گفتگو
فرق لوطی با لات...
(علی مرادی مراغهای)
از آن گودی زورخانه هم تختی بیرون میآید و هم شعبان بیمخ! آن اولی با تمام خصلتهای نیکویش جوان میمیرد و آن دومی میماند و در کودتای 28 مرداد و پسازآن سیف الاسلام میگردد و تاجبخش!
هر زمان یکی از طرفداران مصدق دستگیر میشد بلافاصله شعبان با نوچههایش سر میرسید و با چاقو حمله میکرد. به فاطمی دستبسته در حصار مأموران شهربانی حمله کرد اما خواهر فاطمی خود را سپر کرده زخمی شد...
البته شعبان بعدها در پیرانهسری، چاقو زدن را تکذیب کرده به هما سرشار میگوید:
«دَم شهربانی زدمش، چاقوام نزدم. بیخود میگن چاقو زده. همشیرهشم روش نیفتاد. توی شهربانی همشیرهش او بالا وایساده بود من دَم پلههای پایین زدمش...»
- هر موقع تختی را با شعبان مقایسه میکنم یادِ داش آکل و کاکا رستم در داستان «داش آکل» صادق هدایت میافتم! من بارها «داش آکل» را خواندهام، این داستان کوچک در نوع خود یک شاهکار است.
داش آکل یک لوطی شیرازی است طرفدار ضعفا و بخشنده و در مقابل او، کاکا رستم یک لات و گردنکلفتی است که از حسادت، چشم دیدن داش آکل و محبوبیت او در بین مردم را ندارد.
در قهوهخانه نشستهاند یکمرتبه پیشکار «حاجی صمد» از راه رسیده و به داش آکل میگوید که حاجی صمد مرده و تو را وکیل و وصی خود کرده، داش آکل ناراحت از این بار مسئولیت، مجبور میشود این مسئولیت را بپذیرد و برای رتقوفتق امور به خانه حاجی صمد برود، اما در آنجا عاشق مرجان، دختر کم سن و سال حاجی صمد میگردد. این عشق به مدت هفت سال او را از درون میسوزاند اما نمیتواند ابراز کند تا اینکه برای مرجان شوهری پیدا میشود و عروسی سر میگیرد...
- چرا داش آکل نمیتواند عشق خود را ابراز کند، آیا به خاطر 26 سال اختلاف سنی با مرجان بوده؟ یعنی داش آکل 40 سال دارد و مرجان 14.
اما در آن زمان، چنین اختلاف سنی مهم نبوده و مرجان نیز، سرانجام باکسی ازدواج میکند که حتی مسنتر از داش آکل بوده...
داش آکل درواقع به خاطر همان روحیۀ جوانمردی و لوطی منشی و مسئولیتی که وصیت حاجی صمد بر دوش او گذاشته فکر میکند اگر عشق خود را به مرجان آشکار سازد و با او ازدواج کند، نسبت به امانتی که حاجی صمد به او سپرده، خیانت کرده است. به نظرش، ازدواج با دختری که به او سپرده شده، نمکبهحرامی خواهد بود، بنابراین، عشق؛ این قویترین نیرو از درون او را میسوزاند اما بر زبان نمیآورد...
- پس عروسی مرجان با کسی دیگر سر میگیرد و داش آکل طبق معمول، وظایف خود را انجام داده و در پایان عروسی، حسابوکتاب خانه را تحویل داده و خانه را ترک میکند. درحالیکه عشق پنهانی مرجان او را از درون میگدازد، یک بطری عرق سر میکشد، هوا تاریك است و سرش درد میکند، روی خواجهنشین خانهای مینشیند و چپقش را چاق میکند که یکمرتبه سر و کلِّۀ کاکا رستم پیدا میشود و شروع به رجزخوانی کرده، کار به مبارزه و درگیری میکشد و درنتیجه، داش آکل سخت زخمی میشود و در بستر مرگ، وقتی پسر ارشد حاجی صمد به دیدارش میرود، داش آکل طوطی خود را به او میسپارد...
روز بعد داش آکل میمیرد و اهل شیراز به عزای او مینشینند. عصر همان روز، مرجان دارد با کنجکاوی طوطی را تماشا میکند که یکمرتبه، طوطی میگوید:
«مرجان... مرجان... تو مرا کُشتی... به که بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کُشت»
و اشك از چشمان مرجان سرازیر میشود یعنی اشک همگی ما سرازیر میشود...
به قول اخوان:
كه میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
...دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شكایت میکند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر میسپارد گفتهاش طوطی؟
- داش آکل درواقع مصداق این سخن معروف میگردد:
«مَن عَشِقَ فكَتَمَ و عَفَّ فماتَ فَهُوَ شَهيدٌ»
«هر كه عاشق شود و عشق خويش را كتمان كند و پاکدامنی ورزد و بااینحال بميرد، او شهيد است.»
حمید ژیان پور
جنگ، غریزه ایدئولوژی است... تفاوت لوطی و لات در این است که غریزه لوطی سربهزیر است و غریزه لات سربههوا است. غوغای دکتر فاطمی، رجحان توده نبود، فرصت غریزه بود...
ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)
لاتی گری و لوطیگری نمودهای سادیسم و مازوخیسم هستند، سادیسم و مازوخیسم دو روی یک سکه هستند و کارکرد روانی مشابه دارند اما اینکه ریشه در غریزه دارند یا تربیت جای بحث دارد. شاید به دلیل اینکه سادیسم و مازوخیسم خیلی شایع هستند و هیچکدام مبنای عقلانی ندارند به آن دلیل بیشتر تعبیر به غریزه میشوند.
حمید ژیان پور
هيچ كجا به چنين تبیين صريح كه "لاتي گري و لوطیگری نمونههای آشكار ساديسم و مازوخيسم هستند" برخورد نكردم.
ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)
نمونههای آشکار نیست، بلکه پیچیده و پنهان است. برخی روانکاوها، مازوخیسم و سادیسم را فراتر از مسئله خشونت جنسی و تمایل به قرار گرفتن در امتداد اراده دیگری یا تمایل به قرار دادن دیگری در امتداد اراده خود، تعریف کردهاند که میتواند با خشونت نسبت به خود یا نسبت به دیگری همراه گردد.
حمید ژیان پور
پیچیدگیهای پنهان در نهاد یا بن (id)، معرف تظاهرات آشکار بیماری نیست. غریزه خشونت، در امتداد تحدید (محدودیت) اراده قرار ندارد. من یا ایگو، اراده آزاد منتهی به عقل حسابگر است. در انسان سالم، من یا ایگو، فشار خواستههای نهاد و هنجارهای فرامن را هدایت و منتهی به رضایت میکند. خشونت نوعی تقلا برای فهمیدن مرگ است...
ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)
غریزی بودن خشونت جای تردید بسیار دارد. مسلماً پیچیدگیهای پنهان در id معرف تظاهرات آشکار بیماری نیست، بیماری در عجز ایگو در مدیریت خواستههای اید و سوپر ایگو و محیط نمود مییابد. عجز و عدم توانایی ایگو نسبی هست و مرز دقیق بین بیماری و سلامت روانی قابل ترسیم نیست. فقط منتهاالیه گسیختگی روانی کاملاً آشکار است. در شرایط بینابین، موضوع بررسی مکانیزم ها، سطح توانایی ایگو و میزان آسیبها هست.
حمید ژیان پور
خشم مانند شهوت و مرگ در تاریکی نهاد آدمی جای دارد و غریزی است. خشونت اما رفتار تلقی میشود.
رفتار انسان برخلاف حیوانات بیواسطه و غریزی نیست.
به همان مقدار که انسان قادر است تا خشم، شهوت و مرگ را معنا ببخشد به همان اندازه بر نهاد تاریک بشر نور تابانیده است.
به نظر نگارنده همه تلاش مدرنیته معنا بخشی به اصالت غریزه و تبدیل آن به رفتار است.
موضوعات مرتبط: گفتمان
برچسبها: گفتمان