متن و منتقد

نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

دختر باید موهایش بلند باشد

متن و منتقد نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

دختر باید موهایش بلند باشد

دختر باید موهایش بلند باشد

(ثریا تاج نیا)

کودک که بودم مادرم هرگز نمی‌گذاشت موهایم را کوتاه کنم... می‌گفت دختر باید موهایش بلند باشد... حالا هراندازه که من می‌گفتم مامان شونه کردنشون اذیتم می کنه... مامان داخل حموم گره می­خورن به هم و تو نمی­دونی من چه زجری می‌کشم برای باز کردن این گره‌ها... هر چه می‌گفتم. مامان خواهش می‌کنم اجازه بده یه خرده کوتاه کنم موهامو... مادرم می‌گفت... نه! دختر باید موهایش بلند باشه تا شب عروسیش بشه... یه مدل قشنگ درستش کرد... و در این میان تأیید مادربزرگم بر این حکم... یعنی دیگر حرفش را نزن... یعنی محترمانه... خفه... شو تو حق نداری در مورد کوتاهی یا بلندی موهایت... اظهارنظر کنی... ما هستیم!

و من سال‌های کودکیم... لابه‌لای موهای بلند منفجرشده! پنهان شدم... به امید شب عروسی‌ام... که زیباتر شوم... در حضور... چشم‌های مردی که از فرازها... و فرودها...آمده بود... و مرا با موهای بلند... پسندیده بود... و قول داده بود خوشبختم کند... اگر کنارش باشم...! من با موهای بلند... مشکی... که سال‌ها به امید خوشبختی تحملشان کردم... نشستم. بر سر سفره عقد...

مادربزرگ... خوشحال...

مادر خوشحال‌تر...

پدر... نگاه ظفرمندانه...

مرد زندگیم... جستجوگر در چهره‌ام...

میهمانان... وای... چه عروس خوشگلی... چقدر موهاش قشنگ شده...

و من در اوج یک فرورفتن... در میان... سیاهی موهایم که حالا به بطن روزهایم رسیده بود...

مادر نگذاشت من موهایم را کوتاه کنم... معتقد بود با موی کوتاه خوشبخت نمی‌شوم...

معتقد بود شب عروسی‌ام باید بدرخشم... و این درخشش مدیون موهایم است...

کاش مادرم یک‌جور دیگر می‌دید...

کاش به‌جای این‌که مرا وادار کرد سال‌ها موهای مشکی بلند را برای دست یافتن به یک (آقابالاسر بی‌منطق) نگاه دارم...

می‌گفت... ماهور...

بلندی و کوتاهی موهایت مهم نیست...

کم‌پشتی یا پرپشتی‌شان هم مهم نیست...

چشم و ابروی قاجاری داشتن و خمار بودن نگاه‌ها مهم نیست...

دست‌های باریک و ظریف داشتن و اندام متناسب مهم نیست...

ماهور...

راه خوشبختی تو از میان چشم‌های خمار مشکی‌ات...

از میان ابروهای... کشیده‌ات...

از میان موهای دل کشت عبور نمی‌کند...

راه خوشبخت شدن... از عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس و حرف خودت را با جسارت زدن و رها شدن از هراس... می‌گذرد... ماهور نترس... حرفت را بزن... بعضی جاها بگو... نه... بعضی جاها قهر کن... فریاد بزن... اعتراض کن... ماهور... حرف بزن... حرف بزن... حرف. بزن...

... اما مادرم همیشه می‌گفت...

ماهور مبادا موهایت را کوتاه کنی که شیرم را حلالت نمی‌کنم...

مادربزرگم می‌گفت...

ماهور چشم و ابرویت را یک‌وقت دست نزنی تا شب عروسی‌ات...

... من سر سفره‌ی عقد نشسته‌ام...

با موهای مشکی...

چشمان مشکی خمار...

ابروهای...کشیده‌ی قجری...

در کنارم مردی که اصلاً نمی‌شناسمش...

اصلاً نمی‌دانمش...

اصلاً نمی‌توانم خوب ببینمش...

کاش برگردم به دیروزها...

به همان موهای گره‌خورده که نمی‌شد بازشان کرد...

به همان انفجار موها... پس از شسته شدن...! و شکلک بازی من... در آیینه... حمام... و خندیدنم از سر ناآگاهی به این موهای بلند... وحشی...

مادرم می‌گفت موهایت باید بلند باشد تا شب عروسی‌ات...

من عمرم کوتاه شد برای رسیدن به این شب عروسی... که علتش موهای بلندم بود و سیاهی ابروهایم... و خماری چشم‌هایم...!


نقد و تحلیل

متن از دو بخش تشکیل‌شده است.

بخش اول بدنه اصلی متن است که از ابتدا تا پایان پاراگراف "... و در این میان تأیید مادربزرگم بر این حکم... یعنی دیگر حرفش را نزن..." است.

بخش دوم که توضیح جزییات مفهوم مستتر در بخش اصلی بدنه متن است از ابتدای پاراگراف "و من سال‌های کودکیم..." تا پایان متن است.

مفهوم اصلی مستتر در بخش اول متن در کلیدواژه "مادربزرگ" است. بخش اول به معنای تأیید مادربزرگ بر صدور حکم مطلق برای انجام کاری که نشانه‌هایی از عادات و رسوم گذشتگان است. نشان‌دهنده. پیام رنجی است که بر شانه‌های دختران مو بلند ابرو قجری، پس از سال‌ها گذر از کشمش‌های تاریخی تحمیل تحجر بر قامت موزون و رنجور آنان به نام نجابت بکر تحمیل می‌شود. مادربزرگ در حال اصرار و تأیید به دختر، گذشته رنجور تحمیل تحجر را به‌وضوح نشان می‌دهد. نشانه‌ها و علائمی که او از خودش و گذشتگانش ارائه می‌دهد، دختر را به توضیح بیشتر در مفهوم مستتر پیام مادربزرگ در بخش دوم متن، وامی‌دارد. ازاینجا به بعد، ماهور به تبیین دقیق رنج تحمیلی تحجر می‌پردازد و مصادیق آن را بیان می‌کند. به‌این‌ترتیب بخش دوم مفصل‌تر و دقیق‌تر آغاز می‌شود.

در بخش دوم، پای مادر به میان می‌آید. بین مادربزرگ، مادر و دختر رابط وجود دارد. مادربزرگ اصالت نهاد است. پیام‌آور تمنای نهاد برای آزادی از بند تحجر است. مادر نماد فرهنگ و آداب‌ورسوم و عقایدی است که مسلط بر دختر است؛ و دختر همان شخصیت است که بین مادربزرگ و مادر قرارگرفته است؛ بنابراین قادر است تا توضیح مفصلی از فشار ناشی از بیان اصیل مادربزرگ و فشار ناشی از فرهنگ و آداب‌ورسوم مادر، بر خود را ارائه دهد. بخش اول که با تأیید مادربزرگ به پایان می‌رسد، آغازی می‌شود تا دختر برعلیه مادر (فرهنگ و رسوم تحمیلی) بشورد؛ بنابراین مادربزرگ با تأیید شرایط موجود، فرهنگ تحمیلی تحجر را، به دختر نشان می‌دهد. نویسنده درصدد است تا هوشمندانه با استفاده از بیان منطقی، چشمان مشکی خمار ماهور (نشانه‌ای از مسخ‌شدگی) و ابروهای قجری و موهای بلند او را خوب ببیند و در فلسفه ماهیت آن خوب بیندیشد، او در این دیدن و اندیشیدن، انفجار موهای گره‌خورده خود را که نمی‌شود بازشان کرد (نمادی از گره تحجر) خود واقعی را در آینه، مشاهده و به آن می‌خندد. "به همان موهای گره‌خورده که نمی‌شد بازشان کرد... به همان انفجار موها... پس از شسته شدن...! و شکلک بازی من... در آیینه... حمام... و خندیدنم از سر ناآگاهی به این موهای بلند... وحشی... مادرم می‌گفت موهایت باید بلند باشد تا شب عروسی‌ات..." مادر نمادی از فرهنگ و رسوم، به او تحکم بایدونباید می‌کند و می‌گوید باید موهایت تا شب عروسی (پیوند بیشتر با تحجر) بلند باشد. "مادرم می‌گفت موهایت باید بلند باشد تا شب عروسی‌ات..." موها که بلند باشد عمر کوتاه می‌شود؛ زیرا عمر تحمیل تحجر که بلند باشد، عمر آزادی کوتاه می‌شود. "من عمرم کوتاه شد برای رسیدن به این شب عروسی... که علتش موهای بلندم بود و سیاهی ابروهایم... و خماری چشم‌هایم...!" به نویسنده تبریک می‌گویم. متن درخور ستایش است.

(حمید ژیان پور)


موضوعات مرتبط: نقد و تحلیل متن
برچسب‌ها: نقد و تحلیل متن

تاريخ : یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۶ | 13:2 | نويسنده : |
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد