گفتگوی
سکوت
حمید ژیان پور:
همواره به این موضوع اندیشیدهام که همه چیز میل بهسادگی دارد و در نهایت همه پیچیدگیها بهسوی سادگی و گشایش سکوت خواهد رفت.
خودکشی صادق هدایت، منزلت "سکوت" را به ما مینمایاند.
امین روزدار:
در خصوص صادق هدایت، فکر نمیکنم فریادی رساتر از خودکشی هدایت را بشود برای او در نظر گرفت و یا تبیین نمود، مگر اینکه سکوت را پر از فریاد و یا سرشار از سخنان ناگفته تفسیر کنیم.
حمید ژیان پور:
قدرت باد به فریاد و عظمت کوه به سکوت است. ما به سکوت پناه میبریم تا عظمت را دریابیم. صادق هدایت، خالق انکشاف ذهن جمعی و ایمان فرضی انسان به خویشتن ناپیدای خویش است.
امین روزدار:
عظمت کوه به پایداری و مقاومتش هست و نه سکوتش چرا؟ چون سکوت یعنی اسطوره، راز، ایهام که همگی در تأویل ماست و ربطی به مقاومت و پایداری کوه پیدا نمیکند، هدایت را بایستی در ادبیات ابزورد به او جایگاه داد و صاحب ذهنیتی اگزیستانسیالیستی بود، با مشرب خیام خودمان اخت بود و کافکایی میاندیشید، قصدم این است که جامعهنگری کمتر در اندیشهاش بود و عمدتاً فرد را صاحباختیار و اراده میدید (نگاه کنید به شخصیت "منادی الحق" در حاجیآقا). به نظر هدایت را در فریادش در کتابهایش باید شناخت تا در خودکشی و سکوتش.
حمید ژیان پور:
ممکن است پذیرفتنی نباشد که وظیفه انسان "پایداری" نیست؛ بلکه وظیفه انسان آن گونه که حافظ، خیام و بسیاری از فلاسفه بیان میکنند "برخورداری" است. انسان نه برای برخاستن که برای برساختن آرزوها، و رؤیاهای خویش به دنیا آمده است. همه طبیعت مشحون از "راز" و "آرزو" است. "راز" برای گشودگی و آرزو برای شوریدگی و سرمستی در قامت انسانیت است.
حضرت حافظ و خیام هر دو بر این راه، راهرو بودهاند. تلطف زیباییهای زندگی اگرچه پیچیده در ناکامی است؛ اما درک عظمت رازآلود ناکامی، درک عظمت سکوت نهفته در زیباییهای دستنیافتنی است که بشر از آن اسطوره ساخته است و بهوسیله آن بر تحمیل نافرجام تاریخمند خویش برتاخته است.
اسطوره، آن گونه که مینمایاند، درخشش فروغ رؤیای برجایمانده ناکامی گذشتگان در برساختن آرزوهای دستیافتنی آیندگان است. انسانها بهوسیله خویش و بهوسیله اسطورههای خویش آرزوهایشان را برای برخورداری از غنیمت واقعیت زندگی، محقق میسازند. کانت بهدرستی بر این نکته تأکید کرده است که منزلت اخلاق، فضیلت اخلاق است.
استعلای آگاهی یعنی برساختن رؤیای گذشته (اسطوره)، برای برپاساختن آرزو است.
در این میان "سکوت" تجلیبخش ناپیدا و نه منفعل استغراق انسان در استعلای آگاهی است که آدمیت را از دهلیز ابهام، ایهام و راز بهسوی روزنه امید برای برکشیدن از رنج و دستیابی به آرزوهای دستیافتنی، مستعد تعمیق در انسانیت میکند و از او هنرمند، فیلسوف، مخترع، و سازنده میسازد.
باری انکشاف ذهن جمعی (یعنی اسطوره) و ایمان فرضی (یعنی علم) در فهم رازآلود سکوت، تحقق مییابد.
سعید سینایی فر:
به نظرم قلمدادکردن کوه یا حتی جنگل، امری ذوقی و دلبخواهی نیست انتزاع در واقع چیزی به نام کوه وجود ندارد، کوه چیست؟ سنگ... شن... خاک و... بلکه میتوان تبیین و تلقیای به دست داد درباره این که چگونه میتوان پدیدهای را انتزاع و مفهومسازی کرد و وضوح این تلقی و تبیین به میزان مشاهده و عمل ما نسبت به دیدن اشیا و پدیدههای مشابه است. مکتب تجربی دوستدار علوم آزمایشی و تجربی است. غیر از علم اخلاق، یکی از راههای مؤثر واکنش کردن در برابر شواهدِ متغیر را تجربهگرایی شرح میدهد که فقط شواهدی را مدنظر قرار میدهد که به آنچه ادراک میکنیم مربوط باشند و فقط اعتقاداتی را مجاز میداند که در آن مفهومهای مبتنی بر ادراک به کار برده شده باشد. اما شواهد حاصل از ادراک (این شناخت بر چیزی مبتنی است که ما آن را از طریق حواس ادراک میکنیم). حال آیا مفهوم ناشی از ادراک، بر حسب تصوراتی است که میاندیشیم؛ از آنچه ادراک میکنیم؟ آیا همه مفهومها در اثر تلفیق و ترکیب مفهومهای تجربی حاصل میشود؟
آیا کیفیتهای وجودی نسبتی با زمان دارند؟
زمان بهمثابه عاملی کمّی، همواره همچون پردهای بر هستی ــ حجاب ساخته است و رسیدن به آن مستلزم فرا رفتن از زمان تاریخی از طریق "عروج تأویلی ایمان" است که میتواند نوعی "هم زمانی با طبیعت و آفریدگار" برقرار کند. اگر در هستیشناسی از حقیقت بهمثابه "تطابق" گذر کرده باشیم و به "حقیقت" بهمثابه "حضور" رسیده باشیم، سیالیت هستیشناختی زمان بهمثابه حضور مطرح میگردد.
ممنون میشوم در مورد سکوت و راز در مجال شریفتان بیشتر توضیح بفرمایید.
حمید ژیان پور:
بخش زیادی از ناشناختههای وجود آدمی در تاریکی سکوت و در لایههای زیرین ناخودآگاه ناشناخته، نهفته است. آدمی بهتدریج در خویش میخزد و سودایش را به رؤیایش تبدیل میکند. تمامیتیافتگی میانسالی، یعنی رسیدن به درک ناتمامیت ناشناختههای ناخودآگاه است که به آگاهی درآمده است و عقلانیت انسان خودشکوفا را به درک چیستی ناکامی، هدایت کرده است. ناکامی معنای درست زندگی است که انسان آن را درست نفهمیده است. "سکوت" انفعال و یا درماندگی، نیست. "سکوت"، غلبه استغراق انتزاع اندیشگی در برابر اشتیاق انگیختگی برای چیرگی بر ناتمامیت ناشناختهها است. تصور کنید که چگونه اشتیاق انگیختگی انسان برای چیرگی بر تمامیتیافتگی خویشتن خویش از او انسان ضعیف، منفعل و جنگجو ساخته است که برای حفظ تفوق و برتریطلبی و پنهان نمودن تاریکی ناشناختههای وجود خویش خدایان را تصاحب میکند، ایدئولوژی میسازد و برای او میجنگد. پرهیز از خشونت، جنگ صلحجویی، نوعی توسل به سکوت است. آزادی، نه با جنگ که با "سکوت" محقق میشود. آزادی، یعنی رهایی در عظمت ناشناختههای ناتمامیت ناشناخته ناخودآگاه است. زن، نماد آزادی است و مجسمه آزادی به شمایل زن ساخته شده است. در بوف کور صادق هدایت، زن، انگاره رؤیای رهایی است که در ناخودآگاه ناشناخته هدایت، انکشاف یافته است و او را در سکر رهایی به جنون سکوت میکشاند. به نظر نگارنده، هدایت بر تمامیتیافتگی خویش میشورد و در سرمستی سکر جنون رهایی، مستغرق میشود. خودکشی هدایت، خود رهایی است. امام محمد غزالی نیز بهنوعی سکر سکوت دست مییابد که در آن نادیدههای عظمت وجود خویش را آن چنان عظیم مییابد که فلسفه را در آن راهی نیست. او باآنهمه چالاکی در فلسفه، نیت عقل خویش (فلسفه) را در برابر سیرت فضل خویش (زهد) قرار میدهد و میان این دو ابهام در "سکوت" را برمیگزیند. راهی که خیام و حافظ نیز بر آن مباهی و مبتهج اند.
" سرم به دنیی و عقبی فرود نمیآید
تبارکالله از این فتنهها که در سر ما است"
امین روزدار:
بوف کور هدایت رفتوبرگشت ذهن است بین تونلهای ناخودآگاهی و خیابانهای خودآگاهی، زن در ذهن هدایت فقط اثیری نیست که در ناخودآگاه او گل نیلوفر در دستانش باشد، او وقتی به خیابان میآید لکاتهای بیش نیست و هدایت در این رفتوآمد بین ناخودآگاه و آگاه انسانی است که امیدی به بهبود وضع بشر را نمییابد و رفتن و خلاصی از وضع موجود را به ماندن و با خنزرپنزری و لکاته ادامهدادن ترجیح میدهد و برای او بودن یا نبودن، پروبلماتیکش را از دست میدهد.
در مورد امام محمد غزالی متأسفانه با شما هم نظر نیستم، گر چه غزالی و هدایت در دو تاریخ کاملاً متفاوت از هم میزیستهاند و اساساً درگیریهای فکریشان نمیتوانسته هم شکل باشد؛ اما اگر امتزاج افقها را از گادامر بپذیریم غزالی و هدایت کاملاً در دو جهت مخالف هم طی طریق کردهاند همچون دوئل کاران هالیوودی که چند قدم اول را درست ۱۸۰ درجه از یکدیگر گام بر میدارند و بعد شلیک میکنند، برای غزالی سیاست عین دیانتش بود و حالآنکه جدایی دیانت و سیاست در تفکر هدایت اظهرمنالشمس است. سکوت غزالی هم سکوتی عرفانی بود و سکوتش دقیقاً زمانی بود که عقل او بهسوی عرفانش جانب گرفت، حالآنکه سکوت هدایت سکوتی بود که از به سامان شدن جامعة وهمآلود و هپروتی و عرفان زده ناامید شده بود، او خیامی میاندیشید و بهدرستی برآورد کرده بود که جامعهاش نه مسیر خیام که مسیر شیخ بهایی را پیش گرفته است.
حمید ژیان پور:
من یک عقیدهای را همیشه با خود زمزمه میکنم و آن اینکه آدمها را نباید با عبایشان و ادایشان تحلیل کرد. در نظرگاه من: صادق هدایت در "سکوت" سقوط کرد و غزالی در "سکوت"، عروج کرد. تبیین خرد و خردگرایانه از پدیدارشناسی اندیشگی زیست عناصر روشنگرانه فلسفی محتوای برجایمانده آثار این دو، ویژگیهای ماهیت "سکوت" و چیستی معرفتشناسانه آن را به ما مینمایاند. مایلم محتوای متن آثار برجایمانده را تحلیل مقایسهای کنیم.
موضوعات مرتبط: گفتمان
برچسبها: گفتمان