متن و منتقد

نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

خرده مگیر بر من

متن و منتقد نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

خرده مگیر بر من

خرده مگیر بر من

( شهین راکی)

رختِ معقولی که جامه‌ی تن می‌شود

شوخ‌چشمی روزگار و بهار

و هر بازی‌ای

لب فرومی‌بندد در خیال من.

سکوت و انزوا، به رشدی خرچنگ­وار

زمان می‌یابد تا

مجابم کند.

حالا بیا و نظاره کن

 تفکر مهملی ِخیال و عشق

تا کجا می‌کشاند مرا

که در نبود تو و تنهایی من

نیمه شبان هوشیارانه برمی‌خیزم

 نهیب بر خود می‌زنم

که نفی نفس عشق

بر سحر کلام چه بیگانه می‌نگرد.

و مرا با هر چه که درمانم بوده و هست

مطرود عقل وجود خویش می‌کند

آیا جهنم همین نیست

که در سکوت و تنهایی چیزی

بهشتِ مرا به سخره می‌گیرد

و دست‌بسته به زندان خویشم می‌افکند

 آه که از واژه

چگونه انتظاری­ست

تا به سرانجاممان برساند

 آتش دل که سرد می‌شود

مرگ سایه شوم بی‌تفاوتی

بر من می‌گستراند

 چگونه رفیق راهت باشم

وقتی افتاده‌ای مفلوک بیش نیستم،

دلم رضا نمی‌دهد بگویم

 بدون من پای در راه بگذار

 بیا چاره‌ای بیندیشیم

از کدام جاده برویم که

نه راه در پاهایم به آخر برسد

نه عشق این معجزه‌ی وجود و خیال

از جلای خود به ماتم گراید

آیا تو راهی می‌دانی

تا به من نشان دهی؟

خرده مگیر بر من

این تضرع و ناتوانی‌ام نیست

که به هر دلیل و بی‌دلیل هزار

عاشقم بر این روزگار.


نقد و تحلیل

"خرده مگیر بر من"؛

من متن را دوپاره یافته‌ام. ازاین‌جهت میان مفهوم انتظار (که "عشق" و "سحر کلام" معرف آن است) با بهشت (که "درمان" و "چاره‌اندیشی" مبین آن است) تلاش برای انسجام معنایی در هویت بخشی به اصالت بیان، شاعر را دچار تحیر نموده است.

ازاین‌رو است که خویشتن را در زندان وسوسه تنهایی اسیر می‌یابد؛ و برای رهایی از "مرگ سایه شوم بی‌تفاوتی" معجزه عشق را در باور خیال خود تا شکستن مرز سکوت و انزوا "رها" می‌کند.

 

خیال اما در رهایی خویش، مفهوم انتظار را تداعی می‌کند. این سخت و بغرنج است تا در رهایی خیال به‌سوی بهشت آرامش (درمان و چاره‌اندیشی) دوباره به‌سوی انتظار رجعت کنی و خویشتن را دست‌بسته در زندان خویش (انتظار) بیابی؛ بنابراین

"سکوت و انزوا، به رشدی خرچنگ­وار

زمان می‌یابد تا

مجابم کند...".

که ماندن در دام زمان، وقتی افتاده‌ای (یعنی فاصله میان انتظار و بهشت را دوپاره می‌یابی و دوردست‌ها را ناممکن و دست‌نیافتنی می‌یابی) چیزی از جنس زمان و زمین است که پایم را بر روی جاده‌ی فاصله‌ها محکم و مطمئن می‌سازد و من نه "بال خیال" که با "باور یار" رفیقم. تا به من بنمایاند که این دوپارگی و فاصله محتوم، "به هر دلیل و بی‌دلیل" نشانه عشقی از جنس زمین و زمان است.

"این تضرع و ناتوانی‌ام نیست

که به هر دلیل و بی‌دلیل هزار

عاشقم بر این روزگار "

تحلیل گفتمان متن نشان می‌دهد که شاعر از تنگنای تأملات وسوسه‌انگیز شبه رهایی از زمان، در دوپارگی میان انتظار و بهشت قصد عبور نموده و با رجعت به خویشتن زمانی و زمینی خویش بر نفس خویش هوشیارانه نهیب می‌زند.

"نیمه شبان هوشیارانه برمی‌خیزم

 نهیب بر خود می‌زنم

که نفی نفس عشق

بر سحر کلام چه بیگانه می‌نگرد.

و مرا با هر چه که درمانم بوده و هست

مطرود عقل وجود خویش می‌کند."

عشق این معجزه خیال، در باور به "یار" (معشوق زمانی و زمینی) رنج دوپارگی میان انتظار تا بهشت را مرهم می‌نهد.

"به هر دلیل و بی‌دلیل هزار

عاشقم بر این روزگار."

(حمید ژیان پور)


موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل شعر
برچسب‌ها: نقد و تحلیل شعر

تاريخ : سه شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۷ | 21:4 | نويسنده : |
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد