تفکر فروغ فرخزاد
(مژگان بیانی)
فروغ فرخزاد و شاعران نوگرای دههی چهل فارسی بهشدت تحت تأثیر تفکر ماهیت وجود بودند و چگونگی زیستن و تبارشناسی احساس خود را در شعر نمایان میکردند ولی شعر امروز بر چراییها اندیشه میکند.
فروغ نه بنیه تفکر فلسفی را داشت و نه هیچ شاعر نوگرای ایرانی. فروغ فرخزاد بیشتر عصیانگر بر سنتهایی بود که راه احساس او را گرفته و به عبارتی خفه کرده بود. در باب اصالت و ماهیت هم جدل کلامی است بین اصالتگرایان فلسفی قرن نوزدهمی که با پدیدارشناسی ادموند هوسرل ماهیت تعبیر شد. اصالت بیشتر بر جوهر یا ذات میپردازد ولی ماهیت بر پدیدار شدن اثر آن ذات.
عصیان فروغ را خودشان در سرودههایی که تحت عنوان عصیان منتشر کردند بیان نمودند و بعدازآن هم تولدی دیگر را سرودند. فروغ فرخزاد انسانی بود که به دنبال معنای نویی برای زندگی خود میگشت و از تنگناهای سنت همیشه شکایت میکرد. در شعر پری کوچکش همهی آن سنت مقتدرانهای که جامعهی مردسالار بر او تحمیل کرد، آشکارا بیان کرده است. پدرش که مادرش را میآزرد. همسرش که او را آزرده بود و حتی برادر و پسرش. فروغ روایت گر یک هویت رنجکشیده به نام زن بود و همهی آن چیزهایی که این هویت را آزرده بود به چالش گرفت.
نقد و تحلیل
ماهیت وجود را متوجه نمیشوم. احتمال میدهم منظور شما اصالت وجود است.
بااینحال؛ من میاندیشم که تفکر فروغ برخاسته و متأثر از فضای غالب تفکرات فلسفی زمان او نبود، بلکه او پیش از آنکه متأثر از تفکر غالب زمان خود باشد، در کشاکش میان تنگنای جبر مقتضیات اجتماعی و سیاسی زمان و باورهای اصیل خود درباره ماهیت و چیستی انسان، زن وزندگی، شیفتهوار سرگردان بود و بهدرستی درک کرده بود که این سرگشتگی جنس شعر او را میسازد. شعر او نالههای جانسوزی بود که عروس طبع او را به جلوه درمیآورد و بر محتوای پیکره بیجان زن، روح میبخشید. از این منظر، او، زن را درزمینهی محصور در زمان بهدرستی و دقت مینگریست و قادر بود تا مفهوم زندگی را در آینه نگاه باورهای اصیل و زنانه، تعریف کند. بااینهمه به نظر من فروغ فرخزاد در معرفی ماهیت زندگی در نگاه زن، به دلیل ناشکیبایی و بیتابی، در بیان، موفق نبود؛ زیرا تنگنای کشاکش جبر زمان و باورهای مفاهیم اصیل درباره زن وزندگی، او را از مسیر پیچیدگیهای مقتضیات اجتماعی و سیاسی زمان عبور میدهد؛ بنابراین بیان او را گاهی منقبض و بهشدت جهتدار میکند. فروغ در طول حیات کوتاه اما پرثمر خویش فرصت آن را نیافت تا باآنهمه استعداد ذاتی در اندیشیدن، اندیشه خویش را بهسلامت و چالاکی از زیر بار تحمیل مسیر پیچیده و پیچدرپیچ مقتضیات زمان نه یکباره بلکه مرحلهبهمرحله برهاند.
به نظر میرسد فروغ فرخزاد فیلسوف مشکوکی بود که در کشاکش تنگنای جبر زمان، فرصت آن را نیافت تا درجهای از یقین افلاطونی را مرحلهبهمرحله درک کند.
سنت، راه بروز احساس را بر بيان فروغ فرخزاد تنگ نكرد. سنتها براي او ازاینجهت كه مسير دهليز تودرتوی و شگفتانگیز گذشتههای دور را بر روي تفكر تأملبرانگیز او میگشود و در شريان احساس او جنس اصالت كهنگي میدمید و او را بر توجه احساسي بر آن برمیانگیخت، اعجابآور بود. عصيان به اين معني برخاسته از تنش درك شگفتیهای ميان ماهيت نو و كهنه است كه فروغ را به بيهوشي ناشي از ابتهاج درك آن میبرد و در نيمه هوشيار خويش بر آنچه از اصالت سنتهای ديرپا درك كرده بود، عصيان مینمود. اين حركتي از درون به درون بود و او را هر چه بيشتر در تحير درك اصالت سنتها فرومیبرد. ازاینرو او بيشتر عصيان میکرد و بیتاب و شتابان بهسوی مقتضيات زمان میگریخت. لحظاتي كه او در كشاكش تنگناي ميان كهنه و نو (گذشته دور و مقتضيات زمان حال) نفس میزند، فرياد او را میشنویم كه بر تحير درك ناپيداي دوردست سنتهای اصيل، بهسوی مظاهر نوظهور ميغلطد تا توانش را براي غور در درك دوردستهای اصيل، احياء كند.
اگر او را با صادق هدايت مقايسه كنيم، به نظر من، هدايت همه هستي خود را در سايه تاريكي درك عميق گذشتههای دور رها میکند و در ابتهاج ناشي از فهم عميق اصالتها، سكوت يا مرگ را بر فرياد ترجيح میدهد. فروغ فرخزاد اما بیتاب ناشي از تحیر درک اصالت گذشتههای دور، فرياد میزند.
عصيان در شعر فروغ موضوع مهم و قابلتأملی است. كنكاش در ماهيت عصيان شعر فروغ سطوح مختلفي دارد. در اولين و سادهترین سطح، مصاديق مظاهر عصيان فروغ را در واكنش او به رفتار اطرافيان و جامعه میتوان ديد. ما به دنبال تأمل در سطوح عمیقتر ماهيت عصيان شعر فروغ فرخزاد هستيم.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل متن
برچسبها: نقد و تحلیل متن
