نقد و تحلیل فیلم کوتاه
مرد کاغذی

این فیلم محصول سال 2012 میلادی است و بهصورت سیاهوسفید توسط شرکت والت دیزنی تولید و ساختهشده است. سبک تولید آن بهصورت ترکیبی از پویانمایی کلاسیک و رایانه است. کارگردان فیلم جان کارس میباشد. وی متولد نیویورک به سال 1967 و دارای مدرک تحصیلی کارشناسی هنرهای زیبا از آمریکا است.
نقد و تحلیل
عنوان فيلم (مرد كاغذي) بخشي از هويت فيلم است. مرد كاغذي تناقضي لطيف است كه دستمایه بيان غیرکلامی كارگردان قرارگرفته است. در بيان غیرکلامی، مخاطب مجذوب برداشتهای ذهني يا تفسيري خود از پديده میشود.
در اين فيلم ششدقیقهای، ماهيت مرد، پدیدهای است كه مورد شناسايي قرار گرفته است. شناخت پديده از طريق پديدار يا همان بيان غیرکلامی شخصیتهای اصلي فيلم است. ازاینرو به نظر میرسد، كارگردان مخاطب را به كنكاش در ماهيت پدیدارشناسی رابطه ميان مرد و زن، وامیدارد. اين بدان معنا است كه فيلم داراي رويكرد روششناسی است و در تحلیل فیلم سعي میشود بهطور كاربردي و بابیان علائم و نشانههای عناصر دروني فيلم، به بخشي از این رويكرد اشاره شود. در اين صورت تحليل روششناسی فيلم، میتواند دستمایه تأملات نويسندگان رمان باشد. بعدازاین مقدمه به تحليل محتواي فيلم میپردازیم.
فيلم واجد نوعي بيان غیرکلامی است كه هسته مركزي آن تبيين رابطهی عاشقانه است و در آن عشق براي مرد تعريف مییابد. ازاینرو ماهيت مرد، معرف فهم عميق او از مفهوم عشق است. ماهيت رابطه عاشقانه در فيلم، در سه عنصر بياني ارائهشده است. اين سه عنصر محور و هسته مركزي فيلم است كه انسجام بيان دروني فيلم را به وجود آورده است.
اولین بیان

دومین بیان

سومین بیان

همه ماهيت فيلم در اين سه تصوير يا بيان نهفته است. بين اين سه تصوير، رابطهای طولي وجود دارد كه يكي علت ديگري است و از همه مهمتر بقیهی بيان فيلم، حول محور اين سه بخش، بسط مفهومي مییابد. در اين صورت است که میگوییم فيلم داراي material است. اکنون به رابطه طولي هسته فيلم میپردازیم.
تصویر نخست، معرف تنانگي زن است.
تصویر دوم، معرف مهمترین علت و انگيزه اميدواري مرد است. تصوير لبهای زن بر روي کاغذ تموج مییابد و به نشانه اميد در دل مرد به حركت درمیآید.
تصویر سوم، اوج بيان عميق و معرفتشناختی كارگردان در شكل دادن به اميد، بیانشده است. اين نشان میدهد كه اميد چگونه جهت مییابد. آيا مرد قادر است به اميد برخاسته از انگیزههای تنانگي زن، جهت بدهد؟
پاسخ به اين پرسش بخشي از پدیدارشناسی ماهيت مرد است كه كارگردان مخاطب خود را درگير آن كرده است. اگر مرد توانسته باشد به اميد برخاسته، جهت بدهد، در اين صورت رابطه عاشقانه او چگونه تبيين خواهد شد؟
مخاطب به دنبال شواهدي براي بازشناخت ماهيت مرد در برانگيختگي برخاسته از تنانگي زن است. توجه كنيد کاغذ از دست مرد میلغزد و چهره مرد مغبون میشود. اين مهمترین پيام فيلم است. مرد مغبون خويش است زيرا نتوانسته است به عشق برخاسته از تنانگي زن جهت بدهد. اين مفهوم میتواند مبين بيان اگزيستانسیاليستي باشد. اگزيستانسیاليست به اين معني كه شخص به زندگي معنا میدهد. در اين فيلم اين معنا، برخاسته است اما نوخواسته نيست. زيرا عشق به زن ريشه در باور مرد به خويشتن خويش است.
به سكانس ابتداي فيلم توجه كنيد.

چه مفهومي برداشت میشود؟
مرد در سمت چپ كادر قرار دارد و در سمت چپ او دوسوم فضا باز است.

در سکانس بعد، زن دوسوم فضاي سمت چپ مرد را پر میکند. در فیلم، سمت چپ اشاره به نقطهای نامعلوم دارد كه ناشناخته و مبهم است و سمت راست اشاره به نقطه قابلاتکا است. ازاینرو ماهيت مرد در فيلم دستمایه شناخت قرار میگیرد و كارگردان از آغاز نشان میدهد كه زن، ناشناخته، پيچيده و مبهم است و به شکلگیری ماهيت مرد (دوسوم فضاي مبهم) معنا میدهد. توجه كنيد که حضور زن در دوسوم تصوير، چگونه منجر به ايجاد معناي تعادل شده است.
در سكانس زیر، مرد به ناگاه بخشي از ماهيت غريب خود را مییابد.

ترن كه حركت میکند نشانههای تنانگي زن به رقص درمیآید (کاغذ تموج مییابد).

زيبايي اين رقص در نگاه زن به مرد هويدا میشود. اين درونیترین نوع بيان غیرکلامی است.

به موسيقي فيلم توجه كنيد كه تا چه اندازه ترجمان بيان غیرکلامی رابطه ميان زن و مرد است.
در سكانس زیر، مرد مغلوب فشار تحكم جبر جامعه است كه بهوسیله نماي زيبايي از مشت گره شده كارفرما نشان دادهشده است.

مرد اما به رهايي میاندیشد و آن را در آنسوی پنجره باز (به قول سهراب سپهري) مییابد.

در پنجره باز، ماهيت او معنا مییابد و اميد برخاسته از عشق (حرکت کاغذ نماد آن است) بر بلنداي آسمان (بهظاهر) بیهدف، اوج میگیرد.

اين بیهدفی، راه خود را بهسوی روزنی از اميد به ساختن و شدن و هستي (اگزیستانسیالیسم) باز میکند.

بعدازآن، عشق، چون نور جهت مییابد... راهي بهسوی ساختن و شدن.

و زن نماد اين ساختن است. نماد معناي شدن، بودن و هستي مرد است.

اكنون مرد، راهي قلمروي لطيف زن میشود. جايي كه نشانههای برخاسته از تنانگي زن (لبهای او روي كاغذ) بر لوح سفيد وجود مرد نقش بسته است و مرد، مرد كاغذي میشود با نشانههای بعد تنانگي زن بر لوح سفيد وجودش.

داستان ماهيت مرد، عاشقانه پايان مییابد و مرد به زندگي خويش معنا میدهد. در اين معنا نقش تنانگي زن همه هستي مرد است.

(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل فیلم
برچسبها: نقد و تحلیل فیلم
