نباید سیل میآمد
(علینجاتِ غلامی)
وقتی انسان، تکنولوژی و علم و دانش و فرهنگ را منکشف و دسترسپذیر کرده است، دیگر هیچ "بلایی" طبیعی نیست و صد درصد مقصر خودمانیم. وقتی روشنفکران جامعهی ما افتخارشان تکنولوژی ستیزی است، دیگر چطور نباید انتظار داشت که با سیلابی در قرن بیست و یکم، کشوری بحرانی نشود؟ تفکرات چپ و راست به اسم بورژوازی و غربزدگی و امثالهم مانع تفکر توسعهگرا و درنتیجه مانع توسعه شدند و مسیر فرسایش سرزمینی را هموار کردند که اکنون در مقابل بارانی نااستوار است.
متفکرین ما بهجای اینکه به فکر اندیشهای متناسب با اقتضائات دنیای مدرن باشند، درون غارهای توهمات توطئه فرورفتند و موتور جامعه عملاً به دست تعدادی تکنسین مهندسی افتاد که کارشان ازآنجاکه علوم انسانی مترقی و ترقیجویانهای در پسزمینه وجود نداشت، بر هیچ بنیاد خردمندانهای استوار نشد و در یک سودجویی شخصی فقط حجمهای ریاضیاتیِ پوک و مجموعه گریز را بر هم افزودند.
بازهم درنهایت مشکل از بی فلسفه بودنمان است. از ایدئولوژی زدگی و از جامعهشناسی زدگی و از انتزاع زدگی دانشجویان فلسفه که تصور میکنند مراد از فلسفه حفاظتِ مقداری مفهوم جوهر و عرض و تعاریف آنهاست، نه دگرگون کردن بنیادهای جهانبینی ما و تغییر شیوهی زیستنمان در جهان و کم کردن خطرات سکونت در زمین با ابزار درست و استفادهی درست از ابزار که این درستی را نیز یک علم انسانیِ مبتنی بر عقلانیت تضمین میکند. بله تکنولوژی هزار و یک خطر و آسیب میتواند داشته باشد، اما کار این روشنفکرانِ ابتدائی و تاریک فکران ارتجاعی، برقکشی نکردن خانه برای پرهیز از خطر برقگرفتگی بود! بله نهیلیسم جزو ذات توسعهی مدرن است اما میهمانی است که به قول نیچه باید به او خوشآمد گفت و از دل آن عبور کرد. نه اینکه برای پرهیز از نهیلیسم توقف کنیم و زمان از رویمان رد شود و در آن هوای ذاتاً آزاد، در اسارت افکارِ دوکساتیکمان اکسیداسیون شویم. نتیجهی این تفکرات موهوم چه بود جز درست شدن یک جامعهی خام مصرفی که از عصارهی وجودش برای بقاء موقت دارد ماده خام صادر میکند تا کالای مصرفی بخرد و در حال تمام شدنِ انتولوژیک است. قطعاً دهها سال طول خواهد کشید که این به اصلاح روشنفکرانِ چپِ غربستیز بفهمند که نفس وجودشان بزرگترین هدیهای بود که حماقتِ شرقی، نثار والاستریت کرد. آخر چه از این بهتر؟ کسانی با تمام توان و با شعار مرگ بر امپریالیسم، جلو توسعهیافتگیِ خاورمیانهی نفتفروش را بگیرند تا چرخهی گردش سرمایه با خیال راحت به چرخشش ادامه دهد؟ بچهای هم این منطق شوم را بهراحتی درمییابد. اینها نمیفهمند. اگر خاورمیانه توسعه مییافت قطعاً با قطع فروش مواد خام، چرخهی سرمایهداری از هم میگسیخت و عدالت سوسیالی -اگر اصلاً این لفظ چرت معنیای هم داشته باشد- بیشتر محقق میشد. واقعاً چه نعمتی بهتر از مارکسیسمِ خاورمیانهای برای سرمایهداری؟ بهویژه ورژن چپِ بنیادگرایِ مذهبی که دیگر چون علم را نیز دشمن دین میپندارد، بهطور اتوماتیک دست به دکمههای نجس توسعه نمیزنند. مگر در حد نمایشی که چهار ماسماسک تزئینی با پول بیزبان نفت سرهم کنند که بگویند ما هم میتوانیم.
بله متفکرمان میشود شریعتی و فردید و آل احمد و داوری اردکانی و اباذری و سروش و فرهاد پور و دیگران؛ که به هزار زبان علیه توسعه به صدا درآمدهاند.
بریزید دور این اباطیل را. فروغی و داور و تقی و حکمت و صدیق و امثالهم بخوانید. بلکم به یاد ملکم، خاکی بر سرمان ریختیم و جلو این طغیان آبوآتش و مه و خورشید که همه باهم در رستخیزی ناگهان به خروش آمدهاند را گرفتیم.
نقد و تحلیل
روش تحلیل محتوای متن، مبتنی بر تفکیک و تقطیع عناصر درونی و ترکیب دوباره مفاهیم برای دست یافتن به بنمایه هویت متن خواهد بود؛ بنابراین ضرورت دارد تا ابتدا با استفاده از تقطیع مفاهیم مندرج در متن، همپوشانی صوری و باطنی معانی مفاهیم را موردبررسی قرار بدهیم. در این صورت به منطق ذهنیت نویسنده در انسجامبخشی به مفاهیم نزدیک خواهیم شد و ممکن است بتوانیم دریابیم، منطق بیان نویسنده در هویت بخشی به مفاهیم تا چه اندازه از هژمونی (گفتار غالب) ایدئولوژیک فاصله دارد و یا اینکه با آن درهمآمیخته است.
در مرحله دوم با استفاده از رویکرد پیوند معنادار مفاهیم مندرج در متن، به این پرسش پاسخخواهیم داد، آیا نویسنده در انسجام و هویت بخشی به مفاهیم توانسته است از منشور سهگانه ارزش، نگرش و عواطف ایدئولوژیک خود عبور کند و در هویت بخشی به مفاهیم به گفتمانی فراتر از عامگرایی دست یابد؟
تحليل متن؛
کلید واژگان پاراگراف اول عبارت است: "علم و دانش"، "فرهنگ"، "روشنفکر"، "جامعه"، "بحران".
در این میان، کلیدواژه محوری که بهطور خاص و موقعیتمند برای بیان تبیینی هویت متن، قابلیت دارد، واژه "فرهنگ" است؛ بنابراین به نظر میرسد، مفهوم "فرهنگ" توضیحی تبیینی دارد و ضرورت دارد تا نویسنده در انبساط معانی و کارکرد مصادیق آن بکوشد. ازاینرو که واژه "فرهنگ" ارتباط طولی و عرضی با مفاهیم و معانی واژه "علم و دانش"، "روشنفکر"، "جامعه"، "بحران"، دارد و در زنجیره الگوی هویتی، موجب معنا بخشی به معانی دیگر میشود، هسته اصلی گفتمان هویت متن است.
تحلیل گفتمان متن نشان میدهد که نویسنده واژه محوری و هسته اصلی گفتمان (فرهنگ) را در عرض واژگان دیگر قرار داده و درحالیکه بهدرستی معتقد است "انسان (فرهنگ)" سرسلسله جنبش است، به تبیین چگونگی این حرکت نمیپردازد و از بیان علی "فرهنگ" در هویت بخشی به کلید واژگان "علم و دانش"، "روشنفکر"، "جامعه" و "بحران" درمیماند.
انسان (فرهنگ) چگونه توانسته است تکنولوژی و علم و دانش را منکشف و دسترسپذیر کند؟ آیا زایش طبیعی در طول تاریخ حیات اجتماعی انسان بخش مهمی از تلاش جمعی است تا روشنبینی بر جامعه حاکم بشود و علم تکنولوژی در مسیر تبیین فرهنگ و انبساط معانی عمیق و ژرف آن قرار بگیرد؟ اگر اینگونه باشد که "انسان (فرهنگ)" در محور انکشاف، اختراع و دسترسپذیر کردن، است در این صورت چگونه است که روشنفکر، تکنولوژی ستیز میشود.
بیان این دیدگاه (در متن) که در جامعه، روشنفکر، تکنولوژی ستیز است و موجب دامن زدن به بلایای طبیعی در قرن بیست و یکم میشود، نشاندهنده تبیین نادرست نویسنده از واکاوی در بنمایه مفهوم "فرهنگ" و تعمیق بخشیدن به نقش انسان است.
تقطیع و مفصلبندی مفاهیم مورداستفاده نویسنده ازاینرو که بر محوریت هسته اصلی (فرهنگ) بسط معنایی برای هویت بخشی به الگوی گفتمان برخاسته از اصالت منطق تبیینی نمییابد، اعوجاج دارد و به نظر میرسد گفتمان ایدئولوژیک که در آن ستیزهجویی استکبار روشنفکر تکنوکرات، انسانهای مظلوم گرفتار در بحرانهای طبیعی را بهسوی فرجام محتوم استثمار شدن میبرد، هژمونی (گفتار غالب) متن است.
نویسنده نتیجهگیری میکند "دیگر چطور نباید انتظار داشت که با سیلابی در قرن بیست و یکم، کشوری بحرانی نشود؟"
در پاراگراف دوم بر گفتار ایدئولوژیک تأکید میکند و برای باورپذیر کردن منطق استکبارستیزی در فرجام محتوم انسان، تفکرات چپ و راست را مانع توسعه برای مقاومت در مقابل بحرانهای طبیعی ارزیابی میکند. در متن مفهوم "بورژوازی" در سیر تحولات تاریخی مورداستفاده قرار نمیگیرد و از خاستگاه تاریخی و جامعهشناسی بهسوی تخریب انسان (فرهنگ) پیش میرود. این به معنای نادیده گرفتن کنشهای معنادار روزمره انسان است که موجب آن میشود تا در بطن ساختار اجتماعی به فعالیت فرهنگی بپردازد. "نورمن فرکلاف" در کتاب "تحلیل انتقادی گفتمان" بر این نکته تأکید دارد و بیان میکند "مردم با کنشهای معنادار روزمره خود، ساختار اجتماعی را به نمایش درمیآورند، پایگاه و نقشهای خود را تثبیت میکنند و نظامهای ارزشی و دانش مشترک را بنیان مینهند و منتقل میسازند" در بیان "فرکلاف" ستیزهجوییهای بورژوازی و یا تفکرات چپ و راست روشنفکران تکنوکرات، در نظام ارزشی برخاسته از فرهنگ، منجر به رستاخیز هویت بخشی نمیشود و در آنچه در نقشهای اجتماعی مردم بروز و تجلی فرهنگی یافته است مستحیل میشود. چنین رخدادی در سیر تاریخ تحولات اجتماعی در معنا سازی کنشهای اجتماعی ساختار، قابل تبیین است.
معنا سازی ساختارهاي اجتماعي، در ذات طبيعت زندگي اجتماعي نهفته است. بنابراين اندیشههای متناسب با اقتضائات دنياي پيش روي، زايش طبيعي دارد.
در اين صورت به نظر میرسد "بنيادهاي خردمندانه"، برخاسته از ارزشافزوده حجم زيادي از مفاهيمي است كه از انتزاع جوهر و عرض تعاريف به وجود میآید. تعاريف مصدر زايش، رشد و توسعه علوم است؛ اما اینکه "روشنفكران ارتجاعي" و يا "تاریکاندیش"، جامعه مصرفزده را به سمت گردش تك سرمایهای (فروش نفت) با شعار مرگ بر امپرياليسم ببرد، تعريفي است كه نويسنده از انتزاع تأملات فلسفي خود در بازشناخت مصاديق رويكرد جامعه سرمایهداری و سوسياليستي به دست میدهد.
بااینحال، نويسنده آنچه را كه در شواهد تاريخي جستجو نموده است، در گفتمان جهانبینی خود، خلاصه میکند و فرياد ايدئولوژيك خود را بر سر همه آنچه در مصاديق اقتصاد سياسي، وجود دارد، به صدا درمیآورد. ازاینرو "والاستریت" را منبع الهام حرکتهای اجتماعي میداند و متفكران را يكجا مورد خطاب قرار میدهد و آنان را سرگِران و سرگردان معرفي میکند.
به نظر میرسد نويسنده از گفتمان غالب (هـژموني) استفاده نموده و در هويت بخشي به مفاهيمي چون فرهنگ، علم و دانش، از منشور سهگانه ارزش (ايدئولوژي)، نگرش (جهانبینی) و عواطف (تأثرات و تأثیرات) عبور نكرده است و به گفتمان عامگرایی توأم با فرياد پرهيز از خطر آنچه او در منشور سهگانه خويش آن را درك كرده است، دلمشغول است. انديشه او، آرايه معنا بخشي به هويت جمعي را به جلو نمیبرد و تنها گزارشي ازآنچه او توانسته است در منشور سهگانه، درك كند به دست میدهد.
براي يك انديشمند اين نخستين و سادهترین سطح از بيان پوزيتويستي است و بهعنوان دادههای خام براي تحليل و تعميق در انديشه، نيازمند هويت بخشي است.
بيان پوزيتويستي، همه دلمشغولی يك انديشمند نيست.
رويكرد پيوند معنادار مفاهيم مندرج در متن، نشان میدهد كه نويسنده در بيان نخستين و سادهترین سطح از بيان پوزيتويستي مصاديق و نه مفاهيم، از عامگرایی عبور نکرده است و در گزارش، جامانده است.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل متن
برچسبها: نقد و تحلیل متن
