این روزها حس غریبی دارم
(ثریا تاج نیا)
این روزها حس غریبی دارم... انگار یکی در درونم فریاد میزند... آی غریبه حواست به داشتههایت باشد... رسم دنیا رسم بیوفایی ست... دنیاست دیگر... نمیتوان خیلی به او اعتماد کرد... حواست به آفتاب دلچسب پاییز باشد... شاید این آخرین پاییز زندگیت باشد... حواست بهروزهای بهارانهی عید باشد شاید این آخرین بهار عمرت باشد... آهای غریبه حواست به اطرافیانت باشد... کنار هم بودنهای دنیا زود تمام میشود... دوستانت را فریاد بزن... حواست باشد دوستانت تنها سرمایهی زندگیت هستند... خیلی دیر نشود برای اینکه بگویی دوست من سلام... شاید فردا تو نتوانی سلام بدهی! دنیاست دیگر از اسمش پیداست امروز هست فردا نیست... دل نبند به دنیا اما خوب استفاده کن از لحظههایش... دنیا دلش به حال تو نمیسوزد... تو دلت به حال خودت بسوزد... اطرافیانت را صدا بزن آدمهای اطرافت بوی معرفت میدهند... آنها به اینکه آرام بگویی دوستشان داری هم قانعاند... آرام بگو که دوستشان داری ایمان داشته باش آنها فریاد خواهند زد دوست داشتنت را... حس غریبت را دریاب... من باکمال احترام به این حس غریب میگویم... امروز سلام... آفتاب سلام... شمعدانی سلام... ساعت هشت سلام... خاطرهی دیروز سلام... عید نوروز چند سال بعد سلام... عیدانهی سال پیش سلام... خلاصه... آی دوستان روزهای سخت من... باکمال تواضع سلام...
نقد و تحلیل
در غروب برگریزان پاييز، احساس زيباي پايان را چه باشكوه يافتم. بي تو اما با تو.
صداي خشخش خرد شدن برگها، بیتابم میکند. بي تو شايد با تو.
در دل نوشته خانم تاج نيا نشانههای مستتر و ضمني از اشاره باطني او به يك تناقض ظريف، وجود دارد كه حس غريب او را منطقاً توجيه میکند. بااینهمه شاعر روزهاي بهاري عيد را بهانه میکند تا حواسش را از درون بردارد و به بيرون معطوف میکند. براي آنکه خيلي دير نشود، خود را اسير زندان دنياي بيرون میکند. آرام و به كنايه میگوید "دنياست ديگر از اسمش پيدا است امروز هست فردا نيست..." او اعتقاد خود را نسبت به دنيايي كه او را در بيرون احاطه كرده است، اینگونه بيان میکند "دنيا دلش به حال تو نمیسوزد..." اين اعتقاد را فاش میگوید و از گفته خود دلشاد است. بنمایه باور او به اين اعتقاد در توجه اصيل و باطني او به فريادي است كه در درون او به غوغا میجوشد. انگار يكي در درونش فرياد میزند، حواست به داشتههایت باشد. اشارههای ضمني و مستتر شاعر متوجه اصالت است. او براي نشان دادن اصالت غريب و مهجور فرياد غريبه درون، حواس ما را بالطافت متوجه آشنای بيرون میکند، حركت او از درون به بيرون تهاجمي و آنی است و محصول تناقصي است كه او آن را دقيق و ظريف بيان نموده است. تناقض سنتز باوري است كه اصالت دارد. بنابراين درحرکت به سمت جلو هم سرعت دارد هم لطافت. ازاینرو ما فرازوفرودی را كه شاعر درحرکت سريع و آنی از بالا به پايين، براي ما متصور میشود را برمیتابیم و با آن همراهي میکنیم. تا اينجا شاعر توانسته است تارهاي نازك وجودمان را به سرانگشت معجزه خيالش، بنوازد. توجه كنيد به نشانههایی كه او در شعرش براي بيان تناقض ظريف، ارائه میدهد. وفا_بیوفایی. بیاعتمادی (نمیتوان خيلي به او اعتماد كرد)_اعتماد (آفتاب دلچسب نشانه اعتماد). روزهاي بهاري عيد (تولد رنگها و گوناگوني و تفنن)_آخرین پاييز زندگیات (پايان دلخوشی به دنياي ملون). بودن_نبودن.
نگارنده در تحليل محتواي فاخر دل نوشته با عنوان "اين روزها حس غريبي دارم..."، آن را بابیان تكلمهاي خلاصه میکند و در آن نشانههایی براي نقد در مؤلفههای مستتر و باطني شعر قرار میدهد. نشانههایی مانند "بي تو اما با تو" ماهيت بيان متناقض اما زيباي شعر را نشان میداد. "بي تو شايد با تو" نتيجه بيان همه محتواي شعر است. مخاطبان محترم بایستی دريابند براي دستيابي به ذهنيت شاعر بینیاز از نماد و نشانه نيستند. اين البته به نظر میرسد افراط در استفاده از نمادها براي تأويل و تفسير نيست بلكه استفاده از ظرفيت منبسط نمادها براي دريافت عمیقتر و دقیقتر لایههای دروني بيان باطني شعر است. هرمنوتيك در علوم اجتماعي و بهویژه در علوم سياسي در معني دقيق خود كارايي قوي دارد؛ اما در تحليل محتواي شعر و هر آنچه به آن مربوط است، بهغایت ضعيف و ناکارآمد است. زيرا درك عميق ذهنيت شاعر ازآنجهت كه ماهیتاً منحصربهفرد است قائمبهذات است و تأویل متفاوتي دارد كه منجر به ايجاد كليتي منسجم میشود كه معرف تشخص منحصربهفرد شاعر خواهد بود كه هرمنوتيك قادر به ارائه آن نيست. از اين منظر همچنين بيان اين مطلب كه ما در زمانهای به سر میبریم كه روزگار سهراب سپهري و نيما و... برایمان تكرار نمیشود و ما مشاهيري را از اين قسم درك نخواهيم كرد، سخن صوابي نيست. هر اتفاق در خلق يك شخصيت، شخص و يا اثر، فقط یکبار امكان وقوع دارد و تكرار نشدني است. بنابراين مادر گيتي همواره در حال زايش اتفاقات تكرار نشدني، ناب و منحصربهفرد است.
نظر نویسنده بر این است که بعضی از متون هستند که خالق آنها با رمز و راز سخن گفتهاند و برای فهم آنها چارهای نیست جز متوسل شدن به نمادها و نشانهها. مثلاً این اشعار حافظ:
"دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند"
قطعاً برای فهم بسیاری از واژههای این ابیات میبایست تفسیر کرد و از علم معانی کمک گرفت؛ اما بعضی از نوشتهها آنقدر شفاف و صریح هستند که هیچ معنیای نمیدهند جز همانکه در نگاه اول به ذهن میرسد. مثلاً این اشعار رودکی:
"بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی"
همچنین شنیدهام که از شاملو پرسیدند: چرا بهگونهای میسراید که هرکسی برداشت خاص خودش را از سرودههایش دارد و شاملو در پاسخ گفته است: من چیزهایی گفتهام که طبیعتاً منظور خاصی در ذهنم بوده است اما مخاطب حق دارد هر برداشتی که دلش خاص از آن داشته باشد؛ اما آیا برداشتهای ما نباید نزدیک به واقعیتی باشد که در متن نهفته است؟ منتقد بر اين باور است كه سخن بیمعنی وجود دارد اما بيان بیمعنی وجود ندارد. "بعضي از نوشتهها آنقدر شفاف و صريح هستند كه هيچ معني نمیدهند"، آنها سخن هستند؛ اما بعضي از نوشتهها بيان هستند و آنقدر معني میدهند كه نويسنده را بعد گذر پنجاه سال عمیقاً متوجه خود میکنند. بعضي نوشتهها بيان هستند و نويسنده با نوشتن آن بارها و بارها صورتش از هقهق گريه خيس میشود. دو نوع انسان يكي ساده و پيچيده وجود خارجي ندارد. ياد نظريه سياسي افلاطون میافتیم كه معتقد بود جنس برخي از انسانها از طلاي ناب است. برخي نقره و برخي مس است. در نظریههای روانشناسی تربيتي مدرن تفاوتهای فردي، در استعداد بالقوه و ذاتي افراد، معني نمیشود بلكه در ميزان برخورداري آنان از فرصتهای رشد و آموزش معني میشود. هرکجا بيان يافتيد به دنبال نشانههایی از پيچيدگي باشيد كه ميل به جاري شدن در محتواي ساده را دارد. جناب مولوي در اوج پيچيدگي در بيان ميل بهسادگی میکند بنابراين شما در جایجای مثنوي معنوي، نمونههای بسياري از بيان ساده و رايج مردم كوچه و بازار را میبینید (مانند داستان كنيزك و كدو). پيچيدگي نقطه عزيمت (حركت) به سمت بلاهت و سادگي است. مولانا میفرماید:
"احمقیام پس مبارك احمقی است
كه دلم با برگ و جانم متقي است"
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل متن
برچسبها: نقد و تحلیل متن
