متن و منتقد

نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

مجهول آراسته

متن و منتقد نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

مجهول آراسته

مجهول آراسته

(علی مرادی مراغه‌ای)

رضاشاه دست بزن داشت...

در میان شاهان ایرانی کمتر شاهی وجود داشته که به‌اندازه رضاشاه فحاش و مخصوصاً دست بزن بوده باشد یعنی هر موقع عصبانی می‌شد هرچه در دستش بود می‌کوبید تو سرِ طرف. اعم از اینکه، طرف وکیل مجلس باشد یا روزنامه‌نگار یا حتی ژنرال ارتش!...

ما برای نقد و ارزیابی رفتارهای یک آدم باید بکوشیم کمتر به نوشته‌های مخالفان او رجوع کنیم بلکه باید تلاش کنیم از نوشته‌ها و منابعِ دوستدارانش فکت و نمونه بیاوریم. مخصوصاً در این مورد، اصلاً نیازی نیست به منابع و نوشته‌های مخالفان رضاشاه رجوع کنیم بلکه در آثار و منابع دوستداران او به‌کرات از فحاشی و کتک زدن دیگران توسط رضاشاه سخن رفته، به‌عنوان‌مثال، سلیمان بهبودی که پیشکار و از محارم و نزدیک‌ترین رضاشاه بوده و غالباً همراه و همدم رضاشاه بوده، در خاطرات خود به‌کرات به این‌گونه رفتارهای رضاشاه اشاره‌کرده که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنم...

خاطرات بهبودی هرچند از موضع دوستی با پهلوی‌ها نوشته‌شده اما کتاب خوبی است...

  • بهبودی درجایی از کتابش که می‌خواهد به جنگل دوستی و علاقه رضاشاه به درخت و درختکاری اشاره کند می‌نویسد: «در سفر شمال که معمولاً تشریف می‌بردند، در چالوس محلی کنار جاده برای صرف چای تهیه‌کرده بودند، به آن محل که می‌رسیدند توقف می‌کردند که چای میل کنند. در ضمن مذاکره با مباشر محل، شخصی بین درخت‌های جنگل نظرشان را از دور جلب می‌کند، بدون مقدمه در همان حالِ صحبت با مباشر با عصا محکم به سرش می‌زنند که باعث تعجب اطرافیان می‌شود. بعد از زدن می‌فرمایند:

بارها دستور دادم کسی حق ندارد داخل جنگل بشود، آن شخص آنجا بین درخت‌ها چه می‌کند؟

مباشر به‌محض ملاحظه عرض می‌کند: قربان مأمور مراقب است.

رضاشاه خنده‌کنان می‌فرمایند: درهرحال فراموش نکن که اگر کسی را در جنگل دیدید فوراً تحقیق کنید برای چه داخل جنگل شده است...»

  • در هنگام مراجعت رضاخان در مقام وزیر جنگ از رشت سلیمان بهبودی درجایی دیگر در خاطراتش می‌نویسد:

«حادثۀ عجیبی پیشامد کرد و آن ازاین‌قرار بود که حضرت اشرف اخیراً یک حلقه انگشتر برلیان سیاه خریداری کرده بودند و در انگشت داشتند. بین راه قزوین تا آبیک اتومبیل پنچر شد و حضرت اشرف ناراحت شدند، به‌طوری‌که با مشت پشت گردن راننده زدند و مدتی پیاده شدند.

پس از رفع عیب اتومبیل و حرکت به تهران ملاحظه می‌کنند که تخمۀ برلیان افتاده است. یکی از همراهان (حمدالله) را مأمور می‌کنند که مراجعت کرده مقداری خاک جاده را، مخصوصاً در محلی که راننده را با مشت زده بودند، سرند می‌کنند، تصادفاً برلیان پیدا می‌شود.»

منبع: رضاشاه (خاطرات سليمان بهبودی شمس پهلوی علي ايزدی). تهران: طرح نو، غلام‌حسين میرزا صالح. ص 357.


نقد و تحلیل

مجهول آراسته؛

مهم‌ترین نقدی که بر متن وارد است این است که متن تا آن اندازه کوتاه، بریده و ابتر است که به‌سختی می‌توان گزاره‌هایی یافت که مفاهیم مندرج متن، منبع و مصدر تأمل درزمینه‌ی مستدل روایت زبان تاریخ باشد. زمان تاریخ اما همواره به زیان زبان تاریخ بوده است.

زمان تاریخ را نجنبان... زمان تاریخ جز زشتی و ناسزا چیزی برای گفتن ندارد...

"اینکه برای نقد، تلاش کنیم تا فکت ها و واقعیات نزدیکان و دوستداران را منبع روایت تاریخ قرار بدهیم"، رجوع به زمان تاریخ است یعنی همه آن چیزی که در زمان اتفاق افتاده است و به نظر می‌رسد به‌جای آنکه مدلول روابط علی باشد مرعوب شرایط ضمنی است.

بخش زیادی از تاریخ مرعوب شرایط ضمنی است. اين يعني ممكن است آنچه مربوط به مدلول روابط علی و عینی است، مغفول مانده باشد.

به نظر می‌رسد این بسیار مهم و روشن‌بینانه خواهد بود که مورخ، نقطه آغاز را نه از زمان که از زبان بیاغازد و توسن زمان را بر گستره زبان براند.

"زدن پس‌گردنی"، "کوبیدن عصا"، "فحاشی‌های مکرر"، آیا می‌تواند مکرر ادامه یابد؟ آیا می‌تواند یک نظام را برائت نماید؟

آیا می‌تواند همه‌کسان فرهیخته و صاحب‌منصب را که مرعوب و فحش خورده و کت خورده‌اند را وفادار نگه دارد؟

فکت های زبان تاریخ دراین‌باره چه می‌گوید؟

اين پاراگراف كه "در میان شاهان ایرانی کمتر شاهی وجود داشته که به‌اندازه رضاشاه فحاش و مخصوصاً دست بزن بوده باشد"، اگرچه روایت تاریخی به نظر می‌آید اما ازآنجایی‌که قابل‌اثبات و نفی است و در یک وضعیت قطعیت (و نه نسبیت)، قرار دارد، قابل نقد نیست.

در علوم انسانی و اجتماعی منتقد درصدد اثبات یا رد گزاره‌های قطعیت یافته برنمی‌آید و قادر نیست تا زبان تفکر و تأمل را در مفاهیمی که ناپیدا است به کار بندد.

در همان حال می‌شود این موضوع را که متن، بریده و محتوم است مورد نقد قرارداد.

اینکه رضاشاه "هر موقع عصبانی می‌شد هرچه در دستش بود می‌کوبید تو سرِ طرف. اعم از اینکه، طرف وکیل مجلس باشد یا روزنامه‌نگار یا حتی ژنرال ارتش...!"

خواننده را به شگفتی وا‌می‌دارد که چگونه آن‌همه صاحب‌منصب تحصیل‌کرده برای مباشرت و خدمت به‌جای ملاطفت، معاندت می‌دیدند و تحمل می‌کردند و مصمم و امیدوار به راه خویش ادامه می‌دادند؟

و اینکه چگونه می‌شود کسی که زبانش تاریکی فحش است، رؤیایش روشنی صبح باشد؟

چگونه می‌شود زبان رذیلت موجب ساختن فضیلت و فرهنگ بشود؟

این‌همه، پرسش‌هایی است که زمان تاریخ و خاطرات آن قادر به پاسخگویی نیست و به قول مورخ حکیم ابوالفضل بیهقی: "...و این را از لونی دیگر باید..."

باری خاطرات، زبان تاریخ نیست. خاطرات، بخشی از زمان تاریخ است که مجهول مانده است و هرکسی آن‌طور كه خواسته است این مجهول را آراسته است... .

(حمید ژیان پور)


موضوعات مرتبط: انجمن تاریخ
برچسب‌ها: انجمن تاریخ

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۰ | 19:8 | نويسنده : |
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد