یک زنِ موقتی و رایگان
(محسن سرخوش)
قاضی خواندن پرونده را تمام کرد و رو به مرد گفت:
«شما از این خانم شکایت کردید که با مجسمهی دکوری سرتون رو شکسته. درسته؟!»
مرد با سرِ باندپیچیشده جواب داد:
«بله. نامهی پزشک قانونی و اعتراف خودش توی پرونده هست. »
قاضی از زن پرسید:
«شما دفاعی ندارید؟!»
زن گفت:
«دفاع؟! چه دفاعی؟ یکبار تو زندگی اومدم از خودم دفاع کنم این شد. روز اول که خواست یکماهه صیغهاش بشم گفتم وقتی مریضم دوروبرم نیا. گفتم عصبی میشم. گفتم نمیتونم. قبول کرد... ولی اونشب گفت "من پول یکماهِ کامل رو قراره بهت بدم، چرا یکهفتهی آخرش باید حروم بشه؟!»"
قاضی مینوشت و چیزی نمیگفت.
دیه را که حساب کردند، بیشتر از مهریهی زن برای یکماه بود. مرد قبول کرد بهجای بقیهی پولش، مدت صیغه تمدید شود.
نقد و تحلیل
به نظر میرسد مجوز صادر شد تا بار دیگر زن، سر مرد (اندیشه مرد) را مورد هجوم قرار دهد. در این صورت من بعید میدانم، مرد براثر هجوم مجدد، جان سالم به درببرد. من داستان شمارا مانند موجودی میبینم که ناگهان خودکشی میکند و من برای این نوع جان دادن غصه میخورم.
در سبک نگارش شما تأمل میکنم. قلم شمارا میبینم که بر روی کاغذ سفید برای به دست آمدن نتیجه سر از پا نمیشناسد و همه هستی خود را بهیکباره و بیمهابا، میبازد. اینکه قلم شما هستی، جانمایه و قابلیت، دارد بسیار قابلتوجه و تأمل است؛ اما به نظر میرسد با توجه به سبک نگارش و سلیقه و نوع تفکر نویسنده، قلم شما نتیجهگرا است و لباس مجاهدت بر تن کرده است. تعلقخاطر قلم در به دست آوردن نتیجه عنان اختیار از صاحب آن ربوده است و گاهی او را بهسوی نتیجه مؤثر، میکشاند. این نوع نوشتن نوعی نگاشتن است و نویسنده را مجاب میکند تا به دنبال قلم خود، از سر ارادت، عشق و تعلقخاطر، چالاک و سبکبال بدود؛ بنابراین سبک مینیمال، زمینه بیان کوتاه اما مؤثر و نتیجهگرا میشود و بر سرعت انتقال پیام میافزاید. گویا گلولهای از تفنگ خارج و با سرعت غیرقابلکنترل به سمت مقصد از پیش تعیینشده میرود و مانعی نمیتواند مسیر او را تغییر دهد. به نظر من بهطورکلی، ذات قلم، بالقوه قابلیت شتاب و سرعت گرفتن دارد. این استعداد ذاتی اولین و مهمترین قابلیتی است که یک نویسنده قلمبهدست، بهعنوان ابزاری استراتژیک و کاربردی، با آن مواجهه میکند. سختی کار از این مرحله به بعد است که تفاوت میان قلم و قدم مشخص میشود. اگر قلم بنویسد همه هستی خود را بر روی کاغذ خواهد باخت و اگر قدم نویسنده بر روی کاغذ سفید اثر بگذارد مرحلهبهمرحله و با طمأنینه (متانت فلسفی)، خواننده را با گامهای تأملبرانگیز خود آشنا خواهد کرد. کتاب شازده کوچولو، نمونهای مشخص و دقیق از تأملات عمیق و دقیق نویسندهای است که قلم را به قدم تبدیل کرده است و ما بهجای آنکه استعداد بالذات قلم را ببینیم، باورهای عمیق، عقلانی و فلسفی نویسنده را میبینیم که رشد یابنده است و با قدمش ما را به بوستان سرسبز تعقل و تأمل راهنمایی میکند. نتیجه هر چه که باشد آن چیزی نیست که بتوان به "آنتوان دو سنت اگزوپری" نسبت داد. بلکه تفسیر تحلیلی خواننده از محتوای منبسط و عمیق محتوا خواهد بود. به داستان شما برمیگردیم. بهعنوانمثال در داستان، شخصیت زن، عصبی و غیرقابلپیشبینی در نظر گرفته شده است. اینیک نمونه و شاهد برای سرعت قلم است. همچنین، مرد در پایان داستان به ادامه نیازهای غریزی و جنسی خود بیمهابا و بدون تأمل فکر میکند و درخواست خود را برای ادامه صیغه عقد، بیان میکند. این نیز نشان میدهد که قلم شما سرعت انفجاری یافته است. از همه مهمتر اینکه میان شخصیت باطنی، درونی و انسانی زن و مرد هیچ نوع تأملی توسط باورهای نویسنده به وجود نیامده است و این موضوع نشان میدهد که قلم جای قدم را پرکرده است. اقبال نویسنده به کوتاه کردن محتوای داستان نیز نشان از عدم حضور نویسنده در محتوا است. نگارنده امیدوار است نویسنده محترم، در اهلی کردن قلمی که بالذات بسیار توانا و چالاک است همت کند و عنان این اسب اصیل اما سرکش را در اختیار اراده تأملات فلسفی خود قرار دهد.
شواهد نشان میدهد كه يكي از نكات ضعف داستان كه مهم و ساختاري است، باز نگذاشتن انتهاي داستان و نتيجه گرا بودن آن است.
براي برنده شدن بايد بازنده هم وجود داشته باشد. اگر مرد برنده باشد به اين معني است كه زن بازنده شده است.
در اين رابطه زن و مرد براي برنده شدن با يكديگر مواجهه نكردند. بنابراين به نظر میرسد اين ماجرا برنده و بازنده ندارد. هيچ رابطهای ميان زن و مرد حتي از نوع روابط جنسي محض نمیتواند بر اساس معامله و قرارداد شكل بگيرد. زيرا در غير عاطفیترین روابط بين زن و مرد عنصر مهم توافق و تراضي كه امري انگيزشي عاطفي و دروني است وجود دارد كه عقل آن را حمايت و تأیید میکند. بنابراين در داستان معامله منتفي است. مرد پول را وسیلهای براي ادامه ارتباط خود با زن قرار داده است. در داستان ميان زن و مرد، ارتباط، دوطرفه است و برنده و بازنده وجود ندارد.
اين بديهي است كه پول براي انسان وسيله است. مرد خواهان ادامه ارتباط است. ارتباط دوطرفه است و حاصل معامله و قرارداد نيست. نوعي توافق و تراضي است. نام اين توافق، اصلاً مهم نيست و اما نويسنده نتيجه گرا است و از موضوع "متعه" بهرهبرداری كرده است. اگر داستان نتيجه گرا نبود، بحث اصلي درباره داستان، موضوع "متعه" نمیبود و مخاطب بهجای "متعه" پيرامون مفاهيم مستتر در محتواي داستان گفتگو میکرد.
سخن از رابطه است. با توجه به تعريف ماهيت رابطه كه مبتني بر توافق و تراضي دوطرفه است. هيچ تعريف از نوع معامله و قرارداد مشمول تعريف ماهيت معامله نمیشود. بنابراين هيچ رابطهای (با توجه به ماهيت تعريف آن) ميان زن و مرد، مبتنی بر معامله و قرارداد شكل نمیگیرد. به كلمه كليدي "رابطه" كه معرف تعريف ماهيت رابطه است توجه کنید. توجه محققانه يعني تعميق در تعريف ماهيت كليد واژگان يك جمله يا يك پاراگراف يا يك متن.
آيا میشود براي تعريف ماهيت يك مفهوم، چندين تعريف را در نظر گرفت، منظور من دقیقاً تعريف ماهيت است. اگر اینطور باشد مثلاً در تعريف ماهيت انسان میتوان چندين تعريف را كه میتوانند متباين نيز باشند در نظر گرفت. بنابراين وقتي وارد حيطه معرفي ماهيت مفهوم میشوید تعريف شما بايد جامعومانع باشد يعني چيزهاي ديگر را در برنگیرد. در مورد مفهوم رابطه نيز اینگونه است.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
