متن و منتقد

نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

تعارض در سیستم‌های اجتماعي

متن و منتقد نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

تعارض در سیستم‌های اجتماعي

گفتگو

تعارض در سیستم‌های اجتماعي

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

آذربایجان زمانی یکی از ایالت‌های ایران بود و ایران با ساختار و فرم امروزی طی روندهای سیاسی پسین ایجاد شده است. آن زمان نسبت ایالت آذربایجان ایران به ایران همانند آذربایجان روسیه به امپراتوری روسیه بود.

در زمان مشروطه مفهوم ایالت‌ها و ولایت‌ها در ایران وجود داشته و صحبت کردن از انجمن‌های ایالتی و ولایتی یک دید تجزیه‌طلبانه محسوب نمی‌شد.

 در اواخر دوره قاجار، ایران متشکل از ۴ ایالت و ۲۳ ولایت بوده و از همین رو به آن «ممالک محروسه ایران» گفته می‌شده است نه «مملکت ایران». قبل‌تر از آن‌هم در طول تاریخ در این منطقه امپراتوری‌ها و شاهنشاهی‌ها وجود داشته یعنی مجموعه‌ای از مملکت‌ها یا ایالت‌ها که حاکم یا والی داشتند و تحت حاکمیت یک حکومت مرکزی قرار می‌گرفتند. این به معنی فدرالیسم نمی‌باشد ولی به معنی تنوع جمعیتی و اقلیمی و تقسیمات سیاسی ناشی از آن و ساختار امپراتوری در قدرت می‌باشد، چه حاکم و والی از طرف مردم تعیین شود چه نصب‌شده از طرف امپراتور، خاقان، خلیفه یا شاهنشاه و... باشد، وجود ایالت‌ها و ولایت‌ها در ایران محرز است.

ولایت‌ها نیز حاکم‌نشینانی جزء بودند که تحت حاکمیت یک ایالت قرار می‌گرفتند و یا مستقیم تحت حاکمیت پایتخت قرار می‌گرفتند.

ایالت‌ها و ولایت‌ها نهایتاً همه خراج‌گزار و تحت حاکمیت حکومت مرکزی بودند. در مبارزات مشروطه هم به‌وضوح دسته‌بندی بین مشروطه‌چیان کشور از مناطق مختلف به‌صورت ایالتی و ولایتی است و نهایتاً همین اثر را در قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی مجلس مشروطه به‌وضوح می‌بینیم که درصدد ایجاد مجالس مردمی منطقه‌ای برای شراکت مردم هر ایالت در مقدرات خود و همچنین سهم داشتن مردم هر ایالت در قدرت مرکزی از طریق نمایندگان ایالتی و ولایتی است. به‌هیچ‌عنوان مفهوم ایالت‌ها و ولایت‌ها به‌عنوان خدعه تجزیه‌طلبی تعبیر نمی‌شد بلکه یک ساختار تاریخی شناخته‌شده و بدیهی بوده است. تعریف ایالت و ولایت در ماده ۲ و ۳ قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی بدین شرح است:

‌ماده 2 - ایالت قسمتی از مملکت است که دارای حکومت مرکزی و ولایات حاکم‌نشین جزء است و فعلاً منحصر به چهار ایالت است: (‌آذربایجان) (‌کرمان و بلوچستان) (‌فارس) (‌خراسان).

‌ماده 3 - ولایات قسمتی از مملکت است که دارای یک شهر حاکم‌نشین و توابع باشد اعم از این‌که حکومت آن تابع پایتخت یا تابع مرکز ایالتی ‌باشد.

آنچه باقدرت گرفتن رضاخان اتفاق افتاده تغییر دستوری در این ساختار است که با کشیدن نقاشی بر روی نقشه ایران و خلق مفاهیم جدید از تقسیمات کشوری نظیر استان‌های شش‌گانه و ده‌گانه و غیره، تلاش بر هویت زدایی از ساختار تاریخی ایران می‌کند. تلاش ۲۰ ساله رضاخان برای یکدست‌سازی ساختار سیاسی اجتماعی ایران که به مرکزگرایی و گاهاً به‌صورت سطحی به تشکیل حکومت مقتدر مرکزی تعبیر می‌شود درواقع کارکردی غیر از حکومت‌های مقتدر مرکزی اسبق داشته است. در دوران‌های قبلی قدرت گرفتن هرکدام از شاهان یا سلسله‌ها و کشورگشایی و تشکیل حکومت مقتدر مرکزی به این معنی بود که ایالت‌ها و ولایت‌ها را به تابعیت حکومت مرکزی درآورده و برای آن‌ها والی از طرف شاهنشاه نصب می‌شد و یا حاکم منطقه به‌صورت مسالمت‌آمیز تابعیت حکومت مرکزی را می‌پذیرفت. ولایت‌ها، ایالت‌ها و حاکم‌نشینان درعین‌حال که موجودیت تاریخی، فرهنگی، اتنیکی، مذهبی خود را حفظ می‌کردند، به حکومت مرکزی خراج و مالیات پرداخت می‌کردند و در تشکیل قشون حکومتی شرکت می‌کردند. ولی سیستم رضاخانی با تغییر اساسی ساختار سیاسی اجتماعی ایران بود که هم‌زمان با آن رسمیت گرفتن و حکومتی شدن گفتمان ناسیونالیسم ایرانی و سرکوب و در هم کوبیدن ساختار قبلی انجام می‌شود که بدون اصطکاک و عکس‌العمل هم نبوده است. فارس نشین بودن قسمت‌های مرکزی ایران و نمود پیدا کردن ناسیونالیسم فارسی به‌عنوان ناسیونالیسم ایرانی و مفهوم مرکزگرایی در ساختار حکومت پهلوی از این رهگذر به هم ارتباط پیداکرده است که تا به امروز نیز این قرائت قرن اخیر از ساختار حکومتی در ایران ادامه پیداکرده است. قطعاً به قدرت رسیدن و پیاده‌سازی چنین ساختاری مستقل از توازن قوای بین‌المللی و نقش ابرقدرت‌ها و جریان‌های منطقه‌ای نبوده و قابل‌تحلیل هست و ناپایداری و تنش‌های زیادی نیز در حوزه سیاسی و اجتماعی ایران به‌جا گذاشته است که حل آن‌ها امروز تبدیل به معما شده است.

در یک تناقض آشکار، ناسیونالیسم ایرانی/فارسی درعین‌حال که برای حیات خود با تمام توان بر طبل تاریخ باستان می‌کوبد، در طرف دیگر به مبارزه با میراث تاریخی سایر اقوام می‌پردازد و دو فرآیند هم‌زمان هویت زدایی و هویت‌سازی را پیش می‌برد. در مواجهه با هویت اقوام رویکرد مدرنیستی داشته و به‌نقد سنت و پایبندی به گذشته می‌پردازد و طرف‌های مقابل را امل و عقب‌مانده و قبیله گرا و... می‌نامد ولی در مواجهه با هویت فارسی، سنتی‌ترین قرائت از هویت و بازگشت به خویشتن ۲۵۰۰ سال پیش را تبلیغ می‌کند.

حمید ژیان پور

سازگاري و بازداری؛

تحلیل متن نشان می‌دهد: نویسنده، در تحلیل و بیان وضعیت بوم‌شناسی تاریخی و مقایسه آن با وضعیت قوم‌شناسی، از تحلیل خطی استفاده می‌کند و در امتداد تأثیر متغیرهای چندعاملی، اصالت را به تفاوت‌های درون‌گروهی ناشی از عوامل تصادفی ابزار تاریخ (تمدن)، جایگشت تاریخ (دگرگونی و جنگ) و پراکندگی‌های تفاوت‌های فردی (نژادی)، می‌دهد و از تعارض‌های بین گروهی و تأثیر مهم آن بر پیشايند متغیر تأثیرگذار بر متغير وابسته (متغیر مورد انتظار) غفلت می‌کند. درحالی‌که رابطه احتمالی نه از نوع علی که از نوع علی مقایسه‌ای است. به این معنی که اگرچه علل روابط احتمالی از قبل، وقوع یافته، بااین‌حال تبیین خطی روابط چندعاملی بدون تأمل در تعارض روابط بین گروهی (طبقه‌ای) که متشکل از روح جمعی زندگی قومی، ملی و میهنی است و نشان‌دهنده طبقات کیفی و نه کمی است، نکوهیده به نظر می‌رسد و منطقاً نمی‌تواند در تبیین روابط علی مقایسه‌ای، نقش عوامل درون‌گروهی را مقدم بر هم پراشی تحلیل عوامل بین گروهی (طبقات) دانست.

نگارنده می‌اندیشد: جهان امروز از واگرایی درون‌گروهی به‌سوی تبیین نوعی همگرایی بین گروهی در بیان قومیت و ملیت، به‌پیش می‌رود و روح جمعی به‌دوراز تأثیرات تفاوت‌های درون‌گروهی قومی، سازگاری را نه در ابزار فرهنگ که درحرکت فرهنگ به‌سوی همگرایی معنا می‌کند. به نظر می‌رسد، در این معنا سازگاری، ابزار فرهنگ نیست بلکه نماد حرکت فرهنگ است و از تحليل خطی پیروی نمی‌کند.

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

تبیین خطی روابط علی و معلولی به معنی امکان restore شدن یا رجعت به گذشته در صورت حذف علت هست که شامل گفتمانی است که معتقد به تجزیه قومی ایران در صورت برداشته شدن اهرم ناسیونالیسم فارسی هست. درحالی‌که هدف متن نوشته‌شده صرفاً نشان دادن ریشه تعارضات اجتماعی درروند تحولات چندوجهی و غیرخطی است که باوجود تحمیل مستمر عامل حذف هویت‌های قومی با یک پیش‌بینی و تحلیل خطی، تاکنون موفق به انجام آن نشده است و شاهد فرم جدیدی از تعارضات اجتماعی و قوت گرفتن آن‌ها هستیم که بازنگری (نه بازگشت به گذشته) را در ساختار سیاسی اجتماعی ایران طلب می‌کند.

حمید ژیان پور

نگاه محققانه به بازیابی ریشه تعارضات درروند تاریخ تحولات اجتماعی ایران، مسیر تبیین و نه تحمیل را به ما می‌نمایاند. تاریخ تحولات اجتماعی جوامع، خود هویتی رو به رشد است که شکل‌گیری آن در تبیین تکامل تدریجی روح جمعی تاریخ شکل می‌یابد.

بنابراین چگونه است که بدون وجود هویت‌های قومی و بومی بتوان مسیر رشد هویت جمعی را در مسیر تحولات اجتماعی ایران تبیین کرد. به سخن دیگر چگونه می‌توان از تحولات رو به رشد سخن گفت اما ماهیت شکل‌گیری آن (یعنی هویت قومی و بومی) را نادیده در نظر گرفت؟

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

تبیین با دستگاه‌های عریض و طویل دولتی و رسانه‌ای و ممانعت خشن از سایر منابع تبیین را همان تحمیل بنامیم بهتر از تبیین هست. با مراجعه به پدیده‌های اجتماعی و تواتر تعارضات ایجادشده در هویت ملی و هویت قومی و بومی مشاهده می‌شود تحولات ضرورتاً رو به رشد نبوده و نیاز به حذف تعارضات ذاتی هویت تحمیلی یا به قول شما تبیینی دارد.

حمید ژیان پور

توجه کنید ما در ماهیت، گفتگو می‌کنیم نه در وجود... "دستگاه‌های عریض و طویل دولتی و رسانه‌ای و پدیده‌های اجتماعی و تواتر تعارضات ایجادشده و غیره"، ماهیت گفتمان تحولات را تبیین نمی‌کند. بلکه از رجحان وجود، گزارش می‌دهد.

ما در مقابل گزارش صورت وجود، اگرچه مسئولیت داریم اما چگونگی مواجهه با آن را نه در تبیین گفتمان اصالت ماهیت که در تحلیل فرصت‌های ازدست‌رفته و احیای آن جستجو می‌کنیم.

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

هرچند تصور می‌کنم در مورد حوزه‌های روانی و مبحث هویت، منبع تبیین، خود بخشی از ماهیت گفتمان را در برمی‌گیرد و نوع عکس‌العمل‌های روانی به رجحان وجود نیز برمی‌گردد. بااین‌وجود ضرورتاً آن را تنها منبع تعارضات نمی‌دانم و چگونگی مواجهه با آن و صرفاً مسئولیت گزارش را مبنا قرار نمی‌دهم بلکه معتقدم همه گزارشات لازمه شناخت سیستم و تعارضات آن است و درصورتی‌که هدف بهبود مستمر سیستم باشد، بایستی به کار بسته شوند.

حمید ژیان پور

تعارض، رفتاری بیرونی است که اگرچه برخاسته از منبع درونی است اما معرف ماهیت جامع منبع درونی نیست. به این معنا، تعارض نمونه و مصداق بیرونی و عینیت یافته حرکت درون به‌سوی رشد یا تعادل است یعنی تعارض عینیت یا سنتز تعادل است. به‌عنوان‌مثال سطوری که شما در صفحه می‌نگارید معرف همه ماهیت اندیشه شما نیست بلکه حاصل نمونه‌ای عینیت یافته از تعارض ناشی از حرکت به‌سوی تعادل در ماهیت جاری و رو به رشد اندیشه شما است.

تعارض، معرف حیات بیرونی جامعه درحرکت به‌سوی تعادل درونی است.

این نادرست می‌نمایاند که ما بخواهیم تعارض بیرونی را معرف همه ماهیت موقعیت درونی فرض کنیم.

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

حرکت، معلول تعارض هست نه تعارض معلول حرکت. اگر سیستم در تعادل باشد و تغییری منجر به تعارض وجود نداشته باشد، حرکتی هم ایجاد نخواهد شد. تعارض در سیستم‌های اجتماعی ذاتی هست ولی برخی عوامل آن را تشدید و برخی تضعیف می‌کنند. با تحلیل علی مقایسه‌ای درست و شناخت بهتر پدیده‌ها و مدیریت آن با ایجاد تغییرات ضروری و بهبود مستمر سیستم می‌توان از حرکت به سمت تشدید تعارض پیشگیری و به بازیابی تعادل در سیستم کمک کرد. البته ایجاد تعارضات جدید و بر هم خوردن مستمر تعادل اجتناب‌ناپذیر است.

در صورت عدم شناخت علی و معلولی درست، تشدید تعارضات می‌تواند منجر به فروپاشی سیستم شو‌د. به‌عنوان‌مثال تعارضات درونی من ممکن است در مسیر رشد اندیشه بیفتد و یا در مسیر خودکشی.

 هدف از مطالعات انسانی و جامعه‌شناختی هم کمک به بهبود سیستم‌های اجتماعی از طریق تغییرات عقلانی در سیستم است.

حمید ژیان پور

در نظام‌های اجتماعی، شکل انسجام‌یافته حرکت، رفتار نامیده می‌شود. انسجام، معرف نوعی پیچیدگی است که بی‌واسطه نیست؛ یعنی آن‌گونه نیست که مستقیم از علت خود صادر بشود اما حرکت، عاملیت بی‌واسطه معلول است.

در متن موردبررسی، تعارض، رفتار قلمداد می‌شود نه حرکت... اگر حرکت، معلول تعارض باشد در این صورت حرکت آخرین حلقه از عاملیت است که مستقیم و بی‌واسطه از علت، جاری است.

عاملیت حرکت در حیوانات، اولین حلقه عمل ساده‌ای است که بی‌واسطه جاری است. ازاین‌رو است که حیوان از غریزه تبعیت می‌کند.

در نظام‌های اجتماعی، رفتار انسان آخرین حلقه انسجام‌یافته حرکت است که دارای پیچیدگی است و به همین علت است که انسان دارای نظام اجتماعی متحول و رو به رشد است.

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

غریزه در حیوانات خود واسطه‌ای برای حرکت است که عامل آن تعارض هست. اگر نگاه را از زیرسیستم جاندار به سیستم بالاتر ارتقا دهیم و در کنار زیرسیستم محیط قرار دهیم، غریزه عامل حرکت نیست، واسطه حرکت ناشی از آنتینومی زنده‌بودن و مرده بودن است (استقلال از محیط و یکپارچگی با محیط).

رفتار انسان هم باواسطه‌های مختلف به تعارض‌های ذاتی در سیستم کل و زیرسیستم‌ها متصل است. مفهوم رشد یا حرکت مستقل از تعارض‌ها قابل‌تعریف نیست.

حمید ژیان پور

شما پیش‌تر گفته‌اید؛ "تعارض، در سیستم‌های اجتماعي ذاتي است ولي برخي عوامل آن را تضعيف و برخي تشديد می‌کند".

من تعارض سیستم‌های اجتماعي را ذاتي حركت تعادل يابي در درون می‌دانم. تعارض بيروني، معلول حركت تعادل يابي در درون است.

تعارض بيروني ممكن است آلترناتيو حركت دروني باشد اما اين حركت معرف ماهيت تعادل يابي دروني به‌سوی تكامل تدريجي است. از اين منظر تعارض بيروني، در تعادل دروني جستجو می‌شود.

نظام اجتماعي، معرف حرکت‌های اجتماعي است. تعارض‌های اجتماعي خاستگاه عميق و دروني دارند كه اگرچه ذاتي تعارض است اما از ميل به تعادل سرچشمه می‌گیرد.

غريزه در حيوانات، ذات حركت است نه واسطه حركت.

تعارض نماد، نمونه و مصداق نمايان حضور اجتماعي است.

حيوانات حضور خود را در محيط به ما نمی‌نمایانند. بنابراين واسطه حضور ندارند و حركت آنان بی‌واسطه و غريزي است.

اگر "زنده‌بودن يا مرده بودن حيوان، واسطه حركت ناشي از استقلال يا يكپارچگي با محيط باشد" آن‌گونه كه شما بيان می‌کنید، بنابراين، تعادل را ثابت کرده‌اید و آن را در مورد تعارض حركت بيروني رفتار حيوان بيان کرده‌اید. زيرا استقلال و يكپارچگي با محيط مفهوم ديگر تعادل يابي است كه البته در نوع انسان وجود دارد.

ولکان (گروه تاریخ تحلیلی ایران معاصر)

زمانی که یک تضاد، رفعِ دیالکتیکی می‌شود نه به حالت یا غایت حقیقی نهایی‌اش بلکه به دگرگونی‌اش می‌رسد، چیره می‌شود، اما هم‌زمان حفظ می‌شود و در حفظ این تعیین دوگانه بیشتر بسط داده می‌شود. ازاین‌رو، رفع دیالکتیکی در این معنای رادیکال به‌هیچ‌عنوان به معنای رسیدن به حقیقتی والاتر و به تعبیری نهایی نیست. تضاد به رفع خودش تمایل دارد، اما این رفع، تضاد پیشین را صرفاً نفی نمی‌کند، بلکه علاوه بر این هم‌زمان آن را حفظ می‌کند و به سطحی بالاتر می‌رساند؛ بنابراین رفع، نقطه تضاد جدید در خود دارد. این فهم دیالکتیک با یک تفسیر پویا و تاریخیِ عمیق از پیشرفت و تاریخ توصیف می‌شود.

حمید ژیان پور

اگر آن‌گونه که شما می‌گویید: "تضاد به رفع خودش تمایل دارد، اما این رفع، تضاد پیشین را صرفاً نفی نمی‌کند..." بنابراین به نظر می‌رسد در تضاد چیزی وجود دارد که منبع پویایی و دگرگونی به سمت جلو است.

در اینجا حرکت، سنتز تعارض نیست بلکه حرکت، خود پویایی است؛ یعنی همان چیزی که موجب می‌شود تا به تعبیر شما پویایی حرکت تاریخی توصیف بشود.

پویایی درون سیستم، تلورانس (tolerance) تعادل است و به نظر می‌رسد که این تعادل است که پویایی تباین را معنا می‌بخشد. تاریخ تحولات اجتماعی، تاریخ پویایی‌های درونی است که در آن، تعارض، سنتز تعادل است...


موضوعات مرتبط: گفتمان
برچسب‌ها: گفتمان

تاريخ : چهارشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۱ | 22:23 | نويسنده : |
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد