تفنگ ترقه ای
داستان شماره 4 از سری مسابقات داستان نویسی یادواره حسین پناهی (کانون نویسندگان خراسان)
مادَرُم پَرستار بیمارستان ارتش بودِک. اُو سالا اُسرای جنگ رِ بِ تِی هَمی پادگان تربت جام نِگَه مِدِشتَن، مِه خِیلِه خُورد بودُوم مَهدکودک مِرَفتُوم. بَضَی وَختا که مادَروم شیفت دِشت مِرَم با خودِش مُوبورد بیمارستان تا هم تنها نَبِشه هَم خانَمان رِ از خرابکاری ها و شوخی های مِ در امان نِگَه دِره. حتما مِفَمِن اُو زِمان تیلیویزیون ایران دو تا کانال دِشت کُلا، نِصفِشَم بَرفَک بود و باز هَر دوتا کانالَم فیلمای تِکراری جَمشید هاشم پور نِشون مِداد. خوب اَز یَک بچه خُورد که با فیلمای جمشید هاشم پور کُلون شَه و وَختای دِگَم تِی سَربازای بیمارستان وول بُخورَه چی انتظار مِرَفت؟
اُو زمانا بِرِی بِچه ها دِشتَن لباس خَلبانی و تُفنگ حیثیَت بود. خَوب مَم به زور گیریَه مادَر جان خُور وادار کِردَه بودوم بِرَم هَم لباس خلبانی بیگیرَه هَم تُفَنگ (اَز اونا که ماشَه ر مِکشیدی مُگفت خِرررررررر). یَک تُفَنگ تَرَقه ای هَم دِشتوم از اینا که هَفتا ترقه گِرد مِرَفت تِی خشابِش. یادُوم میِه بَضی شَبا اُسرای مریض عراقی رِ بِرِی درمان به بیمارستان منتقل مِکِردَن. آقا یَک شَب فیلم جَمشید هاشم پور نِگاه مِکردُوم که وِسَط فیلم مادَروم شیفت دِشت دَست مِرَم به زور گیریف بُرد بیمارستان. مَم البته مُجَهَز رَفتوم. لباس خَلبانی به بَروم بود. تُفَنگ رگباری که مُگُفت خِرررررر ر وَردشتُوم. البته یِواشکی تُفَنگ ترقه ایرَم وَردشتُوم. هَمو شَب ساعَتای یازدَه اینا بودِک سه تا اَسیر آوُوردَن بیمارستان. مَم گوشام تیز و دَر عالَم بِچگی و تازَه از سَر فیلم هاشم پور وَخستادَه. هَمیتو چیش کِشون بُودُوم و منتظر از دَم نگهبانی اتاق رَد شَوم بروم جای عَراقیا. خلاصَه هَمیتُو کِمین کِردَوم تا سرباز نگهبان چُرتی شد و مَم سینه خیز از پشت سَری رَفتُوم تِی اتاق اَسیرا. دیدُوم طُلفَکا غَش خُو بودَن. یِواشَک تُفَنگ تَرَقه ایر بِدَر کِردُوم گِذشتُوم دَم گوش اسیر عَراقی و با ذِکر رَمز یا الله ماشَر کشیدوم. فِکریر مُکُنوم تِی بیمارستان که اِشتو نِصف شُو صدا پیچ خورد و اشتو سَربازا رِختَن تِی اُتاقُ و مِر بِغَل کِردَن بُردَن دادَن دَست مادروم.
دَم که سَرباز نِگهبان مِر بَغَل کرد اَسیر عَراقی با چیشای پُر خُو و استرس و هزار چیز دِگَه به مه نگاه مِکرد و تِی ای فکر که چی شُد که ایتُو شد و اَصلا اِشتو شُد. بیچارَه تَرس و یَک اِبهام مِثل عَلامَت سوال تِی چیشایی بود و با لَفظ عَراقی جِق و داد مِکَرد، دوتا اَسیر دِگَم از اَووَر هُول شُدَه بودَن و مُچُم به عَراقی چی مُگُوفتَن. فکر مِکردُوم حَتما مِر فاش مِدَن مَم با تَرس تِ بِغَل سرباز مُگوفتُوم آینَه آینَه هَر چی مِگِن خودِ شمایِن. کار نَدروم که تا دَم که آخوند اذان داد مه لَت خوردوم از دَست مادَروم. سرباز بیچارَه اِضاف خدمت خُورد. وَله دَم دَمای ظُهر بود مِه چیشام اَز زور گیریه قِرمز بود و اسیرا دَم دَر مِر دیدَن و هر سه تایینا خندیدَن و از نگهبان اجازه گیریفتَن که مِر بَغل کنن. یادوم یَکینا مِر بَغَل کَرد و اَشک رِخت. بنده خدا حتما بچه خُودیَم مثل مِ شوخ بود و اُور یاد کردَه بود. مُچُم...
نقد و تحلیل
بعضي آدمها هر لباسي را بپوشند زيبا جلوه میکنند. خوش استيل هستند. ذاتاً جذاباند. به خال و خط و آب و رنگ احتياجي ندارند. بعضي قلمها هم این گونهاند. جذابيت دارند. جذابيت در محتواي متن از ذات قلم نويسنده بهره میگیرد. آب از سرچشمه زلال میشود. درك جذابيت ذاتي متن، اولين سطح نقد و داوري متن است. مرحله بعد بررسي، كيفيت مواد و مصالحي است كه در متن استفادهشده است. كيفيت مواد اوليه ضامن ماندگاري متن است، سازه متن را شكل میدهد. مهندسي سازه علاوه بر درك كيفيت مواد اوليه ناظر بر طراحي منطقي مدل مفهومي سازه متن است. سازه متن معرف هويت متن است. درحالیکه جذابيت ذاتي متن بهتنهایی معرف هويت متن نيست. تصور كنيد جوان زيبا و جذاب كه به چندين هنر آراسته باشد، به حسن و خلق و وفا كسي بهپای او نخواهيد رسيد. متن جذاب نيز، علاوه بر جذابيت ذاتي، نيازمند فرهمندي و فرهيختگي است. نيازمند سازه قوي است. نيازمند هويت شناختهشده است. اين دو باهم و بر هم متن را برمیکشند، بالا میبرند. هويت متعالي میدهند.
من در مطالعه اين داستان جذابيت ذاتي قلم نويسنده را بهگونهای كه قابلرؤیت باشد. در تاروپود متن بهوضوح مشاهده كردم. صاحبقلم در اولين مرحله از سطح نويسندگي، ذاتاً مستعد و توانا است. اين اولين مرحله نيازمند فرهمندي و فرهيختگي است. فرهيختگي، صبوري میطلبد. شكيبايي میطلبد. آزاده آريايي احمد شاملو تا مدتها شعرهای خودش را بلافاصله پاره میکرد، دور میریخت از جلوي چشمش دور میکرد. شكيبايي و پايمردي تا به اين اندازه نوعي تواضع فرهمندانه است و نشانههایی از اصالت دارد. براي نويسنده محترم موفقيت بيشتر آرزو میکنم.
منتقد، ضمن اداي احترام به قلم نويسنده، امتياز 70 از 100 را به سبب بالا بودن سطح اوليه جذابيت ذاتي قلم، به اين داستان اختصاص میدهد.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل داستان
برچسبها: نقد و تحلیل داستان
