متن و منتقد

نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

بله، نیروانایی در کار نیست

متن و منتقد نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

بله، نیروانایی در کار نیست

داستان کوتاه

بله، نیروانایی در کار نیست

(کورت وونه­ گات جونیور)


نقد و تحلیل

عظمت بی‌منتهای تاريكي

گاهی زندگی، بازی سرگرم‌کننده‌ای است که در آن باورهایمان، ما را به بازی می‌گیرد و رؤیاهایمان شعر می‌شود...

ماهاراشی بعد از انجام مراقبه از اتاق بیرون می‌آید. روی تخت پوست می‌نشیند. یک گل زرد داوودی در دست می‌گیرد و از حضار می‌خواهد تا هر چه دوست دارند از او بپرسند. او آن‌قدر مصمم و باوقار نشان می‌دهد که در مقابل مردم تسلیم‌ناپذیر به نظر می‌آید. "ماهاراشی مرد نازنینی است که همیشه لبخند می‌زند. او هیچ نوع اطلاعاتی از خودش به دیگران نمی‌دهد... من در مقابل این مرد چشم‌هایم را بستم و منتظر ماندم تا با بال‌های شعر این مرد مقدس به هندوستان بروم".

ماهاراشی نماد باورهای ما است، غرورآفرین است، همواره لبخند می‌زند و آماده است تا پیچیدگی‌های جهان را نه با تأمل در تحیر که با تصرف تقدس، به‌یک‌باره حل کند. "همین‌که چشمم به این مرد افتاد، دلم باز شد. لرزه‌های این مرد دل‌چسب و عمیق‌اند...".

ماهاراشی ما را به‌یک‌باره به جلو پرتاب می‌کند و در ژرفای گودالی عمیق اما بزرگ، درمی‌اندازد و ما از مسیر حرکت تدریجی رشد فلسفی بازمی‌ایستیم.

دختر هیجده ساله نماد آغاز جوانی، رشد و حرکت تدریجی است که به‌یک‌باره گرفتار می‌شود و در خلسه باورهای تقدس درمی‌افتد. زن نیز باآنکه در زنانگی و در پیچیدگی‌های لطیف جهان زنانه، باتجربه است، بااین‌حال، پیچیدگی‌های ظریف خود را بالطافت‌های عمیق باورهای نوخاسته ماهاراشی درمی‌آمیزد و مغلوب تغلب بازی باورها می‌شود.

زنان در این بازی (بازی باور) از پیچیدگی‌های جهان زنانه و تأملات فلسفی بیرون می‌آیند و تا ژرفای ایمان پیش می‌روند. "در مورد زنم که این علم حسابی کارساز بوده... به کله و با سقوط آزاد همین‌طور رفته ‌رفته رفته بود تا ژرفای درونش".

"الان دیگه پشتشان به کوه بند است".

مراقبه اساس رسیدن به ژرفای ایمان است و ایمان انتهای باورهای نورسیده و زودهنگام است. "ماهاراشی می‌گوید این "دین" نیست، یک تکنیک است...". زندگی اما تکنیک نیست، تجربه است، تقابل و تعامل است که در آن لذت تشنگی و تجربه پختگی، تدریجی و رشد یابنده است."

بسیاری از مریدان ماهاراشي که تا ژرفای درون خود (باورهای نورسیده) غوص رفته، ادعا می‌کنند که "آدم آن‌قدر حال می‌کند که هیچ نشئه‌ای به گرد آن نمی‌رسد... بی‌گفتگو...".

جهان ماهاراشی بی‌گفتگو است.

گفتگو، تعامل در اندیشگی و مرحله‌به‌مرحله است. "این دین تازه (که دین نیست -بلکه تکنیک- است)، لذت بی‌پایان به پیروان خود نوید می‌دهد و مهم آن‌که با هیچ‌یک از نهادهای حاکم برجهان سر ستیز ندارد. نسبت به هیچ‌گرایشی جبهه‌گیری نمی‌کند..."

جهان ماهاراشی، جهان تعامل، سازندگی و گفتگو نیست؛ اما این‌طور می‌نمایاند: "هر بار در درون خودتان غوص می‌کنید در عمل دارید با مسائل روز کلنجار می‌روید و مشکلات جهان را حل می‌کنید..."

در این صورت به نظر می‌رسد جهان درون هر انسان تا آن اندازه کوچک می‌شود که مغلوب تصرف خلسه باورهای تقدس، می‌گردد و چشم‌انداز جهان مقابل او، بدون هیچ چالش رشد یابنده‌ای به سبک لبخند ماهاراشی، درحالی‌که گل‌های داوودی در دست دارد و بر روی صندلي راحتی نشسته است، به‌یک‌باره و با تکنیک غور، حل می‌شود، شعر خلق می‌شود و ما را تا دوردست‌های رؤیاهایمان می‌برد. "من در مقابل این مرد چشم‌هایم را بستم و منتظر ماندم تا با بال‌های شعر این مرد مقدس به هندوستان بروم".

عالی‌جناب باورها (ماهاراشی) کتابی دارد به نام "علم هستن و هنر زیستن" که در آن سیاستمداران را به مراقبه شادی درون (تکنیک مراقبه) برمی‌انگیزد و آنان را نکوهش می‌کند که تا زندگی آدمیان از تعالی درونشان آغاز نشود، صلح برقرار نخواهد شد.

ماهاراشی در تفوق بر شادی تغلب کرده است؛ زیرا اگرچه جهان درون آدمیان تحت تصرف تفوق باورهای نیروانایی است اما روشنی درون، برخاسته از زمینه‌ی تاریکی وجود انسان است.

وسعت بی‌منتهای تاریکی، معرف زمینه‌ی اصالت دست‌نخورده وجود آدمی است که ناشناخته و بکر باقی‌مانده است.

این‌که آدمی یک‌باره در وسط شادی و شعف وصف‌ناشدنی بیفتد، کورسویی از روشنی درون را به وسعت چشم‌انداز نگاهش به دنیای کوچک روشني درون خویش، به دست آورده است و از آن‌همه عظمت ناپیدای ناشناخته و اصیل تاریکی، چشم پوشیده است.

انسان از روشنی بهشت کوچک خویش، به‌سوی ناپیدایی تاریکی بی‌منتهای عظیم رانده‌شده است تا در تجربه چالش ناشناخته‌ها مرحله‌به‌مرحله، شادی شناخت را فهم کند.

نیروانا، راندن به‌سوی تاریکی است. گریز به‌سوی ناشناخته‌ها است و انسان در این تقدیر ناگزیر است. مسیح، تاریکی را می‌پیمود و به‌ تلاش، از دل تاریکی، روشني بیرون می‌آورد.

مسیح، خود را ناگزیر در وسعت بی‌منتهای تاریکی می‌دید و برای آن ارزش قائل بود. او تاریکی گناه را سرزنش نمی‌کرد و از قلب آن روشنی بیرون می‌آورد.

"حالا می‌فهمم چرا آدم‌های متنفذ، ماهاراشی را بر مسیح ترجیح می‌دهند". آنان میل به راندن و گریز به تاریکی‌ ندارند و در مسند پرافتخار ژرفای روشنی شادی نورسیده ماراهاشی، میل به تثبیت موقعیت خوددارند.

این‌گونه است که نیروانایی در کار نیست. حرکتی به‌سوی رانده شدن از بهشت کوچک روشنی به‌سوی عظمت بی‌منتهای چالش تاریکی وجود ندارد. نیروانایی در کار نیست. ماهاراشی، سرگرمی تازه‌رسیده است...

آری گاهی زندگی، بازی سرگرم‌کننده‌ای است که در آن باورهایمان، ما را به بازی می‌گیرد و رؤیاهایمان شعر می‌شود...

وااسفا، ما قصه گوی باورهایمان هستیم...

(حمید ژیان پور)


موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسب‌ها: نقد و تحلیل داستان

تاريخ : یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۸ | 17:49 | نويسنده : |
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد