تاریکی
(شهین راکی)
سیاهی وفور بودنی است، اما برای استفاده از آن به جرقهی نور و روشنایی نیازمندیم. مثل زغال که سرشار از گرماست. مثل شب که آبستن روز است و مثل گیاه که در خاک و دل تاریک زمین سرشار از هستی میشود اما برای نمود خود بهسوی نور راه میجوید. سهم زندگی برای ما از برکت آفتاب است. اگرچه تاریکی نیز مملو از زندگیهای به بار ننشسته است چهبسا که دنیا از سیاهچالهها پدیدار گشته و چهبسا زندگیها که در سیاهچالهها خفته است.
نقد و تحلیل
زندگی در سیاهچالهها در انتظار روییدن، خفته است اما "ما به آفتاب آلودهایم" و به آن احساس نیاز میکنیم. دیدن تاریکی از دریچه روشنی، دیدن روشنی است نه تاریکی. اگر شب آبستن روز است چگونه است که برای هستی و بودن محتاج به نطفه درون خود میشود؟ آیا میشود آفرینندهای در هستی وجود، محتاج آفریده خود باشد؟ سهم زندگی برای فرهمندانه زیستن از برکت حقیقت آفتابی است که چشمان ما را پرکرده است؛ اما تاریکی، سهم ما برای روییدن و برکشیدن، است تا زیبایی و عظمت هستی آن را در فضای لایتناهی ناپیدا درک کنیم. نور و روشنی به لایتناهی راه ندارد. انتهای هر چیزی بهوسیله نور و روشنی هویدا میشود و عظمت لایتناهی ناپیدا در اوج بیکرانگی در تاریکی و سیاهی است که رخ مینمایاند.
ذات تاریکی را اگر با خلأ یکی بگیریم در این صورت تاریکی را با نور مقایسه کردهایم و هستی و بود تاریکی را وابسته به نور دانستهایم.
خلأ یعنی نبود هستی هست؛ بنابراین هستی تاریکی را با نبود هستی هست معنی کردهایم. هستی هست نور است که خلأ را پر میکند. در این صورت ما هستی تاریکی را به هستی نور وابسته دانستهایم. ازاینرو این پرسش، بسیار هوشمندانه و ظریف است و بهنوعی درصدد اثبات مدعای وابستگی ذات تاریکی بهروشنی است.
نیستی خلأ، وابسته به ذات خود نیست. هستی تاریکی وابسته به ذات است.
(حمید ژیان پور)
موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل متن
برچسبها: نقد و تحلیل متن
