پزشکِ مرگِ رضاشاه
(علی مرادی مراغهای)
اینکه گفتهاند حقیقت زیر ابر نمیماند یا جنایتکاران سرانجام به سزایِ عمل خود میرسند کمتر صحت دارد. این سخن شاید بیشتر برای تشفیِ آلام و مرهمِ زخمِ زخمدیدگان هست چون معمولاً در تاریخ، دیکتاتورها قسر در میروند و بجای آنها، یک یا چند عدد حکیمباشی را دراز میکنند و بعد قضیه تمام میشود.
اما مشکل در این است که در سیستمهای دیکتاتوری، بهمرور، جنایت تبدیل به یک وظیفه کارمندی گشته و به امری عادی و تکراری بدل میگردد و این اشتباه است که فکر کنیم همیشه تمام کارمندانی که در یک سیستم دیکتاتوری دست به جنایت میزنند آدمهایی با قیافه وحشتناک و یا جانی بالفطره هستند بلکه چهبسا آدمهای معمولی، منضبط و وظیفهشناسی هستند اما گرفتار در یک سیستم معیوب.
- سپیدهدم یکی از روزهای 1322 ش. پزشک احمدی را با دستهای دستبند شده به میدان توپخانه تهران آوردند، اول اجازه دادند توبه کند و چند رکعت نماز بخواند اما همینکه خواستند دارش بزنند، فریاد زد:
«ای مردم من قاتل نیستم، یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کردهام و حالا چون از همه ضعیفترم، همهچیز به گردن من افتاده، قاتل اصلی سرتیپ مختار و خود رضا شاهه...»
پاسبانها بیش از این مهلت ندادند، حلقه طناب را به گردنش انداخته بهسرعت بالا کشیدند...
اما این قاتلِ صغیر بود. قاتلِ کبیر در این زمان در جزیره موریس در تبعید بود که بعداً نیز قرار شد از سوی طرفدارانش تبدیل گردد به کبیر و معمار ایران مدرن!
- احمد احمدی، معروف به «پزشک احمدی» در سال ۱۳۱۰ ش. در دوران ریاست سرتیپ آیرم بر شهربانی وارد خدمت شد کارمند وظیفهشناسی بود که شب و نصف شب بر سر خدمت حاضرشده و با آمپولهای خود، آمپول داغ، آمپول هوا و... بیماران را راحت میکرد. «مردی کوتاهقد و لاغراندام که اغلب پالتویی بلند میپوشید، موهای جوگندمی که غالبشان سفید بود و صورتی استخوانی و چشمانی که هیچچیز را تداعی نمیکرد، نه خشم، نفرت و نه عطوفت...»
برای جنایتهای بزرگ، همیشه نیازی به امکانات بزرگ نیست، گاهی با کمترین امکانات هم صورت میگیرد!
پزشک احمدی از تمام لوازم و اسباب طبی، یک کیف کوچکی داشت و یک انژکسیون بزرگ و از لوازم زهد و تقوا نیز تسبیحی همیشه به دست و کتابچه کوچکی هم در بغل که کتاب دعایش بود و وقتی آمپول نمیزد، تسبیح میچرخاند و بعد از آمپول زدن نیز از کتاب دعا میخواند و برای هر قتلی انعامی میگرفت. قربانیانش زیاد بودند از شاعری چون فرخی یزدی گرفته تا مقامات قدرتمندی چون تیمورتاش که یکشبه، مغضوب رضاشاه واقع میشدند...
- وقتی متفقین آمدند و دستگاه رضاشاهی فروریخت پزشک احمدی میدانست که خانواده تیمورتاش و دیگر قربانیان، به دنبالش هستند. او با مقداری پول و یک گذرنامه جعلی به عراق گریخت. ولی ایران خانم دخترِ خستگیناپذیر تیمورتاش، به خونخواهی پدرش، با ورقه جلب پزشک احمدی و یک هفتتیر مخفی کرده در لباسهایش، راهی عراق شد و پس از یک ماه دوندگی در کربلا، نجف... سرانجام در «فندق المناف» بغداد چشمش به مردی افتاد حسابی ریشو و رنگ زده. بلافاصله، پزشک احمدی را شناخته و با تلاشهایش، توسط مأموران عراقی، دستگیر و در قصر شیرین به مقامات ایران تحویل گردید.
پزشک احمدی بعدازظهر ۲۰ فروردین ۱۳۲۱ به تهران وارد شد.
هنگامیکه از او پرسیدند به خاطر چی به عراق و کربلا گریخته بودی؟ گفته بود:
«رفته بودم برای پابوس آقا امام حسین»
البته بیشتر قابلباور میشد که مردک اگر میگفت رفته بودم پیش همکاران خودم یعنی خولی، حرمله یا شمربن ذیالجوشن!...
- خوشبختانه اسناد پزشک احمدی و محاکمه جنجالی او موجود است. در میان این اسناد در کتابخانه ملی، به سندی برخوردم که در زیر این نوشته میآورم. این سند مربوط به نامه تضرعآمیز زنِ پزشک احمدی است که پس از دار زدن شوهرش نوشته و درخواست کمک مالی کرده. «از طرف بانو فاطمه احمدی دارای چهار نفر اطفال صغیر و پریشان و هیچ محلی برای امرارمعاش ندارد. مستدعی بذل عطیه ملوکانه است که امرارمعاش نماید...»
نقد و تحلیل
تاريخ سرايي، سرودي است كه احساسات را برمیانگیزد؛
محقق تاريخ برخلاف دانشمند علوم طبيعي و رفتاري، بهجای تلاش براي كنترل شديد پديده موردمطالعه، به دنبال غناي اطلاعات بهدستآمده است.
اين بدان سبب است كه در پژوهش تاريخي صرفاً نمیتوان به نقل رخدادها بسنده كرد. بلكه بايد پيام رويدادها را نيز استنباط كرد. متن و زمینهی پيام را بهدرستی شناخت، دلايل وقوع هر پديده خاص را فهميد و در چرايي يا توصيف، تشريح و تبيین رويداد تاريخي تدقيق پديدارشناسانه كرد.
در پديدارشناسي بهجای حقايق دقيق تاريخي، وجوه كيفي حوادث و تحولات تاريخي و تلقي مردم (زبان مردم) از آن تحولات، مورد تأمل قرار میگیرد و تحولات تاريخي را در نگاه مردم (تجربه زيسته مردم) مرور میکند.
هدف پژوهش پدیدارشناسی در تاريخ نگري (و نه تاريخ سرايي)، توضیح صریح و شناسایی پدیدهها آنگونه که توسط افراد مختلف ادراک میشود است.
درواقع پدیدارشناسی به توصیف معانی یک مفهوم یا پدیده از دیدگاه تبيين و تحليل موقعيت و برحسب تجارب زیسته ذهني محققان، به ابژه يا عينيت موضوع میپردازد و در پی فهم تجارب تبييني و تحليلي مختلف از ابژه يا عينيت موضوع است.
بکار گیری روش پدیدارشناسی بهمنزلهی یک روش تحقیق کیفی، میتواند در مطالعات مربوط به مستندسازی وقايع تاريخي بهعنوان یک رویکرد روش شناسانه مورداستفاده قرار بگیرد. وظیفه اصلی محقق تاريخ در این زمینه این است که به این جنبه ذهني که حاصل شعور عام یا مشترک و گرایش طبیعی ذهنيات مختلف از پديده است بپردازد تا روشن شود که چگونه واقعیتهای اجتماعی توسط مردم ساختهوپرداخته میشود و به شکل یک جریان میان ذهنی شناخت از پديده شكل میگیرد.
ما نیاز داریم تا به تبیین ماهیت این ادراکات بپردازیم. برای تصدیق و تائید این ادراکات، باید تحقیقات دقیق بهمنظور کشف و توصیف کامل پدیده موردنظر صورت بگیرد. به نظر میرسد این فرآیند منجر به ارتقای درک و فهم و نهایتاً حصول نتایج بهتر در قلمرو تاريخ نگري خواهد شد.
اما در متن موردبررسی (پزشك احمدي پزشك مرگ رضاشاه):
چيدمان پازل روايت يك رويداد، تاريخي شكل نگرفته است و فاقد تبيين رويكرد روش شناسانه و فرضيه و ارائه نظريه است.
اينكه آنچه وجود داشته است را رونمايي كنيم و بهاصطلاح به نقل بداهت يك روايت بپردازيم، نقد قال است نه نقد حال.
محقق، فراتر از نقد قال بهنقد پدیدارشناسانه از موضوع میپردازد و با استفاده از تبيين در تحليل آراي مختلف، رويكرد ميان ذهني به موضوع را موردتوجه محققانه قرار میدهد.
چگونه میشود همه محتواي يك روايت را در يك عنوان لبريز از بداهت، خلاصه كرد و مجموعهای از يك كليت نظامیافته پيچيده در زبان تاريخ را (در عصر پس از انقراض قاجار) را در صورتي از افول تاريخ كه در آن حكمراني مستبد، جنايتكار منفرد است، خلاصه كرد؟
چگونه میشود پديدارشناسي نظام معنايي دوره عبور از سنت به مدرنيته را كه در كليت نظامیافته، رمزگذاری شده است را ناديده گرفت؟
چگونه میشود همگرايي عناصر سازنده در شکلگیری يك نظام تحولآفرین در يك دوره عبور از سنت به مدرنيته پس از به ثمر رسيدن دستاورد مشروطيت و انقراض قاجار را ناديده گرفت و تنها به سرود روايت تاريخي پرداخت. مگر نه آنكه خيل كثيري از فرهنگيان و فرهيختگان محبوب و مغضوب، مباشران و مشاوران و وزيران و كارگزاران، محور تحول بودند.
چگونه میشود كانون همگرايي اين تحول را فقط و فقط مستبد و جنايتكار دانست و از آنهمه پديده ديده و ناديده فقط به نقل حكايت پرداخت و بهجای نقد حال نقل قال كرد؟
اگرچه تاريخ با همه انگاشتههای تحقيقي آن نقد قال است نه نقد حال؛ اما پژوهنده تاريخ در مواجهه با حقايق تاريخي، راوي زبان است نه زمان. او زمان را در درك پديدارشناسي از زبان، مورد تأمل قرار میدهد و در مواجهه با روايت حقيقت از صدور حكم مطلق میپرهیزد.
میاندیشم؛
حقیقت، جهل ناشناخته است. برای ساختن عقلانیت باید پارچه نابریده حقیقت را دريد و عقل را بر نادیدهها برانگيخت.
آري تاريخ سرايي، سرودي است كه احساسات را برمیانگیزد و عقل را به تاريكخانه نقل میبرد.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: انجمن تاریخ
برچسبها: انجمن تاریخ
