايد در متن زندگي رو به کمالگرایی (نمادي از زندگي شهري در مقايسه با زندگي روستايي) است به گوش فرزندش میخواند. اسمال فرزند سربههوا و نافرمان، سر در جيب گريبان فرومیبرد و از عمق جانش نالههای جانسوز بیبی (مام وطن) را تکرار میکند. "اگر شرايط اینطور پيش برود بايد برويم جايي که پول نخواهند، سر به تيره تراب بگزاريم..." [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
یک زنِ موقتی و رایگان
(محسن سرخوش)
قاضی خواندن پرونده را تمام کرد و رو به مرد گفت:
«شما از این خانم شکایت کردید که با مجسمهی دکوری سرتون رو شکسته. درسته؟!»
مرد با سرِ باندپیچیشده جواب داد:
«بله. نامهی پزشک قانونی و اعتراف خودش توی پرونده هست. »[...]
نقد و تحلیل
به نظر میرسد مجوز صادر شد تا بار دیگر زن، سر مرد (اندیشه مرد) را مورد هجوم قرار دهد. در این صورت من بعید میدانم، مرد براثر هجوم مجدد، جان سالم به درببرد. من داستان شمارا مانند موجودی میبینم که ناگهان خودکشی میکند و من برای این نوع جان دادن غصه میخورم[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
یک عاشقانه پرتلاطم
(چیستا یثربی)
«چهاردهساله که بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که بهزور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز، کارم شد هرروز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگیام، برای نامههای سفارشی میرفت[...]
نقد و تحلیل
اين متن، طراوت میآفریند، باران میآورد. اين متن لطيف و باراني است و در عين لطافت از انسجام منطقي ظريفي برخوردار است. اين متن قاليچه ابريشمي در ابعاد كوچك اما ظريف است. اين متن تا آن اندازه ظرافت و انسجام منطقي دارد كه مردانه میشود با آن گريست [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
میراث
(محسن سرخوش)
خانعمو عادت داشت بنشیند روی تشکچه، لم بدهد به پشتی و به زنعمو بگوید: "یه لیوان چایی وردار بیار" یا مثلاً سرِ سفره، با اینکه اگر دستش را دراز میکرد میتوانست پارچِ آب را بردارد، میگفت: "یه لیوان آب واسم بریز" [...]
نقد و تحلیل
در این متن، رفتار خانعمو، علارغم آنچه در عنوان متن (میراث) و محتوای (مردسالاری)، آمده است، معقول و منطقی نشان داده شده است. ممکن است نویسنده متن تعجب کند که چگونه تحلیل متن، منظوری را که او بهدقت درزمینهی محتوای مردسالاری قرار داده است را وارونه و قلب نموده است[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
خانهی کلنگی
(محسن سرخوش)
هر چه زن و بچههای حاج کریم التماسش کردند، فایدهای نداشت. او چند روز پیش از مرگِ محتملش، تنها داراییاش را که خانهای کلنگی در محلهای قدیمی و نزدیکِ حرم بود، به حاج امین _دوست و همسایهی دیواربهدیوارشان_ فروخت و قبری در صحن حرم گرفت. تمام عمر با این باور زندگی کرده بود که هرکس آنجا دفن شود، مستقیم به بهشت خواهد رفت. باقی پول را هم سپرد به حاج امین تا وقفِ زوّار حرم کند. بعد با خاطری آسوده نفس آخر را کشید[...]
نقد و تحلیل
من این متن را زیبا و تأثیرگذار میبینم، اما سرعت انتقال نتیجه در متن بالا است. نویسنده بدون در نظر گرفتن زمینه و ساختار شناختی مخاطب، او را غافلگیر میکند و نتیجه را مانند همان خانه کلنگی قدیمی باارزش بر سر او آوار میکند. وقتی متن را با همان سرعت میخوانیم بهسرعت تحت تأثیر قرار میگیریم؛ اما به نظر میرسد در این صورت نویسنده نتوانسته است تأثیر منطقی را که در مسیر فرآیندی آرام و مرحلهبهمرحله، منطبق با ساخت شناختی مخاطب، پیش میرود، به نتیجه برساند [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
نامه
(محسن سرخوش)
سلام لیلی جانم. احتمالِ اینکه این کاغذ به تو برسد حتی از دیدار دوبارهمان هم کمتر است؛ اما این تنها راهی است که میتوانم در این دقایق خودم را کنار تو احساس کنم.
لیلی جانم، امروز عملیات لو رفت. الآن دوروبرم پُر است از خون، از نفرت، از خشم، از بدنهای تکهتکهی دوستانم که دیشب باهم میگفتیم و میخندیدیم. از خاطراتمان با خانوادهمان میگفتیم. حالا آن خاطرات دارند بالای سر هر جنازهای شیون میکنند؛ اما لیلی جان، بگذار راستش را بگویم، وسط این دشتِ وحشتزده، از فرشتهها خبری نیست[...]
نقد و تحلیل
در مورد اين متن نمیتوان اظهارنظر تفسيري و تحليلي نكرد. بهدقت چند با آن را مطالعه كردم. متن در ظاهر، منسجم و محكم پيچيده شده است؛ اما در باطن، منسجم نيست و در بطن هستهای پيچيده شده است كه با بيرون كشيدن آن فرم و محتواي متن متأسفانه از هم میپاشد.
در هر متني هسته متن عنصر محركه متن است و مانند خون در پيكره متن بايد جاري باشد. در اين صورت هر بخش و پاراگراف از متن، معرف كليت واحد ماهيت هسته متن است و بهتنهایی بايد بتواند از هويت فاخر هسته دفاع كند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
صنف فرآموششده
(مرضیه داوود پور)
زندگی در پیادهرو میجوشد. از محل کارم به پایین نگاه میکنم. بساطیها هرکدام به فراخور حال خود، روی تکه پلاستیکی بزرگ یا چادر برزنتی کهنه یا روفرشی سوراخسوراخ بساط خود را گسترانیدهاند. جورابفروشها، هر سه، کنار یکدیگرند. غیر از جوراب، زیرپوش ارزانقیمت هم دارند. از همانهایی که با یکبار شستن، کجوکوله میشود. بعضیها ساکت کنار بساط خود ایستادهاند ولی اغلب بهطور منظم فریاد زده جنس خود را تبلیغ میکنند. بعضی روی صندلی شکستهبسته و زهوار دررفتهای نشستهاند. یکی از آنها هر یک ربع ساعت یکبار با لهجه مخصوص میگوید: جوراب، جوراب[...]
نقد و تحلیل
"زندگی در پیادهرو میجوشد. از محل کارم به پایین نگاه میکنم"
نویسنده، نگاه مخاطب را از پایین به بالا میآورد و در جایگاه امن، او را از بالای سر متن عبور میدهد. به نظر میرسد برای مخاطب این تجربه لذتبخش کنجکاوی او را در شناخت زوایای پنهان نادیدهها تا حدودی ارضاء میکند. داستان از چند اپیزود تشکیلشده است که یکدیگر را کامل میکنند. مخاطب از بالا روایتی کامل از فضای نادیده را به شکل پیوسته درک و نگاه خود را در تهییج بیشتر کنجکاوی برای دیدن زوایای پنهانی از نابهنجاریها، دقیقتر میکند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
سیزده بِدَر!...
(مسعود مشهدی)
_عِصمَت خانُمجان شما سیزدَه بِدَر کوجا رَفتِن خواهر؟...
_مُو هَر سال هَمی جَعفَرُم میامَد دُنبال سَرُم مِرَفتِم بیرون خواهر جان!... پِریروزَم زنگ زَدِگ گفت هوا سرده نِنِه مایَم جایی نِمِرِم به هم خَنَه ما هَستِم!... مُویَم گُفتُم خایلُه خُب!... دیروزَم که سیزده بود پیش از ظهری دیدُم هوا چی خوبه دِلُم وُی نِستاد سِبزِنارِه وَرداشتُم یک موشتی یَم تُخمِه رِختُم تو نایلون فِلِیزِر با یک دوتا سیب راه افتادُم طِرَف کوسَنگی!... گُفتُم بُرُم بَلکُم دِلُم وابِره [...]
نقد و تحلیل
"مُو هَر سال هَمی جَعفَرُم میامَد دُنبال سَرُم مِرَفتِم بیرون خواهر جان!... "
اگر جعفر هرسال دنبال مادر میآمده تا او را به سیزدهبدر ببرد، چگونه است كه اين بار او به دليل واهي، اين كار را انجام نمیدهد. محتواي جمله مادر نشان میدهد، جعفر هرسال، مادر را به سيزده نمیبرده است.
سه كلمه كليدي در جمله وجود دارد كه واكاوي در مفهوم معاني ضمني آن، نشان میدهد، بيان روايت گونه مادر (عصمت خانم) با استفاده از كاربرد اصطلاحات غني و اصيل زبان و لهجه مشهدي، بيان مفهومي است و رفتار فرزند با مادر را دقيق تبيین میکند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
بنگاه!...
(مسعود مشهدی)
پیرمرد بنگاهی شصت سال رو راحت داشت... شال سیّدی و جای مُهر روی پیشونی قیافه ظاهر الصلاحی بهش داده بود... مخصوصاً تسبیحی که تندتند می چرخوند و زیر لب ذِکر می گفت!... دَر ِبنگاه که باز شد صاحب بنگاه سرش رو بلند کرد و نگاهی به زن و دختر همراهش انداخت... زن چهل و پنج شش ساله بود و دختر همراهش پونزده شونزده ساله... زن سلامی کرد و گفت: حَج اقا اتاق خالی دِرِن؟ پیر مرد بنگاهی انداز وراندازی کرد و گفت: چَن نِفَرِن حواهر جان؟ زن گفت: مُو با هَمی دُختَرُمُم حَج اقا... دونِفَر[...]
نقد و تحلیل
به نظر من قابلتصور نیست که هیچ جامعهشناس، روانشناس و یا فیلسوفی بتواند تا این اندازه تظاهرات یک رفتار بیمارگونه را در عین ظرافت و لطافت، بهروشنی و وضوح بیان کند تا جایی که زوایای انگیزه پنهان شکلگیری بروز یک رفتار، برای مخاطب بهسادگی قابلدرک و آموزنده باشد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
اوسالا ...!
(مسعود مشهدی)
اوسالا هَمی جِواد هَمسِدِه یِه روبِروما خاطِرِ مُورِه ماخاست...! عَصرا که مِرَفت بالا پوشتِ بوم بِه کِفتَر بازی یا بِه آسِمون نِگا مِکِرد یا تو حَیاطِ خانِه یِه ما...! مُویَم بِه هَوایِ ظَرف شُستَن مِرَفتُم لَب حوض سَرِ خُودُمِه بَند مِکِردُم...! گاهی هَمونجِه چارقَدُمِه دَرمیاوُردُم موهامِه شانه مِکِردُم زیر چِشمی حَواسُم به جواد بود که یَکهُو میدیدُم یَک سَنگی قُلُپَستی اُفتاد تو حوض... اَوَلِش مِتِرسیدُم... بَعد میدیدُم یَک گُل مُحَمَدی رِه بِستِه به یَک سَنگی پَرت کِردِه تو حیاطِ ما...! بِرِه مُو گُل اِنداختِه بود نِنِه... بِرِه مُو [...]
نقد و تحلیل
در داستان، نامی از دختر نیست. جواد تنها نام داستان است. دختر همه هستی خود را در جواد جاگذاشته است. هر چه هست جواد است و هرچه میخواهد برای جواد است. زن معشوق آفریدهشده است و مرد عاشق. زن، اگر عشق مرد را بپذیرد، همه وجود مرد را در وجود خودش جای میدهد، وفاداری میکند و تا پای جان بر سر عهد خود میایستد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
کاروان راهیان نور
(خاطره از حسین فنایی)
قبلاً کاروان راهیان نور بود و هر وقت میرفتم یاد دوستان و همرزمان و شهیدان آسمانی، دل و روحم را نوازش میداد و برگشت به خانه تا مدتها به یاد اون دوران بیریا و پاک، شیرینی و تلخی (که این خود تفاسیر متفاوت و شاید در این مقاله کوتاه نتوان بیان نمود) خاطرات را دوچندان میکرد[...]
نقد و تحلیل
هیچ بیانی قادر نیست شعری را که رزمندگان برای وطن سرودند، تحلیل و تکریم کند. ما در پاسداشت عظمت جانبازی رزمندگان چگونه میتوانیم ادای احترام کنیم درحالیکه فرصت تأمل در باورهای فلسفی، عارفانه و عاشقانه آنان را برای خودمان، به وجود نیاوردهایم. اندکی تأمل باید تا شاید بتوانیم درک کنیم که مفاهیم غنی شعر عاشقانه و عارفانه در باطن رزمندگان چگونه شکلگرفته و باورهای عقلانی آنان را فربهتر نموده است[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
نگاهی از محراب
(کاظم تینا)
ناگهان تنهایی لحظه در بیکرانی ایستاد؛ که مرد سربلند کرد. یک دیوار بلند تیره ناک بود. در دم سینهی دیوار زیر نگاهش شکافت؛ روزنی پدیدار شد مستطیل مانند. نگاه مرد از روزن برگذشت، بدانسوی دیوار رفت. آنجا دختری نشسته بود در هالههای سکوت. مرد گام بیاختیار پیش نهاد بهسوی دیوار و دست مدهوشانه پیش برد بهسوی روزن. سرانگشتش بر شفافیت شیشه ماند که سراسر آن را میپوشاند. دختر روی گرداند، نگاهش بر روزن نشست[...]
نقد و تحلیل
داستان انبساط مفهومي ندارد. فضاي داستان در طول زاويه محيط هندسي مستطيل شكل، محبوس است. در درازای طول فضاي كشيده مستطيل، مفاهيمي زيبا درهمفشردهاند. اين مفاهيم در ارتباط طولي با يكديگر در آغوش معاني خود، گرهخورده و منقبضشدهاند. در عرض فضاي بسته داستان نيز، مفاهيمي فلسفي، ناقص و بریدهبریده، بیارتباط با بخش طولي مستطيل داستان خودنمايي میکنند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
وسواس
(مرضیه داوود پور)
خانم افتخار توی پنجدری نشسته بود و پاهایش را زیر کرسی داغ دراز کرده بود و با فراغت به رختخوابپیچ پشت سرش تکیه و با لذت چرت میزد. بعد از یک حمام طولانی و پردردسر آنهم برای آدم وسواس چرت زدن زیر کرسی مزه داشت. آقا جلال، بچه ششماههاش زیر سینه بود و شیر میخورد. بچه به کام انداخته بود و آرام و منظم مک میزد. حالا که بچه پاک و طاهر بود، دلش میآمد که بدون ترس از نجس شدن ماچی از پیشانیاش بردارد. اوایل زمستان بود و هوا سرد شده بود[...]
نقد و تحلیل
داستان را مطالعه کردم. در داستان، شخصیت عمیق و نسبتاً پیچیده خانم افتخار قربانی، توصیف پررنگ و به نظر غلوآمیز رفتار وسواس گونه میشود. اشارههای دقیق نویسنده به زندگی فردی و خصوصی خانم افتخار، بیان مستندات و شواهدي برای توجیه به تصویر کشیدن رفتار وسواسی خانم افتخار در بطن جامعه گرفتار امکانات اولیه و بدوی است. خانم افتخار در میان توصیف نویسنده از بزرگنمایی رفتار وسواس گونه، مانند جلال آقا کودک معصوم، در همان حوض پر یخ فرومیافتد و بهتدریج وجوه دیگر شخصیت پرافتخار او که از خانواده اسمورسمدار است و برورو و چشم وابرویی دارد و اندام موزون او با آن قدبلند او را خانم افتخار کرده است، آب میشود و نفسش بند میآید[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
شام آخر
(مرضیه داوود پور)
خانم رباب پنبه سرخاب را به گونههای طوبی مالید و آن را با دقت پخش کرد. عقبعقب رفت و از دور تماشا کرد. بعد هم بقیه پنبهها را جلوی سینه پیراهن گذاشت و گفت: اینجوری بهتر شد؛ اما عیبش اینه که داماد فکر میکنه، اینا گوشت هست و دنبه اما می بینه که پشم هست و پنبه... و بدون توجه به طوبی که از خجالت سرختر شده بود، چادرش را به سر انداخت و بهطرف مجلس زنانه رفت. با رفتن خانم رباب، طوبی که در اتاق زیر تالار تنها مانده بود، فتیله چراغ لامپا را پایین کشید و در تاریکی به سمت پنجره رفت و بااحتیاط طوری که سرخابها پاک نشود، سرش را به شیشه نزدیک کرد[...]
نقد و تحلیل
شام آخر، آخرین طعام است که طعم آرامش میدهد. خانه آقاجان، محفل امن است. دورتادور خانه، معطر به عطر اعتقاد آقاجان است. طوبی، دوشیزه نازنین، مانند درختی پرطراوت در بهشت اعتقادات مردی وارسته و اصیل، برکشیده و رشد کرده است. شام آخر، آخرین طعام گوارایی است که طعم دلواپسی جدا شدن از آن، امنیت باطن طوبی را مانند درختی که در مسیر وزش باد قرار بگیرد میلرزاند. بعدازآن شب پرماجرا، طوبی پای در ورطه خوف و رجاء میگذارد [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
مش قمر
(مرضیه داوود پور)
وقتی برای اولین بار مش قمر به خانه پری خانم آمد بچهها از دیدنش جا خوردند. پریوش پشت سر پری خانم پنهان شد و پریچهر لب ورچید اما منوچهر به او خیره ماند و تماشایش کرد. یکچشم مش قمر سفید بود و پلک آن نیمه خفته و پای چپش هم میلنگید. چادر سرمهایرنگ و رو رفتهای به سرش انداخته و دو تا گیس بافته حنا زده از زیر چارقدش بیرون زده بود. ناخنها و کف دستهایش هم مثل گیسها قرمز بودند[...]
نقد و تحلیل
مش قمر از نام تا فام آبستن حوادث است. مش قمر، جمع نقيضين است. او به شكل خلاقانهای به ابراز خويشتن میپردازد. منطق او براي ابراز خویشتن، در بطن تناقض دروني كه حاصل تجربه اجتماعي او در رويارويي با حوادث است شكل میگیرد. كاويدن هسته دروني شخصيت مش قمر. تحليل و بازشناسی اجزاء و عناصر متناقضي است كه در عين عدم تجانس، در ساخت، كليتي واحد و منسجم دارد. در اين كليت، بعد عاطفي و بينشي مهمتر از بعد عقلاني است[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
دستهگل سوسن
(مرضیه داوود پور)
آسایشگاه مسلولین علیرغم آنکه در نقطهای خوش آبوهوا و در باغی پردرخت واقعشده بود همیشه حالتی غمانگیز داشت و این حالت حزنآلود، در غروبهای جمعه و شبهای شنبه سنگینتر میشد. همواره غمی جان کاه، در زیر سقفهای بلند و لابهلای تختهای فلزی بیماران و در چهارچوب پنجرههای چوبین و خاکستریرنگ اتاقهای دلگیر آن موج میزد و پشت توریهای سیمی آن محصور میماند و سپس در تمام قسمتهای آسایشگاه جریان مییافت[...]
نقد و تحلیل
داستان با توصیف باغی سرسبز آغاز میشود که زیبایی آن در هالهای از ابهام قرار دارد. خواننده با نگاه دقیق و منظم نویسنده گامبهگام با فضای ابهام و غبارآلوده زیبایی مسلول و پیچیده در درد و رنج ناشی از زندگی در جامعه گرفتار فقر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، پیش میرود. دوربین نگاه نافذ و زیبایی شناسانه نویسنده، درک ملموس و عینی از زمینه وقوع داستان زندگی پررنج دختری فرهیخته را در بطن جامعه مسلول نشان میدهد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
وقتیکه جیش بنده کَف کرد...
(مسعود مشهدی)
وقتیکه جیش بنده کَف کرد و روم به دیفال خودم رو شناختم دمپایی پاکردن و زیرشلواری پوشیدنِ توی خیابون جاش رو داد به شلوار اُتو کشیده پوشیدن و آب قلیون به موها زدن و کفشای واکسخورده به پا کردن...!
یه دختره چشمسبز خوشگلُ ملوسی هم بود که دوروبر صد تا دل عاشقش شده بودم و اونم یه جورایی فهمیده بود و هی چراغ میداد اما من عین این مشنگها میترسیدم پا پیش بذارم [...]
نقد و تحلیل
به نظر میرسد شما در این نوشتار به سبک نوشتاری جلال آل احمد نزدیک شدهاید. زمینه یعنی آنچه پیام محتوای داستان، در بستر آن شکل میگیرد بهخوبی پرداختشده است؛ اما نیاز به کاربست ظرافتهای بیشتری دارد. من تصور میکنم موضوع بکری را عقیم، رها کردهاید. من از محتواي داستان شما سراپا شور و شوق شده و در فضاي بكر داستان شما غرقشدهام. زمينه و شخصیتهای داستان شما من را احاطه کردهاند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
بابا تُو فَقَط ماره کاشتی!...
(مسعود مشهدی)
خُوردو که بودُم دلت مُوره ماخاست!... بُزرگتر که رفتُم دیگه ازو ماچ کردنا خِبَری نبود... هَمَش اَخم و تَخم بود... ازت مِترسیدم بابا... یادته یَکبار ازم پُرسیدی کلاس چندُمُم؟... تو اصَن نِمدِنستی ُمو کدوم مَدرسه مُرُم! چی برسه به ایکه کلاس چَندُمُم[...]
نقد و تحلیل
داستان در سه بخش كودكي، نوجواني و جواني، شکلگرفته است. درحالیکه در محتواي داستان، نويسنده اشارهای صريح، دقيق و جزئی براي توضيح درك جزييات سه دوره را نشان نمیدهد، خواننده علائمی مانند کلیدواژه "خوردو"، "مدرسه" و "پير شدن بابا" را در سه بخش مجزا اما به لحاظ مفهومي مرتبط با يكديگر درك میکند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
ببینین و زود قضاوت نکنین
(سهیلا ورودی)
چند وختی بود بعد از اداره مِرفتوم کلاس... اویم چه کلاسی! از بس به شوهروم گیر مِدادوم، خودوم خسته رِفته بودوم. گفتن بیا برو کلاس مثبت اندیشی! ازسرکاروم هفتهای دو روز مِرَفتوم کلاس... کمکم داشتوم آدم خوبی مِرفتوم. تقلّا تلاش داشتوم که زن خوبی بِریِه شوهروم بِشوم. یک روز همچین خوشحال و خجسته از کلاس راه افتادوم بیام خانه[...]
نقد و تحلیل
داستان پرداخت منسجم و منطقی دارد. مبتنی با درک تفسیری خواننده، از قابلیت انعطافپذیری منطبق با ساخت شناختی او برخوردار است. این قابلیت، جذابیت تلاش برای فهم عمیقتر پیام مستتر در داستان را افزایش میدهد. زمینه داستان باورپذیر و شخصیتها درزمینهی بکر و فطری، بازخوردهای فطری بروز میدهند که منجر به باورپذیری زمینه داستان میشود. فضای دیالوگ در متن داستان از درگیریهای لفظی غیرمنطقی، فاصله میگیرد، نوعی سادگی توأم با شفافیت در بیان احساسات، خواننده را به هیجان میآورد. [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
زهره
(سهیلا ورودی)
زهره دختر ساکت و سربهزیری بود اما دقیق و زرنگ... پشت چرخش که منشست هم کارشه مکرد، هم حواسش به بقیه بود. میدید دخترای دیگه هر کدوم بره خودشان عالمی درن و دائم درگوشی حرف مزنن. دوتا شان هم گُرگُر بره سعید تحفه میاوردن... از آبگوشت بگیر تا پلو هفترنگ... سعید هم دستشانه پس نمزد و دلشانه نمشکست. مریم از همه بیشتر کوشته مرده سعید بود... او یکم متوجه نگاهای سعید به زهره شده بود و حس حسادتش گاهی دامن زهره طفلک ره می گیریفت... اما زیاد کارساز نبود[...]
نقد و تحلیل
جزییات زمینه متن داستان که بهوسیله شخصیتهای داستان نمود پیدا میکنند، نباید توسط نویسنده به خواننده القا شود. تصویرسازی ساخت جزییات زمینهی داستان، توسط خواننده، در ساخت شناختی او شکل میگیرد. نویسنده توانمند شرایط را برای درک باطنی و درونی خواننده از جزییات فراهم میآورد. شما هرگز نیازی نیست تا در وادی بازی با کلمات و دیالوگهای عاشقانه وارد شوید و قلمفرسایی کنید تا جذابیتی در متن ایجاد شود. بلکه کافی است علائم و نشانههایی بکر و باطنی بهوسیله توصیف رفتار ظریف غیرکلامی شخصیتهای محوری داستان، به وجود بیاورید تا خواننده خود بهوسیله ساختشناختیاش دایره نیمه بسته را بسته و خط نا ممتد شما را تا آنجایی که او دوست دارد ادامه بدهد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
نان
(ولفگانگ برشرت)
زن ناگهان از خواب پرید. دو و نیم نیمهشب بود. لحظهای فکر کرد که چرا! از خواب پریده است «کسی در آشپزخانه خورد به صندلی» گوشهایش را بهسوی آشپزخانه تیز کرد. همهجا خیلی ساکت بود و زمانی که دستش را روی تخت کشید، کنارش هم خالی بود. علت این سکوت را فهمید، چون صدای خُرخُر مرد نمیآمد. از جایش برخاست و پابرهنه از میان راهروی تاریک بهسوی آشپزخانه رفت. یکدیگر را در آشپزخانه دیدند. دو و نیم نیمهشب بود [...]
نقد و تحلیل
کلیدواژه مهم برای تفسیر این داستان، کلمه "ناودان" است. "زن به مرد گفت: بیابرویم باد که میوزد، ناودان هم به دیوار میخورد. "زن مرد را کنار خود در روی تختخواب که نمییابد (زیرا برای لحظاتی که دست میکشد او را کنار خود نمیبیند) میگوید: "باد تمام شب میوزید حتماً ناودان بوده است"[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
زندگینامه محمد زارعی
(محمد زارعی)
زندگینامه، محمد زارعی، اهل قشم مردی که در حال حاضر ثروتش بیش از 100 میلیارد تومان میباشد او در خاطراتش اینچنین میگوید: من در یک خانه ۷۵ متری در قشم زندگی میکردم و اغلب روزها تا ساعت ۲ میخوابیدم. شغلی نداشتم و اساساً کاری هم بلد نبودم. بعدازظهرها تا چند مغازه پیاده میرفتم چند نخ سیگار میکشیدم و از پشت ویترین مغازهها به کفش و لباسها نگاه میکردم ولی توان خریدش را نداشتم، دچار افسردگی شده بودم از بیپولی و بیکاری برای فرار از شرایط موجود قرص میخوردم تا اینکه یک روز در مغازه دوستم که همیشه از او نسیه خرید میکردم چشمم به جملهای افتاد که نوشته بود، تغییر از درون تو آغاز میگردد و آن بیرون منتظر معجزهای نباش آن معجزه خودت هستی. در من جرقهای به وجود آمد. درونم تکان خورد، گفتم دیگر بس است[...]
نقد و تحلیل
من موافقم که متن، بهیکباره زیر پای اعتماد خواننده را که در حال کنجکاوی برای رسیدن به نتیجه است، تهی کرده و به توجه و تأمل او در مورد محتوای متن، توهین آشکار میکند. بخش اول متن روایی دارد. روایی متن، یعنی محتوای متن نتیجه تقریباً یکسانی را در مخاطبان به وجود میآورد. به این معنی که نزد بسیاری از ما شرایطی که در متن توصیفشده تجربهای است که با آن مواجهه داشته و یا مشاهده کردهایم [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
میّت نواز
(حسن محمدزاده)
از در که وارد شد، نگاهش مستقیم تو چشمهای آقای رئیس که پشت میز، درست مقابل در نشسته بود افتاد. بدون اینکه پلک بزند جلو آمد و روی یکی از صندلیها که بهردیف گذاشته بودند نشست. معمولاً اتاق وصول مطالبات از همهی اتاقهای دیگر شلوغتر بود. از کارخانهدار بگیر تا کارگر و کشاورز، کارمند و بازاری و بازنشسته و همین خانم که تازهوارد شده بود؛ همهی اقشار میآمدند[...]
نقد و تحلیل
داستان را که شروع کردم، موج ملایمی مرا در سطح، بهپیش راند. اختیار از کف داده بودم، مایل بودم تا موج مرا با خود ببرد. این حرکت موزون موج، من را در سطح بیشتر شناور میکرد. گاهی به خودم میآمدم که از ساحل دور شدم و ممکن است در پهنه عمیق ناخواسته گرفتار شوم. بااینحال بیمیل نبودم تا همچنان با موج داستان تا پهنههای دور بهپیش بروم، اما راه بازگشت نداشتم[...]
گفتگو
مسعود مشهدی: بنده تحلیلهای شما رو میخونم...گاهی یکبار و گاهی چند بار و منبعد اگر سؤالی برام پیش بیاد از خدمتتون میپرسم تا ذهن من هم بهعنوان شاگرد ته کلاس که همه عقیده دارند ته کلاسیها تنبل هستند روشن شود... و درس بگیرم... و اگر جایی رو نمیفهمم با صدای بلند بگم نمیفهمم بیشتر توضیح دهید...! دلیل پرسیدن من اینست که شما میفهمید و من نمیفهمم... جواب بدهید ممنون میشم... در نقد داستان میت نواز فرمودید [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
جشن تولد
داستان شماره10 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
امروز شد نه سال...
اینم آخرین جشن...
اینم آخرین تولد...
نه سال جشنی سه نفره با کیکی کوچیک... با یه شمع [...]
نقد و تحلیل
سال گذشته، در جلسه نقد و بررسی کتاب "شازده حمام" یک استاد فرهیخته ایرانی دانشگاه هاروارد، بهعنوان سخنران اصلی حضور داشت. جلسه بهصورت میزگرد و چهره به چهره برگزار شد. پس از پایان صحبتهای خانم دکتر، یکی از حضار اجازه صحبت خواست. مستقیم و بدون مقدمه به نقاشیهای کودک خردسالش اشاره کرد و آن را مفهومی و نمادین و رمزگونه معرفی کرد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
همدون
داستان شماره 9 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
(حسن محمدزاده)
همینکه غروب خرامان و تازهنفس نزدیک روستا میرسید، خورشید خسته از تابش یک روز نیمه بلند پائیزی، میرفت تا در افق باغ دشت گم شود و سربزارد بر متکای مخملین طلاییرنگش، اول جوان ترا بودن که میومدن سر سهراه و یا در قلعه. بعضیا هم که خیلی خیالشان راحتتر بود و میدونستن گوسفنداشون راه خانه را گم نمیکنند، منتظر میایستادن جلوی در خانهی خودشان، تا گوسفنداشون خودشون برن تو آغل. اینا اصلاً نگرانی نداشتن. چون میش و بزشان را چشمبسته از هرکجای صحرا که ولشان میکردی، راست میرفتند سراغ آغلشان[...]
نقد و تحلیل
نویسنده قلم توانا و فاخری در تهیه گزارش دارد. جزئیات دقیقی که او از آمدن گوسفندان تا چشمهای خان و دغدغههای زن روستایی و... به تصویر کشیده است، مواد و مصالح اولیه پرداخت داستانی پرمایه است که میتواند پیامی مستتر در بطن خود را درزمینهی بکر روستا پرورش دهد؛ اما نویسنده از سطح اولیه گزارش پا فراتر نمیگذارد، ذهنیت درونی خود را درگیر کشف جزئیاتی دقیق از رویدادهای احوال درونی مردان سالخورده روستا، غلامرضا سلمانی محله، تمناهای فروخورده زنان جوان روستایی و خان با چشمان مورب، نمیکند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
ماهی سیاه کوچولو
داستان شماره 8 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
(مسعود مشهدی)
یکی بود یکی نبود... توی یه چشمه دور یه ماهی سیاه کوچولو بود که دلش غصه داشت...! ماهی سیاه قصه ما همش با خودش غصه میخورد که آخه چرا رنگ من سیاهه...! منم دلم میخواد طلایی یا قرمز باشم... نمیخوام سیاه باشم[...]
نقد و تحلیل
تصور میکنم در اتاقم نشستهام. پدر و مادری وارد اتاق میشوند. دست فرزندشان را در دست گرفتهاند. آرام، شیک و موقر به من نزدیک میشوند. احوالپرسی و خوشامدگویی میکنم. قدم را پایین میآورم و در برابر پسر نونهال، قرار میگیرم لبخند میزنم، به چشمان شادش نگاه میکنم، دست او را میفشارم. اسم و مشخصاتش را که میپرسم، بسیار موقر و مؤدب، پاسخ میدهد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
بابا... نون
داستان شماره 7 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
(مسعود مشهدی)
تو فقط به ما نون دادی بابا... فقط نون دادی... ستاره به آسمون بود سوار موتورت مِشُدی مِرَفتی سرکار! شبا هم با رفیقات مِرَفتی کوسنگی عرقخوری تا نصفهشب! صدای هقهق گریههای مادرمه مِفَهمیدم تو اتاق عقبی! دیر کرده بودی بابا... دیر کرده بودی مادر باز عین هر شب گریه مکرد[...]
نقد و تحلیل
در پايان داستان، تصويري نسبتاً دقيق از لوكيشن، كاراكترها و حتي ميزانسن صحنه، در ذهنم به وجود آمد. رفتار پدر محور داستان قرار میگیرد. توصيف دقيق، درست و بهجا از رفتار پدر، توسط راوي، امكان تجسم بصري قوي را به خواننده میدهد. توصيف جزييات درصورتیکه در چهارچوب منطق بيان احساسات باشد، امكان تصویرسازی ذهني براي همزادپنداری را به خواننده خواهد داد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
دروغهای شیرین
داستان شماره 3 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
کنار پیادهرو منتظر دوستم بودم دیر کرده بود. کلافه طول و عرض خیابون رو قدم میزدم که دیدمش... دست در دست دختری در حال حرف زدن و خندیدن بود. رنگین کمون احساسش هفترنگ داشت و نگاهش میخ روی لبخند دختر. چشام گرد شده بود سریع پشت درختی قایم شدم و رفتنشون رو نگاه کردم ناخنهام رو توی کف دستم فروکردم و بیصدا اشک ریختم دیگه منتظر دوستم نشدم و تا خونه فقط دویدم [...]
نقد و تحلیل
این داستان از آن متنهایی است که منتقد اگر هواسش نباشد پایش کنار همان پیادهروی که راوی ایستاده است و قدم زدن معشوق را نظاره میکند، سر میخورد و بر زمینه داستان میغلطد. زمینه داستان سنگفرش صاف و براقی دارد، باران میبارد و سنگفرش لغزنده است. سنگهای براق، قیمتی و گران هستند، بیشتر برای نما از آن استفاده میکنند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
علی کوچولو
داستان شماره 2 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
باز دوباره بارون شروع شد و من یاد اون شب افتادم. یکی از آخرین شبهای پاییز که بارونی ملایم به صورتم میزد و من با خودم فکر میکردم چرا بعضی از آدمها بارون رو دوست ندارن؟! چرا اینقدر باعجله توی خیابونها و کوچهها راه میرن و می خوان از خیس شدن فرار کنن؟ من که عاشق بارونم. آخه حیف نعمت به این قشنگی نیست که ازش فرار کنیم؟ توی حال و هوای خودم بودم و همینطور که تو پیادهرو قدم میزدم صدای ترمز وحشتناک یک ماشین منو به خودم آورد و از فکر اینکه تصادف شده یکلحظه پشتم لرزید اما چون از صحنه دور بودم و چیزی ندیدم به راه خودم ادامه دادم[...]
نقد و تحلیل
تحليلي براي اين داستان نمیتوانم بنويسم. با خودم میگویم كاش میتوانستم سرنخهایی بيابم تا به زواياي پنهان تجربيات دروني راوي نزديك شوم؛ اما دو صد افسون كه اين باب بسته است[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
مردهشورخانه
(مصطفی عطاریانی)
تابستون شده بود و سه ماه تعطیلی بود. بابام بهم قول دده بود که اگه معدلم خوب بره، موقع سه ماه تعطیلی مبرمان قِله. مویم که خیلی قِله ره دوست داشتم با تموم وجود درسامه خواندم، قبول رفتم. وقتیکه کارناممه گرفتم از خوشحالی که برم به بابام نشون بدم تا خانه شخله دویدُم. وختی رسیدم خانه نِفَسُم در نمیامد. تا بابامه دیدم گفتم بیا ای یَم قبول رفتُم. حالا باید برم قله. بابامم وختی نمرههامه دید گفت بارکالله. باشه مُرُم فردا مرخصی میگیرم که برم. مو همیشه قله ره بریه آبتنی تو استلخش و گرفتن ماهی جوبیهاش دوست داشتُم [...]
نقد و تحلیل
داستان سرعت دارد. به نظر میرسد نویسنده شتاب دارد تا در مورد موضوعی که مربوطه به اولشخص گوینده است، مطالبی شنیدنی بیان کند. ازاینرو نویسنده از ابتدا "شخله" میدود و در این میان، زیباییها و لطافت اطرافش را نادیده میگیرد. بهعنوانمثال، کسب نمره قبولی و به دست آوردن معدل خوب، ماجرایی لطیف و شنیدنی دارد که نویسنده دغدغهها و دلمشغولیهای خود و هم سن و سالانش را نادیده میگیرد و به متن ظریف ماجرای کسب نمره خوب توسط دانشآموزی که میتواند پدرش را با گفتن بارکالله و گرفتن مرخصی برای رفتن به قلعه، مجاب کند، عمیق و دقیق نمیپردازد [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
مادر
(مسعود مشهدی)
مادَرُم خوردو بود... اِقَد خوردو بود که هنوز با عَروسکاش بازی مِکِرد... یَکروز حسن آقا با یَک دِستمالِ پورِ اِسکِناس دوتِمَنی آمد اورِه از باباش خواستگاری کِردُ وَرداشت با خودِش بُرد! حسن آقا مُگُفت: زهرا اِقَد خوردو بود که تا چند وَقت مِترسیدُم بِهِش دَست بِزِنُم! حسن آقا یکشب دیر آمد خانه... مادرم گُفت حسن آقا کجا بودِن تا حالا...؟ حسن آقا تِسمَه رِه کیشید به جونِش... مادر فهمید که دِگه هیچوقت نِبُویِد به حسن آقا بِگه کوجا بودِن! مادر گیریِه کِردُ گفت: غِلَط کِردُم! حسن آقا نَزِن غِلَط کِردُم [...]
نقد و تحلیل
حسن آقا که با دستمال اسکناس دوتومنی، میآید، زهرا در حال بازی با عروسکها است. زهرا تنها است. "حسن آقا پیر رَفتُ مُرد...! مادَرُم تِنها رَفت... تِنهایِ تِنها...!". فاصله بین دو تنهایی، خزیدن در زیرزمین، است. زهرا (مادرم)، اولین تجربه خزیدن در زیرزمین درون خود را از تسمه تحکم حسن آقا، میآموزد. "حسن آقا تِسمَه رِه کیشید به جونِش... مادر فهمید که دِگه هیچوقت نِبُویِد به حسن آقا بِگه کوجا بودِن!" زهرای معصوم، سرش (نمادی از اندیشه) که بالا میآورد و از حسن آقا میپرسد کجا بودی؟ به دنبال شناخت است [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
رقص باله...
(حسن محمد زاده)
اسمال آقا شاگرد قهوهخانهای همین اطراف مجسمه بود. یه شب که خانه آمد، همراه با سروصدا وارد شد. داداش کوچکترش ابراهیم معروف به ابی یه خورده همچین شیرین میزد. ولی قلبش پاک پاک بود. ما همسایه بودیم و تو یک حیاط زندگی میکردیم. ما اینور، اونا اون ور. ابی یار و معتمد همهی بیوه زنای محل بود. هرکس کاری داشت، سفارش برای ابی میفرستاد. ابی اگر کاری دم دست نداشت، مثل برق خودشو میرسوند و اگر مشغول کاری بود، در اولین فرصت سری به سفارشدهنده میزد[...]
نقد و تحلیل
داستان داراي بافت درهمتنیدهای است بهطوریکه نگاه خواننده را تا عمق زیباییهایی نوستالژیک، از کوچهپسکوچههای خاطرات تكرار نشدني، ملموس و واقعي، به دنبال خود میکشاند. در متن داستان بدون آنکه نويسنده جزييات دقيقي از كانتكس (Context) و زمينه وقوع اتفاقات به دست بدهد. با اشاره موجز، بخش عظيمي از زمينه خاطرات در ذهن خواننده بهروشنی. هويدا میشود. درك تجربه دروني خاطرات نوستالژیک زندگي گذشته، موجب پيوند عميق خواننده با زمينه محتواي داستان میشود [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
آواز کلاغها
داستان شماره 6 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
(آمنه ابراهیمی)
آن خیابان دراز را با آن چنارهای بلند و سر درهم کردهاش یادت هست؟ مثل تابلوی نقاشی بود. تابلویی از آرامش. بوی برگ میداد. بوی خاک. با آن صدای شرشر جوی خروشانش مرا به قلب زندگی میبرد. مثل اینجا نبود بوی الکل نمیداد و صدای گپوگفتها و خنده پرستارها و چشمهای بیفروغ دکتر وقتی گفته بود تنهایت بگذارم ما را نمیآزرد. مگر میتوانستم تو را تنها رها کنم؟[...]
نقد و تحلیل
متن را نه یکبار كه چند بار مطالعه كردم. تصويري از تشخص نويسنده در ذهنم بازسازي شد. بهظاهر آرام، صبور، تودار و متفكر، گوشهای نشسته است و با نگاه نافذ گذشتههای نهچندان دور را نظاره میکند. آنقدر خویشتندار و محجوب است كه تو نمیتوانی در عمق نگاه او رنج سالها محروميت در عين محبوبيت را ببیني. "چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
مباح شرعی
داستان شماره 5 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
(جواد راشکی)
زنگ در به صدا درآمد... او با قاشق به جان هندوانه افتاده بود و آن را میتراشید... آن روزها هنوز پدربزرگها و مادربزرگها عضو یک خانواده محسوب میشدند و با خانواده فرزندانشان زندگی میکردند... مادربزرگ که "ننه آقا" خطابش میکردند، در را باز کرد... پشت در پسری 12-13 ساله بود... مکالمه "ننه آقا" و پسرک کمی به طول انجامید... "ننه آقا" داخل خانه آمد... نزد عروسش رفت و شروع کرد به پچپچ کردن... "ننه آقا" و عروسش باهم نزد پسر رفتند و بعد از دقایقی در را بستند و به داخل خانه آمدند[...]
نقد و تحلیل
نویسنده در نوشتن، شتاب داشته است. با همان چاقویی که هندوانه قاچ میکنند محتوای متن را بریده و قاشق کش کرده است. محتوا لهشده است. هندوانه را باحوصله و دقت قاچ میکنند و حتی در بریدن و شکل دادن به قطعات آن، سلیقه به خرج میدهند. آن را در ظرف مقبولی میگذارند. محتوای هندوانه را که با قاشق بیرون بیاورید و در ظرف مسی بریزید. جلوی کسی قرار دهید. از خوردن آن، امتناع میکند[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
همبرگر
(سهیلا ورودی)
تو یکی از همی روزای خدا، ای روزاش که نِه او روزاش. او روزایی که خیلی خوب بود چشم و گوشمان بِستهُ از دنیا بیخبر بودِم. تفریح خِفَن او زِمان سینما بود. خیلی اگه مُخواستن خوش بُگذِره یَک ساندویجی هم در کنارش مِدادَن. ما طرقِبه مِشستِم. او وختا که کسی به طرقبه نمیآمد مثل حالا که نُبود هر کی از هر کوجا وِل مِرَه تو طرقبهی مایَه[...]
نقد و تحلیل
ماشيني كه ظاهر دارد اما درونش تهي است. سينما كه فيلمش غمگين است؛ اما تأثیرگذار نيست و باعث نمیشود كه راوي و همراهانش نخندند. همبرگر ظاهر دارد اما درونش خالي است (خوراك ندارد. راوي نان خالي میخورد. همبرگر بر زمين میافتد). شوهر خواهر متعصبي كه حرم نمیرود، سينما را انتخاب میکند [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
تفنگ ترقه ای
داستان شماره 4 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
مادَرُم پَرستار بیمارستان ارتش بودِک. اُو سالا اُسرای جنگ رِ بِ تِی هَمی پادگان تربت جام نِگَه مِدِشتَن، مِه خِیلِه خُورد بودُوم مَهدکودک مِرَفتُوم. بَضَی وَختا که مادَروم شیفت دِشت مِرَم با خودِش مُوبورد بیمارستان تا هم تنها نَبِشه هَم خانَمان رِ از خرابکاری ها و شوخی های مِ در امان نِگَه دِره. حتما مِفَمِن اُو زِمان تیلیویزیون ایران دو تا کانال دِشت کُلا، نِصفِشَم بَرفَک بود و باز هَر دوتا کانالَم فیلمای تِکراری جَمشید هاشم پور نِشون مِداد. خوب اَز یَک بچه خُورد که با فیلمای جمشید هاشم پور کُلون شَه و وَختای دِگَم تِی سَربازای بیمارستان وول بُخورَه چی انتظار مِرَفت؟[...]
نقد و تحلیل
بعضي آدمها هر لباسي را بپوشند زيبا جلوه میکنند. خوش استيل هستند. ذاتاً جذاباند. به خال و خط و آب و رنگ احتياجي ندارند. بعضي قلمها هم این گونهاند. جذابيت دارند. جذابيت در محتواي متن از ذات قلم نويسنده بهره میگیرد. آب از سرچشمه زلال میشود. درك جذابيت ذاتي متن، اولين سطح نقد و داوري متن است[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
دیروز اِنقد دِلُم گیریفته بود...
(هما توکلی پور)
دیروز اِنقد دِلُم گیریفته بود ننه که حد و حساب نداشت تو خانه طاقت نیاوردُم. دگه باهمی پای علیلُم زدُم به خیابون تو میلان خودما یگ چرخی زدُم با عفت خانم و اقدس خانم که از روضه ور میگیشتن احوالپرسی کردُم ولی ای دل صابمرده مو هموجور مث ساعت تالاپتولوپ مِکرد. آمدُم خانه دیدم ای نوه کوچیکما احسان پوشت در خانمایه سلام داد و آمد تو و بعدشم بساط لبتاکشه واکرد و هم سرش ره برد تو او صابمرده! مو ره مِگی بدتر رفتُم دلم مِخاست همی مُشتمه گلوله کنُم بزنم به فرق سرش که یهو سرش ره بالا آورد گف انا آمد آنلاین رفت[...]
نقد و تحلیل
به نظر من شما در دستنوشتههایتان، كسي يا چيزي را در مركز قرار میدهید. دايره پرگار را گرد او میگردانید. شعاع دايره ابتدا آنقدر بزرگ است كه مخاطب شما احساس نمیکند كه گير افتاده است، اما بهتدریج ميل زياد شما به مركز، بيشتر میشود، دايره را تنگ و تنگتر میکنید تا به مركز برسيد. اتفاقي كه در اين ميان میافتد، انتخاب ضروري و الزامآور شما در استفاده از مفاهيمي است كه صرفاً و الزاماً در معرفي ماهيت محبوب فرد موردنظر شما است. [...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
لواشکهای كرمي
(مسعود مشهدی)
او قِدیما تابستون که مِرَفت اگه تجدیدی نداشتُم زود یک کاسبی را مِنداختُم...! یا با کاغذ رنگی و لوخ و سوزن میخی فِرفِرَک درست مِکردُم تو خیابون به بچهها مُورفوختُم یا یک جعبه مِذاشتُم جلوم گندم شادانه؛ آرد نخودچیُ ازی آت و آشغالا مورفوختم...! یا سینی مِسی گرد رِه ورمِداشتُم مرفتُم چارراه عامِل فالی پزی دو سه تا فال مِخریدُم را میفتادُم تو کوچهها داد مِزدُم فالی دَهشی... کوتی دَهشی... همش دوزارو دَهشی[...]
نقد و تحلیل
"لواشکهای كرمي را زنهای شهري تيشان فيشان كه هفتقلم آرايش كرده بودن بااشتها ليس میزنند... تا مو به كرمهاش فكر میکردم حالم به هم میخورد..."
نويسنده از ابتداي متن تا "لواشکهای كرمي" با ريتمي تند موضوع را دنبال میکند. ملاحظه كنيد در مورد فرفره كاغذي، دستفروشی فال و غيره توقفي ندارد و جزيياتي را كه ممكن است بسيار شنيدني باشد را عمداً ناديده میگیرد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
هرکاری راهی دره
(سهیلا ورودی)
چهارده سال بیشتر نداشتوم که موره شوهردادن. بابام دوست نداشت عقد بمانم فوری رفتوم خانه شوهر. از راه و رسم خانهداری یک جارو بلد بودوم و چند مدل غذا. از ایور اوور شنیده بودوم که زن و شوهر اول خانهداریشان باهم خیلی مهربونن. وختی زنای همسیه باهم حرف مزدن مشنیدوم که مگن فلانی بره زنش میمیره! مو هم یک زندگی ایجوری تو سرم بره خودوم ساخته بودوم. چند ماهی از خانهداریم گذشت که فهمیدوم او چیزی که مو فکر مکردوم نیست[...]
نقد و تحلیل
پايان داستان (پرواز دادن كبوترها)، آغاز داستان است. دختر چهاردهساله، كبوتر اهلي پشتبام خانهای است كه وابستگي به اصالتها، او را اهلي و رام كرده است. نويسنده، داستان را بر محور سه جزء قرار داده است. خانه قديمي كه زيبايي آن در سادگي آن است. مرد خانه كه جمال نام دارد و در نام و هويت اصيل و زيبا است و دختري چهاردهساله موزون و خوشاندام كه میخرامد و جمال را میخواند. ارتباط تنگاتنگ و منسجم بين اين سه جزء محوري، بر غنای محتوايي داستان میافزاید[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
دخترکان
(سهیلا ورودی)
دقیق یادوم نیستک که چندساله بودم. فقط مدنم که مدرسه مرفتم. سه ماه تعطیلی بود. قومای بابای خدابیامرزم طرقبه مشستن. خنه باغ داشتن ته رودخنوار. یادومه که رفتم خنه یکی از رفیقای بابام. بهش مگفتن جوادخاکی. خواهرزنش همسنوسال مو بود. همیشه وقتی مرفتم طرقبه، ای موره بهزور نگه مداشت خانهشان[...]
نقد و تحلیل
داستان ريتم و ضرباهنگ ملايمي دارد. مخاطب در فرازوفرود نت موسيقي داستان، به هيجان میآید. نويسنده با هوشمندي ملودي را تنظيم نموده و نتها را درست در جاي خود قرار داده است. دویدنهای چالاكانه مريم، دختر سرزنده داستان، بخشي از آهنگ زير است كه تند و کشدار است و حركت كند توأم با طمأنینه راوي داستان، ضربآهنگ بم دارد. فضاي داستان ملموس و باورپذير است. نسيم خنك باد از لابهلاي شاخههای برگهای سبز درختان تنومند باغ خرم، دامن پرچين دختركان بازيگوش را به موجی دلنشین به حركت درمیآورد[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
لیوان شیشهای لبهی میز
(علی ناصری)
از خالی بودنِ خانه میترسم. دخترم اتاق بغلی خواب است. پیامهایم به حمید نرسیدهاند. تلگرام هم نصف شبی چنگی به دل نمیزند. موبایلم را پرت میکنم روی آلبوم عکسهای خانوادگی و تلویزیون را روی مستند حیاتوحشی که پخش میکند خاموش میکنم. وقتی خانه تاریک است، سکوت بیشتر به چشم میآید. همینکه به سقف نگاه میکنم از خانهی کناری صدای خندهی بلندی میشنوم. بلند میشوم و میروم کنار دیوار. موهایم را جمع میکنم و سرم را روی کاغذدیواری پر از پروانه میگذارم. چند نفر روی صدای خفهی ترانهای بشکن میزنند و زمزمه میکنند [...]
نقد و تحلیل
داستان تند و سریع آغاز میشود؛ مانند بازی کودکان که بیمقدمه و بیمنظور است. فضای بسته اتاق، صفحه شیشهای موبایل و ذهن وسوسهانگیز راوی که هرگز به خود اجازه نمیدهد بیشتر از ماندن در سطح اولیه صحنه، به لایههای عمیقتر غور کند، لذت ناشی از بازی هیجانی را با کمترین هزینه، سریع و فوری تداعی میکند. سه سطح، اتاق بسته، صفحه گوشی و ذهن راوی که در ابتدا بدون تأمل او را وسوسه میکند نشاندهنده ماندن در سطح است[...]
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
ادامه مطلب
