تحليل انتقادي بر
نظريه روانشناسی فردگرايي آدلر

اگرچه به نظر مي رسد مفاهيم اساسي در نظريه آدلر بر محور خودآگاهي فردي تكوين يافته است و او سهم ناخودآگاه و ناهوشيار جمعي را در رشد شخصيت، تأثيرگذار نمي داند، اما تبيين او از فرديت رشد یافته، رابطه تعیینکنندهای با هويت جمعي دارد. در هويت جمعي، زمينه ی اوليه رشد، برخاسته از تعاملي درونذاتی است و بر كشش و كنش ناهوشيار مبتني است.
آدلر بر مفهوم "غايت نگري" به معناي نگرشي پويا و روبهجلو در روان پويايي شخصيت فرد تأکید دارد و جدا از عوامل وراثتي و ناهوشيار، تعامل سازنده ساختار ذهني فرد را ناشي از خلاقيت و ابتكار مي داند. نگارنده اين فرض را محتمل مي داند كه رويكرد آدلر به غايت نگري، معرف تبييني از رابطه تعيين كننده فرديت رشد يابنده با ناهوشيار جمعي است.
تأكيد آدلر به انگيزش، هيجان و رفتار در رويكرد او به نقش درمان استدلالي_هيجاني در نظريه روان شناختي_درماني، اگرچه نشاندهنده اهميتي است كه او به روش هاي ابتكاري برخاسته از تعامل فرد با محيط مي دهد، با اين وصف به نظر مي رسد، اين خودانگيختگي ابتكاري، مبتني بر تعارضات دروني اميال و سائق دروني است و در مقابله با دنياي خارج بر كشش ها و كنش هاي ناشناخته و ناهوشيار مبتني است و آن گونه كه آدلر بيان مي كند موجب بروز صفات متضادي از تسليم و حقارت را از خود نشان مي دهد كه سبب شكل گيري كمال گرايي مي شود.
در این رویکرد، بن مايه ذات مفاهيم اساسي نظريه آدلر، ماهيتي اگزيستانسیاليستي دارد كه با موضوع انسان و شکل دادن به معناي هستي و زندگي او آغاز مي شود. "اگزيستانسیاليسم از واژه (Existence) به معناي"وجود" گرفته شده است. "در اگزیستانسیالیسم تعالی وجودی فرد از طریق انتخاب آگاهانه است و انسان در این انتخاب مجبور است. اگزیستانسیالیسم نسبت انضمامی انسان با انسان های دیگر را تبیین می کند و به این وسیله انسان در ارتباط با جهان پیرامونش موردتوجه قرار می گیرد.
به نظر می رسد، این رویکرد (اگزيستانسياليسم) نتیجه نوعی همگرایی است که می تواند معرف گفتمان هویت جمعی باشد. درحالی که نظریه آدلر تا آن اندازه فردگرا است که در تحلیل نظریه های روان شناسی فردی، "روان رنجوری"، "حقارت عضوی"، "علاقه اجتماعی"، واگرا است و فهم ماهیت انسان را با عدم پذیرش ارتباط درونذاتی میان خودآگاه و ناخودآگاه و مکانیسم امیال جنسی، تبیین می کند.
در نظریه آدلر نقطه ثقل موجودیت کمال یافته فرد در ارتباط با خود و دیگران شکل می یابد. این موضوع مبین "خودفهمی"های فردی و اجتماعی است. فهم هویت فردی و اجتماعی نتیجه نوعی مواجهه درونی در بخش ناپیدای وجود است که آدلر آن را نادیده گرفته است. آدلر هستی تکامل یافته فرد را در تجربیات زیستی امیال، غرایز و تعارضات ناشی از آن توصیف نمی کند. ازاینرو روان شناسی فروید را تحقیر می کند.
تحلیل فروید اما از غرایز، امیال و تعارضات ناشی از آن اگرچه علت و معلولی است اما جبری و محتوم نیست. زیگموند فروید غریزه جنسی را در نهانی ترین بخش ناپیدای وجود انسان می یابد و آن را کششی بهسوی انتفاع نفس و تخلیه روانی معرفی می کند. بااینحال به تبیین چگونگی تقابل منطقی میان مکانیزم فعال کشش درونی جنسی با فرهنگ می پردازد و به عامل صیانت نفس از طریق گسترش رابطه منطقی "من" یا "خود" در دو بخش درونی (غرايز جنسی) و بخش بیرونی (فرهنگ) اشاره ای ماهوی دارد. به این معنی که پدر علم روان کاوی، بر خودآگاهی رشد یافته فرد تأکید نموده و آگاهی را از نهانی ترین بخش ناپیدای وجود که در آن عشق و غرایز جنسی تبلور گسترده و بالفعل برای بروز و تجلی یافته است، به سمت یگانگی و همانندی رشد یافته پیش می برد. ازاینرو رویکرد فروید همگرا است و بر نوعی هویت جمعی برخاسته از میراث مشترک انسانی تأکید دارد.
می اندیشم، روان شناسی فردی آدلر با همه کارکردهای درمانی و روان پزشکی كه دارد، به شكل شتاب زده اي به سمت كاركردهاي غايت مند پيش مي رود و با ناديده گرفتن اصالت درونذاتی بخش ناپيداي رفتار، بر نوعي رابطه اثبات گرايي يا پوزيتويستي رفتار برانگيخته و هوشيار تأكيد مي كند و از مهم ترين بخش ناپيداي علت العلل شكل گيري شخصيت، شتاب زده و عامداً عبور مي كند.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: انجمن مشاوره وروان شناسی
برچسبها: انجمن مشاوره وروان شناسی
