آذر
(سمیه یوسفی)
آذر فیلمی به کارگردانی محمد حمزهای و تهیهکنندگی نیکی کرمی را چند هفته پیش دیدم. آذر از آن دسته فیلمهایی است که نمیتوانم بگویم موفق است و توجه منتقدین را جلب خواهد کرد هرچند ممکن است در گیشه با استقبال مواجه شود. بااینحال برای من از آن دسته فیلمهایی بود که ذهنم را مشغول کرده و اثری از خوش بر جای گذاشته است. وقتی فیلم با موتورسواری آذر (نیکی کریمی) آغاز شد، به فکرم خطور کرد که قصه زنی متفاوت را میخواهد به تصویر بکشد که در جامعه مردسالار ما باید چوب متفاوت بودنش را بخورد. البته ذهنیت من تا حدودی درست از آب درآمد اما وقتی فیلم به پایان خودش نزدیک میشد و اصلاً گره اصلی داستان را گذاشته بودند برای آخر، چیزی که توی جانم میخلید خشم بود.
امیر و آذر که باهم یک غذای فوری را میچرخاندند، میخواستند کارشان را توسعه بدهند و با صابر، پسرعموی امیر شریک شوند. تا یکجایی ماجرا بهخوبی و خوشی پیش میرود. عموی امیر خصومتی غیرمنطقی با آذر دارد و با پسرش هم میانهاش بههمخورده چون با دختری مراوده دارد که بازهم موردپسند مردی چون او نیست که تعریفش از زن گویا در حدود یک وسیله، یک ابزار و کالایی تزئینی میگنجد. بااینهمه برای اینکه پسرش را پاگیر کند، پول شراکتش را میدهد؛ اما صابر میخواهد با آن پول برود ترکیه و با دختری که دوست دارد زندگی کند.
در یک سکانس چند دقیقه جروبحث صابر و امیر نشان داده میشود و بعد امیر سهواً باعث مرگ صابر میشود. امیر به زندان میافتد، زیر سایه تیغ نفس میکشد و عمو و زنعمویش رضایت نمیدهند و نه تلاشهای آذر که عموی شوهرش با او شبیه یک زن بدکاره رفتار میکند و نه عجز و التماس مادر امیر، هیچکدام اثر نمیکند.
آخرین سکانسهای فیلم مثل سیلی روی صورتم نشست. امیر با التماس عمویش را به زندان میکشاند و میگوید علت اصلی دعوای او با صابر نه پول که یک مسئله ناموسی بوده است. صابر به آذر نظر داشته است. آذری که در عین بیگناهی و فقط به خاطر متفاوت بودن باارزشهای عمویش در نظر او "گناهکار طبیعی" بوده است.
این سکانس از فیلم انگار یک نفر گلویم را فشرد و یک جام زهر توی دهانم خالی کرد. حس کردم تمام تاریخ تلخ زن و زنانگی در این سکانس گنجاندهشده است. ظرفی بیش نیستی. کمترین حقوق انسانیات را از تو دریغ میکنند. سوارشدن بر موتور برایت به قیمت هرزه شدن تمام میشود، باید خودت را کفن پیچ کنی که مبادا لرزه بر دل مردی بیفتد و دین و ایمانش را بر باد بدهی، سهمی از فرزندانت نداری، جوانی را، زیباییات را باید دربیاوری بگذاری توی یک صندوق و هرازگاهی بروی برشان داری و در خلسه فروبری، تنگ زندگی را خردکنی، بر روی نامهربانیهای زندگی لبخند بزنی و غصههایت را قورت بدهی و برای ساختن زندگی سگ دو بزنی و یکلحظه به خودت میآیی میبینی نابودت کردهاند، انگار یک لیوان بیقیمت بودهای که میشود جایش یکی دیگر خرید.
چیزی از توی معدهام جوشید و آمد سمت حلقم. بغض توی گلویم گیر کرد. آنجا با آذر شکستم. آخ که انسان بودن چقدر شجاعت میخواهد، جنم میخواهد، شعور میخواهد. میروی میمیری ولی چوب حراج به شرف زن سالیانت نمیزنی. چه آسودهخاطر میکشند آدم را.
آذر چمدانش را برداشت و رفت. وقتی مادر صابر محکم هلش میدهد به سمت در و لیچار بار آذر میکند به گناه نکرده که لابد تو خودت مرضی داشتی که اینطور شده، دلم به درد آمد. مگر میشود زن باشی و حقیقت همین چند کلمه را درک نکنی؟
امیر پشیمان شد، حقیقت را اقرار کرد زنی که چهارده سال با او زیر یک سقف زندگی کرده گناهی ندارد، پاک است، فقط از ترس جانش شرف او را برداشته و بر سر بازار برده، ولی آذر رفت. اصلاً چنین زندگیهایی جای ماندن نیست. بمانی که چه؟ خیانت را میشود تاب آورد ولی این تهمت و فضیحت و بزدلی فوق طاقت است. دلت را به هم میزند و فراریات میدهد. دلت میخواهد روی چنین زندگیای استفراغ کنی و بروی. زن بودن در این سرزمین دشوار است ولی آدم بودن انگار سختتر است. فیلم که تمام شد با خودم زمزمه میکردم:
در سرزمین من
هیچ کوچهای
به نام هیچ زنی نیست
و هیچ خیابانی ...
بنبستها اما
فقط زنها را میشناسد انگار...
شرمندهام که این معرفی فیلم غمنامه از آب درآمد.
نقد و تحلیل
شما فیلم را نقد نکردهاید. قضاوت کردهاید. نقد مبتنی برسازه مفهومی محتوا و بازکاوی اجزا و عناصر بافت زمینه متن است. پیام مستتر در محتوا برای مخاطب، بر محور سازه مفهومی، سادهسازی میشود و مبتنی بر مستندات محتوای فیلم (دیالوگ و رفتارشناسی شخصیتها) با استفاده از متدولوژی علم روانشناسی و یا جامعهشناسی، ناگفتههای پنهان در بافت فیلم بیان میگردد. این نوع نقد ارزشافزودهای است که بر محتوای فیلم میافزاید و منجر میشود تا زوایای پنهان بافت درونی فیلم بازشناسی و واکاوی گردد و در بازخوانی مجدد موردتوجه و استفاده عوامل متخصص فیلم (تهیهکننده، نویسنده و کارگردان) قرار بگیرد.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل متن
برچسبها: نقد و تحلیل متن
