متن و منتقد

نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

امکان آفریدن

متن و منتقد نقد داستان،شعر،فیلم،متن،موضوعات اجتماعی سیاسی اقتصادی،کتاب و...

امکان آفریدن

گفتگو

امکان آفریدن

حمید ژیان پور:

می‌اندیشم اگر بخواهیم چیزی را به خداوند نسبت بدهیم، نه آفریدن که امکان آفریدن است.

امکان آفریدن نه در زمان است نه در مکان است.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

مفهوم امکان و واقعیت امکان، در خودش زمان را مستتر دارد...

حمید ژیان پور:

وقتی می‌گویید "مفهوم امکان و واقعیت امکان، در خودش زمان را مستتر دارد" استفاده از واژه "مفهوم و واقعیت" به این معنا است که مفهوم و واقعیت را در نسبت خود با خداوند، در نظر می‌گیرید. یعنی مفهوم امکان را با توجه به قابلیت درک در زمان و واقعیت در مکان را آن گونه که انسان می‌تواند آن را بیابد در نظر می‌آورید؛ بنابراین این نسبت تئولوژی از امکان، خداوند را آفریننده یا صادرکننده معرفی می‌کند که در صدر آفرینندگان قرار دارد.

امکان آفریدن، بیرون از نسبت حضور ما با خداوند است و در هستی امکان وجود ما بیرون از زمان و مکان جاری است.

ازاین‌رو انسان، ممکن‌الوجود است و ممکن‌الوجود می‌تواند آفریننده باشد.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

در خط آخر بند آخر فرمایشتان گفتید انسان ممکن‌الوجود است و ممکن‌الوجود می‌تواند آفریننده باشد.

این آیا تناقض نیست؟

حمید ژیان پور:

خداوند امکان آفریدن را آفرید.

انسان، ممکن‌الوجود است.

ممکن‌الوجود، آفریننده است.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

اینکه فرمودید امکان آفریدن نه در زمان و نه در مکان است... حق باشما است و با نظریه اعیان ثابته ابن عربی منطبق می‌باشد و می‌پذیرم که برداشت بنده اشتباه بود

اما اینکه انسان به‌عنوان ممکن‌الوجود آفریننده باشد را نمی‌فهمم.

حمید ژیان پور:

وجود در امکان، چگونه قوام می‌یابد؟ به‌وسیله آفریدن.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

موجود که باوجود یکی نیست. رابطه وجود و موجود مثل رابطه جوهر و عرض می‌باشد. موجودات که نمی‌توانند آفریننده باشند.

حمید ژیان پور:

امکان وجود، پیش از موجود، وجود دارد. وجود مقدم بر موجود است. امکان وجود، آفریننده است. انسان ممکن‌الوجود است. انسان، آفریننده است. خداوند، امکان آفریدن را آفرید.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

بنابراین: سنگ هم ممکن‌الوجود است پس آفریننده است.

حمید ژیان پور:

"سنگ"، به نفس خویش یعنی امکان تعیین خویش، نظر نمی‌کند.

امکان، وجه تعیین وجود نفس است که بدون آن نفس به نقش تبدیل می‌شود؛ مانند جماد، نبات و حیوان.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

تفاوت واجب‌الوجود با ممکن‌الوجود (موجودات) در چیست؟

مگر در فلسفه نمی‌گویند واجب‌الوجود، وجودش قائم به خود است؛ ولی ممکن‌الوجود، وجودش قایم به چیز دیگر باشد که آن چیز واجب‌الوجود می‌شود. من، نکته و سؤالم این بود که ممکن‌الوجود نمی‌تواند آفریننده باشد، ممکن‌الوجود نمی‌تواند قدیم باشد یک جایی به وجود آمده پس مشمول زمان می‌شود...

حمید ژیان پور:

ممکن‌الوجود، وجودش قائم به امکان آفریدن است.

خداوند، امکان آفریدن را آفرید.

اگر امکان آفریدن را از ممکن‌الوجود، سلب نماییم، اگرچه ممکن‌الوجود در طول واجب‌الوجود قرار می‌گیرد اما "امکان وجود" را از آن سلب کرده‌ایم و شاید بشود گفت "اراده" را از انسان سلب کرده‌ایم.

اراده چیست؟ اراده یعنی رهایی از نقش و آزادی در نفس.

دشواری مفاهیم فلسفی، امیدوارکننده است. مفاهیم فلسفی را نمی‌شود کوچک کرد در این صورت ایمان متولد می‌شود و چیزی از فلسفه باقی نمی‌ماند که بشود در آن شک فلسفی کرد.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

امکان از واجب‌الوجود صادر می‌شود یا این امکانی که می‌گویید چیزی است که در خلأ واقع شده است (منظورم عدمی باشد)؟

در مورد هر مفهومی حرف بزنیم مگر بیشتر از سه حالت می‌شود: یا واجب‌الوجود داریم یا ممکن‌الوجود یا ممتنع‌الوجود. درست است؟

واجب‌الوجود، وجودش وابسته به چیزی نیست قایم به ذات خودش، خود وجود محض.

ممکن‌الوجود هم آن چیزی است که وجودش قایم به غیر است، درست است؟

چیزی که ممکن‌الوجود است چطور آفریننده می‌شود (البته نمی‌دانم منظورتان از آفریننده بودن چیست؛ چون چنین واژه‌ای فکر نکنم در فلسفه رایج باشد)

حمید ژیان پور:

چرا با تسلسل علل توضیح می‌دهید؟

تسلسل علل برای اثبات وجود خداوند است. سخن ما بر سر امکان آفریدن خداوند است.

مسعود حقیقی:

اینکه می‌فرمایید "خداوند امکان آفریدن را آفرید.

انسان، ممکن‌الوجود است.

ممکن‌الوجود، آفریننده است."

مقرون به صحت نیست، خلط مفهوم دارد.

می‌فرمایید: "خداوند امکان آفریدن را آفرید."

خداوند چنین چیزی را نیافریده است. "امکان آفریدن" خلط مفهوم است. چرا که "آفریدن" متعلقِ ذات است و "امکان" متعلقِ ماسوا. این دو با هم جمع نمی‌شوند.

چون در این مقدمه لغزیدید، در نتیجه‌گیری هم به لغزش افتاده‌اید:

"ممکن‌الوجود آفریننده است "

حال‌آنکه ممکن‌الوجود آفریننده نیست؛ بلکه سازنده است.

آفرینندگی به معنای "خلقِ از عدم" است. انسان (یا حیوان) که چیزی را از عدم خلق نمی‌کند. هرچه را او خلق می‌کند اسبابش از قبل مهیا است، لذا انسان نمی‌آفریند بلکه می‌سازد.

نسبت‌دادن امکان آفریدن به خداوند نسبت صحیحی نیست.

مفهوم امکان به‌عنوان حد وسط وجوب و امتناع در مقام ذات راه ندارد که بخواهیم آن را به خداوند نسبت دهیم آن هم به نحو ترجیح بر خودِ آفریدن که صفت ذات است (ذات الهی).

این امکانی که منظور شما می‌تواند باشد البته در مقام ذات به‌جای آفریدن، می‌شود همان صادر اول به زبان فلسفه و یا حقیقت محمدی به زبان عرفان نظری.

در مباحث الهیاتی چه سینوی، چه صدرایی و چه ابن عربی "امکان" مقام ذات نیست که می‌فرمایید:

"امکان آفریدن نه در زمان است و نه با زمان است."

با عرض پوزش، اینجا سخن احمد آقا که اشاره کردند:

"مفهوم امکان و واقعیت امکان در خودش زمان را مستتر دارد... " سخنی به صواب است.

حمید ژیان پور:

  1. "امکان"، به "وجود" اطلاق می‌شود نه به موجود. "وجود" مقدم بر موجود است؛ بنابراین چگونه ممکن است "امکان"، ماسوای ذات باشد. همچنین این که شما "موجود" را باوجود یکی انگاشته‌اید. در این صورت مفهوم و مصداق را یکی در نظر گرفته‌اید.
  2. شما مفهوم "آفریدن" را با مفهوم "ساختن" تعریف کرده‌اید. "آفرین" یعنی "برساختن" و من درباره این واژه توضیحات بسیاری داده‌ام. در بسیاری از گفتگوها از آن استفاده کرده‌ام و ساحت آفریدن را به‌وسیلة آن تبیین نموده‌ام.
  3. اینکه بیان کرده‌اید "آفرینندگی به معنای خلق از عدم است" از آموزش‌های رایج مذهبی است نه فلسفی. در "عدم" نیز "امکان وجود"، وجود دارد.

"نیستی"، یعنی امکان هستی نیستی.

شما نیستی را از "امکان وجود" تهی می‌کنید و نام آن را عدم می‌گذارید. یعنی "وجود" را در مقابل "عدم" قرار می‌دهید و "امکان" را نادیده می‌گیرید.

نادیده‌انگاشتن "امکان"، مغالطه‌ای ناستوده است.

خداوند، "امکان آفریدن را آفرید. نه آفریدن را"

همان‌طور که توضیح دادم مفهوم "امکان آفریدن" را نباید در نسبت خود (انسان) با خداوند در نظر گرفت. توضیح شما مبین این نسبت است. (در گفتگوی‌های قبلی توضیح دادم).

غلتیدن در نسبت میان انسان با خداوند (یا خالق با مخلوق)، اندیشیدن به‌سوی تئولوژی است و پر واضح است که در تئولوژی، فلسفیدن بیرون از نسبت اثبات خداوند، نادرست، ناصواب و نابخشودنی است.

ازاین‌رو است که به نظر می‌رسد شما با استفاده از باورهای رایج مذهبی، به‌نقد انگاره‌های فلسفی پرداختید.

نیمی از چند خط نوشته شما را توضیح دادم. در نیمی دیگر آن، چیزی جز صدور حکم بلافصل، غلط‌گیری و عذرخواهی نیافتم که بشود بقیه متن را توضیح داد.

بااین‌همه باکمال‌میل مایل به گفتگو هستم.

مسعود حقیقی:

نخست اینکه بنده بر وفق باورهای مذهبی حرفی نزدم. آنجا که خرده گرفته‌اید بر من برای اصطلاحِ "خلق از عدم" در معنای "آفریدن"، یک اصطلاح تخصصی است.

دوم اینکه، خوب است اگر بر کلمه‌ای و یا جمله‌ای از بنده ایراد می‌گیرید، محل خطا را نشان دهید. خرده‌گیریِ کلی برای گفتگوهای به‌اصطلاح تخصصی پسندیده نیست. گفته‌اید بنده وجود را با موجود یکی انگاشته‌ام. خوب است محل این خطا را نشانم دهید. بنده هرگاه متوجه خطایی در سخن از سوی کسی می‌شوم محل خطا را بازنویسی می‌کنم تا شُبهه نیافرینم. شما هم همین کار را انجام دهید. بسیار سپاس.

بنده عادتاً برای بهره‌بردن دیگران گاهی یکی دوکلمه برای توضیح اضافه‌تر می‌نویسم. حال که اظهار تمایل کرده‌اید گفتگو کنیم همان دو سه کلمه را هم نمی‌نویسم تا بی‌شبهه مطلب منتقل شود.

اما اصل گفتگو...

نوشته‌اید:

امکان به وجود اطلاق می‌شود و نه به موجود.

وجود مقدم بر موجود است؛ بنابراین چگونه ممکن است "امکان" ماسوای ذات باشد.

نقد بنده؛

امکان به وجود اطلاق می‌شود به نحو اعتبار و نه به نحو اصیل که موجودیتش را در ظرف خارج مشاهده کنیم، از آن روی که وجود در تحقق عینی دارای بساطت است؛ لذا اتصاف امکان به وجود اتصافی اعتباری است و یک تقسیم ذهنی برای تحقق وجود در خارج نه اینکه ما در ظرف خارج یک نوع وجود داشته باشیم متصف به صفت امکان.

بنابراین "امکان" یک‌جهت از جهات سه‌گانه یا یک ماده از مواد ثلاث برای موجود شدنِ وجود است. دو ماده دیگر یا دو جهت دیگر وجوب و امتناع است.

بر این پایه امکانِ وجود به‌عنوان جهت میانیِ وجوب و امتناع و به‌عنوان جهتی که حتمی‌الوقوع و ضرورت‌التحقق نیست و در تحقق نیازمند غیر است، در ماسوا قرار می‌گیرد.

به سخن دیگر؛ نیاز به غیر در موجود شدنِ وجود مناط به تقررِ (اقرار) امکان در ماسوای ذات است.

از طرف دیگر خطایی دیگر مرتکب شده‌اید. اینکه گفتید:

"وجود مقدم بر موجود است "

بله مقدم است؛ اما با کدام تقدم؟ نه با تقدم زمانی و نه با تقدم عینی در عینیت.

تقدم وجود بر موجود تقدم ذاتی است. به این سبب شرط امکان برای وجود از آن روی که موجود است یک شرط اعتباری است فقط برای فهم مقام وجود در تحقق عینی.

بر این پایه است که گفته می‌شود وجود برای تحقق در یک تحلیلِ ذهنی سه جهت دارد؛ وجوب، امتناع و امکان، نه اینکه ما در خارج نوعی وجود داریم که امکان نامیده می‌شود.

نوشته‌اید:

"در عدم نیز امکانِ وجود، وجود دارد.

نیستی؛ یعنی امکان هستیِ نیستی.

شما نیستی را از امکان وجود تهی می‌کنید و نام آن را عدم می‌گذارید. یعنی وجود را در مقابل عدم قرار می‌دهید و امکان را نادیده می‌گیرید. نادیده‌انگاشتن امکان مغالطه‌ای ناستوده است. "

نقد بنده؛

این نظرات کاملاً نادرست است. ما که نمی‌خواهیم با وهم و خیال به سراغ فهم واقعیت برویم.

آن هنگام که از وجود سخن می‌رانیم از هستی حرف می‌زنیم و وقتی از امکانِ وجود می‌گوئیم از ممکن بودنِ تحققِ چیزی می‌گوئیم به حیث هستی داشتن نقیض چیزی است که از هستی تهی است.

آنچه که از هستی تُهی است و نقیض هستی می‌شود در پذیرش امکانیت برای قبول هستی امتناعِ ذاتی دارد.

به سخن دیگر؛

مقام عدم به‌عنوان نقیض مقام وجود به حیث وجوب ذاتیِ وجود در هستی پذیری، وجوب ذاتی در نپذیرفتنِ هستی دارد. این نپذیرفتن به‌حسب وجوب، سبب تحقق‌نیافتن "امکان" که خُلف وجوب ذاتی است می‌شود. یعنی حتی امکان هم برای عدم متحقق نمی‌شود تا به وجود حیث امکانی بتواند هستی ‌پذیر شود.

اینکه عدم را یک امکانِ وجودی می‌دانید هم‌عقیدة ناصوابی است.

حمید ژیان پور:

از مقدمه‌ای که نوشته‌اید عبور می‌کنم.

اما اصل گفتگو

  1. بیان می‌کنید "امکان به وجود به نحو اعتباری اطلاق می‌شود و اعتبار را در ذهنیت و اصیل را در عینیت نسبت می‌دهید."

پرسش این است که اگر "عینیت"، معرف "اصیل" است. واجب‌الوجود باید عینیت داشته باشد. لطفاً آدرسش را بدهید.

همچنین اینکه بیان می‌کنید اعتباری "ذهنیت"، یعنی ذهنیت نه مسبوق به نفس که نه مسبوق به نقش است.

  1. اگر امکان، آن گونه که بیان کردید؛ یک‌جهت یا یک ماده از جهات ثلاث برای موجود شدن باشد در این صورت، امتناع و وجوب یعنی دو ماده دیگر در عرض آن قرار می‌گیرد و احکام "ذهنیت" (اعتباری) و "عینیت" (اصیل) را شامل خواهد شد. این جمله که "امکان یک‌جهت از جهات سه‌گانه است" را نمی‌توان به قسم دیگری بیان کرد و "جهت" را در طول یکدیگر قرار داد؛ زیرا در این صورت امتناع وجود یا "ممتنع‌الوجود" را نمی‌شود در طول واجب‌الوجود قرار داد.
  2. امکان وجود آن گونه که بیان کردید "به‌عنوان جهت میانه"، امکان نیست؛ بلکه خود وجود است. در این صورت چگونه آن را "امکان" می‌نامید. مگر اینکه بگویید "امکان" یعنی امکان بودن و نبودن است.

این سخن یعنی وجود در "بود" و "نبود" مستتر است؛ بنابراین قائم به وجود است. درست‌تر اینکه قائم به امکان وجود است. آفریدن، ذات وجود است و خداوند امکان آفریدن را آفرید.

  1. اصطلاح رایج "امکان، نیازمند به غیر است" که شما آن را توضیح داده‌اید.

امکان نیازمند به وجود است و ازآنجاکه در "امکان"، وجود مستتر است، خداوند امکان وجود را آفرید و وجود لبریز از امکان آفریدن شد.

پایین آوردن "امکان و قراردادن آن در سلسله تعلل، جای‌دادن نقش به‌جای نفس است.

  1. تقدم وجود بر موجود، اصالت امکان را به ما می‌نمایاند.

لطفاً اصالت را معادل عینیت در نظر نیاورید زیرا "وجود"، معادل عینیت نیست؛ بلکه موجود معادل عینیت است.

آن گونه که من می‌فهمم شما وجود را با موجود یکی انگاشته‌اید.

عینیت هستی، تعیین امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور رسیده است. این سخن یعنی، هستی همواره در حال به ظهور رسیدن است و این همان معنای " امکان آفریدن" است.

خداوند، امکان آفریدن را آفرید نه آفریدن را...

ضمناً بشمارید ببینید چند بار گفتید "خطا کردید." لااقل بگویید به نظر من یا به نظر می‌رسد در مقایسه با آنچه من استنباط می‌کنم خطا کرده‌اید.

مسعود حقیقی:

خوب است از مسیر گفتگو خارج نشویم. صحبت بر سر امکان است و نسبت آن باوجود و لاغیر.

آنچه من نوشتم صورت کامل و دقیق شده‌ای از نوشتة شما بود تا نشان دهم خطایتان در کجا است. حرف خدا و نشانی محل او نبود و نیست.

شما نوشته‌اید:

"امکان به وجود اطلاق می‌شود و نه به موجود.

وجود مقدم بر موجود است." (پایان نوشتة شما)

من نوشتم:

"امکان به وجود اطلاق می‌شود به نحو اعتبار و نه به نحو اصیل که موجودیتش را در ظرف خارج مشاهده کنیم، از آن روی که وجود در تحقق عینی دارای بساطت است؛ لذا اتصاف امکان به وجود اتصافی اعتباری است و یک تقسیم ذهنی برای تحقق وجود در خارج. نه اینکه ما در ظرف خارج یک نوع وجود داشته باشیم متصف به صفت امکان." (پایان نوشته‌ی من)

ملاحظه می‌فرمایید حرفی از واجب‌الوجود نیست. به اعتباری بودن و در نتیجه ذهنی بودن مفهوم امکان اشاره کردم. عینیت و اصالت را در همین رابطه ذکر کردم.

بقیة نظراتتان هم خالی از خلل نیست. لطف بفرمائید همین فقره را اگر ایراد می‌بینید نقد کنید. پاراگراف میانیِ فرمایشتان کمی نامنظم است نفهمیدم. شاید قلمتان لغزیده باشد. دوباره مرقوم بفرمائید.

امیدوارم از صراحت بنده دلگیر نشوید. ولی باور بفرمائید موضوع را درست متوجه نشده‌اید. به‌عنوان کسی که به این قبیل مطالب وقوف دارد می‌فهمم با این مبحث آشنایی ندارید.

ببخشید. من آدمی نیستم که بخواهم طعنه بزنم، تحقیر کنم، طرف مقابل را بخواهم بشکنم، بگویم بروید بیشتر مطالعه کنید و مانند این‌ها. ولی گاهی واقعاً در می‌مانم که چه بگویم که حتی سرسوزنی برخورنده نباشد.

خیر، سه جهت وجوب و امکان و امتناع در عرض هم نیستند، در طول هم نیستند؛ بلکه هر یک بررسیِ این است که وجود برای تحقق چگونه خواهد بود. موضوع راجع است به موجود شدنِ وجود از آن حیث که قرار است موجود شود.

اشاراتتان اشتباه است.

در شمارة ۴ نوشته‌اید: "امکان نیازمند به وجود است." خیر، این‌طور نیست.

نوشته‌اید: "خداوند امکان وجود را آفرید و وجود لبریز از امکان آفریدن شد.

خیر، این‌طور نیست. ضمن اینکه این کلمة "امکان" که اینجاها دارید بکار می‌برید یک اصطلاح عام است که هیچ دلالتی وفقِ مباحث فلسفیِ وجودشناسی ندارد. آن وقت مرا متهم می‌کنید موافق باورهای مذهبی می‌نویسم.

تا پایان این یادداشت هم که همان عقیدة سابق خود را پی گرفتید.

پس چه فایده از این‌همه وقتی که بنده صرف کردم؟!

گِله می‌کنید که چند بار مکرر گفته‌ام خطا کردید.

چند بار گفته‌ام؟ یک‌بار گفته‌ام خطا کردید. یک‌بار نوشتم "نادرست است" و یک‌بار هم "لغزش داشته‌اید "

دیگر چه بگویم که هم مقصود را بیان کرده باشم و هم برخورنده نباشد!

آیا بهتر نیست به‌جای تکرار سخن خود، محل نقد بنده به نظر خودتان را زیروزبر کنید و نشانم دهید دلایلم برای رد نظر شما سست و غلط می‌باشد؟!

این که نمی‌شود شما به هر طرف بروید و من دنبال شما بدوم. سخنی گفته‌اید، من آن را نقد کردم، نقد مرا نقد کنید. نشان دهید اشتباه کردم. غیر از این گفتگو معنا ندارد.

حمید ژیان پور:

اگر نوشته‌تان را از مقدار زیادی حرف‌های تکراری که در نوشته‌های قبل آن را ارائه دادید همچنین اصطلاحات درشت "می‌دانم، "، "وقوف دارم"، "نمی‌دانید"، کاملاً "نادرست است"، "خطا کرده‌اید"، "بروید مطالعه کنید" و غیره بزدایید، چیزی باقی نخواهد ماند که جدید بوده باشد.

من سه نوبت برای جمله "خداوند امکان آفریدن را آفرید" توضیح نوشتم.

آیا "امکان" اصطلاح عام است؟

از سبک نگارش شما متعجبم. آنچه نوشته‌اید را بدهید کسی برایتان با صدای بلند بخواند. ببینید چطور سخن می‌رانید و در نتیجه‌گیری، نتیجه را به فریضه ارشاد و راهنمایی می‌آرایید که "من وقوف دارم شما نمی‌دانید و بروید بیشتر مطالعه کنید."

می‌اندیشم؛

منتقد در مواجهه با متن، بن‌مایه تفکر خویش را نقد می‌کند و نقد خلق می‌شود. او خود نخستین منتقد تفکر خویش است.

اگر گفتگو در مسیر اندیشیدن متوقف بشود و احساسات متبلور بشود، گفتگو از اصالت و وجاهت اندیشیدن می‌افتد.

از اشتباهات، لغزش‌ها و خطاهای من بگذرید، دنبال من ندوید. اما به‌جای آن از آنچه به خطا نگاشته‌ام، سؤال طرح کنید. باکمال‌میل و مسئولیت‌پذیری نسبت به آنچه نگاشته‌ام به تبیین و توضیح خواهم پرداخت.

نمی‌خواهید جای‌مان را عوض می‌کنیم من درباره محتوای آنچه نگاشته‌اید سوال می‌کنم شما پاسخ بدهید. اندیشمند باید بتواند اندیشه خودش را در سوال خلاصه کند.

مایل به ادامه گفتگو هستم.

مسعود حقیقی:

من نگفتم بروید مطالعه کنید. این جمله را مثال زدم به‌عنوان اینکه علاقه‌ای ندارم طرف مقابل را تحقیر کنم.

خب، بالاخره وقتی طرف گفتگو خطا دارد چه باید گفت؟

جملة؛ "خداوند امکان آفریدن را آفرید" سخنی نادرست است.

شما بفرمائید برای بیان نادرستیِ این نظر چه باید گفت؟ بگویم ناصواب است؟ که گفته‌ام. بگویم لغزش رخ‌داده است؟ که گفته‌ام. بگویم خلط مفهوم کرده‌اید؟ که گفته‌ام.

می‌گوئید: "آفریدن ذات خداوند است."

این‌طور نیست. هرچه دلیل بیاورم نمی‌پذیرید.

گفتید مطابق باورهای مذهبی می‌نویسم. دیدید که مطابق دروس فلسفه نوشتم. اگر بخواهید بیشتر تخصصی‌تر می‌نویسم.

ولی این‌ها اصل موضوع نیست. این است که من، شما یا هرکس دیگر باید ذهنش ربط منطقی مفاهیم را بفهمد. باید ربط کلمه‌ای را که به کار می‌برد با کلمات پس‌وپیش بفهمد.

حالا... بگذریم.

می‌خواهید گفتگو کنید؟ آیا مایلید هنوز؟

بسیار خوب. این شما، این آن نقدی که بر نظر شما نوشتم در رابطة با امکانِ هستی در عدم که مرقوم فرمودید.

من نظر شما را نادرست دانستم. شما متقابلاً همان تکه نوشتة مرا نه کلمه‌ای پیش و نه کلمه‌ای پس نقد کنید. نقد مرا نشان دهید سست و بی‌مایه و یا در برخی فرازهایش غلط است.

این موضوع را که من ننوشته‌ام تا حضور ذهن بیشتری نسبت به شما داشته باشم. موضوع خود شما است. ذهنتان بیشتر از من بر آن اِشراف دارد.

حمید ژیان پور:

شما می‌گویید نیستی، یعنی نقیض هستی. نقیض هستی چگونه ثابت می‌شود؟

آیا جز با هستی؟

مسعود حقیقی:

مگر هستی نقیض هستی می‌شود؟ تعریف نقیض را که می‌دانید.

حمید ژیان پور:

نیستی، یعنی نقیض هستی. نقیض هستی چگونه ثابت می‌شود؟

آیا نقیض هستی (یعنی نیستی) جز با هستی ثابت می‌شود؟

مسعود حقیقی:

چگونه؟

فرض بگیریم نقیض هستی با هستی ثابت می‌شود. چگونه؟

می‌خواهم بدانم آیا متوجه یک نکته ظریف هستید یا خیر؟

حمید ژیان پور:

فرض چگونگی وجود هستی در نیستی، (یا نقیض هستی) معرف امکان هستی یا "امکان وجود" است.

هستی، یعنی تحقق وجوب امکان وجود و نیستی، یعنی تحقق امتناع امکان وجود است.

بنابراین "امکان وجود"، مقوم هستی و نیستی است.

خداوند، "امکان آفریدن" را آفرید نه آفریدن را...

عینیت هستی، تعیین امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور رسیده است.

عینیت نیستی، تعیین امتناع امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور نرسیده است و نباید تصور شود که به معنای امتناع هستی است؛ بلکه به معنای امکان امتناع هستی است که وجاهت آن به ظهور نرسیده است.

مسعود حقیقی:

بنده گفتم سخن شما اشتباه است، محل اشتباه را، منطقی نبودنِ ربط مفاهیم در نوشته‌تان را با بازنویسی همان جملات خودتان نشانتان دادم.

لطف کنید نقد مرا بسان یک فیلسوف، اگرنه، بسان یک متفکر، اگرنه، بسان یک دانشجوی فلسفه نقد کنید. ربط غیرمنطقی مفاهیمی را که به کار بردم، نشان دهید.

دیشب دو تصویر گذاشتم. یکی از نوشتة شما و دیگری از نقد خودم بر نوشتة شما. لطف کنید نقد مرا نقد کنید. نشان دهید خطا کردم. نشان دهید سخنم، نظرم اشتباه است.

حرف خود را تکرار نکنید، اول نقد مرا نقد کنید. این الفبای گفتگو است.

اشتباهی را که در همین فقره مطلب دارید نشان خواهم داد. اما منتظرم نخست نقد مرا بر نوشتة خود نقد کنید.

حرف نقد شدة خود را تکرارکردن و نقد را جواب ندادن شاید از یک جوانِ نورس پذیرفتنی باشد؛ اما از کسی که دیگران را نصیحت می‌کند به نقدپذیری خودش را نه خیر پذیرفتنی نیست.

مریم قره داعی:

شاید نیستی، نیستی نیست. پتانسیل هستی است.

حمید ژیان پور:

چراغ را روشن می‌کنید، امکان روشنی، تحقق می‌یابد.

چراغ را خاموش می‌کنید، امکان روشنی، تحقق نمی‌یابد.

مریم قره داغی:

به این فکر می‌کنم آیا دایره امکان، حدی دارد؟!

حمید ژیان پور:

پرسش تأمل‌برانگیزی است.

به نظر می‌رسد برای "امکان"، حدی متصور نمی‌توان بود؛ زیرا بیرون از زمان و مکان است.

مریم قره داعی:

به گمانم حتی از نظر زمانی و مکانی هم تصور مرز قابل تخیل نیست. وقتی همین جهان کنونی ما به‌سرعت نور در حال انبساط است...

حمید ژیان پور:

می‌اندیشم. مفهوم این جمله؛ "خداوند قادر و متعال است" معنایی برای مفهوم "امکان آفریدن" بی حد و بیرون از زمان و مکان است.

سهیل پرند:

آیا بیرون از مکان خودش «مکان» محسوب نمی‌شود؟

«امکان آفریدن» محلی برای تجلی باید داشته باشد. این دیکته‌کردن از «بیرون گود» به «گود» صورت پذیرفته است.

حمید ژیان پور:

انسان به برقراری نسبت نیازمند است. برای برقرار ساختن نسبت، ناگزیر از تصور مکان هستیم اما نمی‌توانیم آن را به همان نسبت به خداوند نسبت بدهیم.

ما موجود هستیم و قابلیت "امکان"، وجود است.

برخی متأسفانه بیان نسبت تبیین "امکان" را از سوی خود به خداوند نسبت می‌دهند و در مغالطه "موجود " به‌جای "وجود" فرومی‌افتند.

محمدحسین میرزایی:

این نظر که "خداوند امکان آفریدن را آفرید نه آفریدن را"، مبتنی بر نظریه‌ای‌ست که برای خلقت جهان آفریننده‌ای از جنس خداوند قائل باشد.

اما علم از این منظر به هستی نمی‌نگرد و حداقل تا این لحظه و به‌صورت قاطع چنین نمی‌انگارد.

اگر خداوند امکان آفریدن را آفریده باشد پیش از او چه و که خداوند را آفریده است؟

نقطة اختلاف همین‌جاست.

حمید ژیان پور:

بسیار خوب. خداوند را حذف می‌کنیم.

قدرت لایتناهی و رو به تزاید امکان را علم نمی‌تواند نادیده بگیرد؛ زیرا همواره در حال بررسی، آزمایش و کشف آن است.

محمدحسین میرزایی:

دقیقاً. اگرچه راه سختی‌ست اما مطمئن‌تر است.

حمید ژیان پور:

علم، زبان امکان است و زمان، زبان ایمان است.

سهیل پرند:

آیا این «اقرار» به «قرار» و آرامش منتهی می‌شود و این «امکان» به تغییر «مکان» و ساحت دانایی؟!

حمید ژیان پور:

علم، زبان امکان است و زمان، زبان ایمان است. علم در حال مبارزه با زمان است.

آقای احمد (گروه فلسفی ارغنون):

من با فرض اینکه نظر شما در مورد امکان را با اعیان ثابته ابن عربی منطبق بدانیم گفتگو را پی گرفتم. درست اصل اختلاف بنده با شما این بود. شما فرمودید موجود آفریننده است این مورد اختلاف بود که سخن بسیار اشتباهی است به زبان دینی بخواهیم بگوییم سخن شما می‌شود این مخلوق، خالق است.

حمید ژیان پور:

مخلوق، خالق امکان نیست مخلوق، آفریننده تجلی تعیین هستی امکان است.

مسعود حقیقی:

فرموده‌اید: "عینیت هستی، تعیین امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور رسیده."

اشکال:

هستی در مقام عینیت متعین است به‌عین وجود. تعینِ در وجود به حَسَب مقام تعین، امتناع در ذات دارد در پذیرش "امکان". چرا که مقام امکان، مقام لاتعینی است. امکان همواره یک‌جهت به‌سوی وجود دارد و یک‌جهت به‌سوی عدم وگرنه امکان نامیده نمی‌شد. همین ویژگی است که او را از وجوب و ضرورت در وجود متمایز می‌کند.

بنابراین، عینیت هستی نمی‌تواند امکان هستی یا وجود باشد. کلمة "وجاهت" که در ادامه ذکر شده با حرف "که" که که‌ی موصوله ‌است مربوط است به "عینیت" که توضیح داده شد.

در ادامه نوشته‌اید:

"این سخن یعنی، هستی همواره در حال به ظهور رسیدن است و این همان معنای امکان آفریدن است."

اشکال:

هستی به‌عنوان وجود فراگیر، به‌عنوان وجودِ بسیط، در هست بودنِ خود متعین است. یعنی هستی یک‌بار در وجود آمده یا بگوئیم وجود یک‌بار هست شده. این وجود در استقرار خود به شکلِ هستی ذاتاً پذیرای دوباره هست شدن نیست تا به توان گفت: "همواره در حال به ظهور رسیدن است." بنابراین جملة وصفی بعدی هم از اعتبار منطقی ساقط است. آنجا که گفته شده: "و این همان معنای امکان آفریدن است."

در جملة آخر مرقوم فرموده‌اید:

"خداوند، امکان آفریدن را آفرید و نه آفریدن را... "

اشکال:

خداوند اگر امکان آفریدن را آفریده باشد، امکان به‌حسب تعینِ امکانی که روی به‌سوی دو جهت مخالف دارد می‌تواند در جهت عدم تحققِ وجود باقی بماند و هستی را به وجود نیاورَد. اگر جهت امکانی به عدم تحقق به خواست خداوند تغییر کند به‌ضرورت تحقق، این می‌شود همان وجوب وجود. وجوب وجود هم به‌کلی غیر از امکان است. پیش‌ازاین اشاره شد که وجود برای تحقق و یا عدم تحقق سه جهت دارد؛ وجوب، امتناع و امکان.

با این توضیح، انتهای جمله که "خداوند آفریدن را نیافریده" بی‌معنی می‌شود. چرا که گفتیم امکان یعنی وجود شرط. اگر امکان به‌سوی امتناع باشد که چیزی خلق نشده. اگر به‌سوی وجوب رود خلق شده. وجودِ وجوب و ضرورت سبب می‌شود آفریدن متحقق شود بی‌واسطة امکان.

به قول قدما: فهوالمقصود.

بفرمائید، سخن شما را حلّاجی کردم. شمرده‌شمرده به لسان فلسفه. هر جایش را ایراد می‌بینید همان جا را لطفاً بازنویسی کرده معلوم کنید و با تجزیه‌وتحلیل آشکار سازید. کلی‌گویی ارزش ندارد. تکرارکردن سخن نقد و جواب محسوب نمی‌شود.

بفرمائید. خودم داوطلبانه از شما می‌خواهم انتقادم را نقد کنید.

حمید ژیان پور:

در متن پیش رو سه اشکال از طرف مخاطب گفتگوی "خداوند، امکان آفریدن را آفرید نه آفریدن را"، درج شده و مورد واکاوی، تبیین و توضیح قرار گرفته است. برخی از دوستان مصرانه از من درخواست کردند تا به تحلیل و تبیین موارد اشکال پرداخته و با همه حواشی که متاسفانه به وجود آمد و مانع آن شد تا مسیر گفتگو جریان سالم خود را پیش ببرد، پاسخ تحلیلی مطالب سه اشکال درج شده را به احترام تقاضای درخواست کنندگان و برای روشنی بخشیدن به آنچه که ممکن است همچنان مبهم و نارسا باشد، تحلیل و تبیین نمایم؛ بنابراین به تفکیک و ترتیب اشکالات مطرح شده، موارد مطرح شده را درهر بخش از پاراگراف، جداگانه تحلیل و پاسخ می‌دهم.

قسمت اول:

"عینیت هستی، تعیین امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور رسیده." (حمید ژیان پور)

اشکال اول گفته شده است: "هستی در مقام عینیت متعین است به‌عین وجود. تعینِ در وجود به حَسَب مقام تعین، امتناع در ذات دارد در پذیرش" امکان". چرا که مقام امکان، مقام لاتعینی است. امکان همواره یک‌جهت به‌سوی وجود دارد و یک‌جهت به‌سوی عدم وگرنه امکان نامیده نمی‌شد. همین ویژگی است که او را از وجوب و ضرورت در وجود متمایز می‌کند؛ بنابراین عینیت هستی نمی‌تواند امکان هستی یا وجود باشد. کلمة "وجاهت" که در ادامه ذکر شده با حرف "که" که که‌ی موصوله است مربوط است به "عینیت" که توضیح داده شد.

پاراگراف را بخش‌بخش پاسخ می‌دهم.

بخش اول گفته شده است: "هستی در مقام عینیت متعین است به‌عین وجود"

پاسخ: "عین وجود"، یعنی همه ذات وجود. تجلی همه ذات وجود در موجود، متعین به "امکان" است. زیرا فرض همه وجود در موجود شدنی نیست؛ بنابراین "امکان وجود"، وجود دارد نه وجود به ماهو وجود.

بخش دوم گفته شده است: "تعینِ در وجود به حَسَب مقام تعین، امتناع در ذات دارد در پذیرش" امکان "چرا که مقام امکان، مقام لاتعینی است."

پاسخ: "تعیین امتناع وجود در ذات"، ممکن نیست زیرا "امکان" همیشه وجود دارد و در "امکان" وجود، وجود دارد. درست آن است که بگوییم "تعیین تعدد تجلی وجود در ذات ممتنع است.

بخش سوم گفته شده است: "مقام امکان، مقام لاتعینی است."

پاسخ: "مقام امکان" یعنی تجلی تعین امکان نه خود "امکان"؛ بنابراین "امکان"، نمی‌تواند لاتعین باشد. بلکه همان‌گونه که در تبیین مفهوم "امکان آفرینش"، بیان شد. تجلی تعیین امکان در هستی نمود پیدا می‌کند و عدم تجلی تعیین امکان در نیستی مفهوم می‌یابد؛ بنابراین: هستی، یعنی تحقق وجوب امکان وجود و نیستی، یعنی تحقق امتناع امکان وجود است.

بخش چهارم، گفته شده است: "امکان همواره یک‌جهت به‌سوی وجود دارد و یک‌جهت به‌سوی عدم وگرنه امکان نامیده نمی‌شد. همین ویژگی است که او را از وجوب و ضرورت در وجود متمایز می‌کند؛ بنابراین عینیت هستی نمی‌تواند امکان هستی یا وجود باشد.

پاسخ: اینکه بیان شده است "بنابراین عینیت هستی نمی‌تواند امکان هستی یا وجود باشد"، از اینجا ناشی می‌شود که "عینیت امکان هستی" با "امکان هستی" یکی انگاشته شده است. پر واضح است که "عینیت امکان هستی"، تجلی تعیین امکان هستی است و بدیهی می‌نمایاند که نمی‌تواند به معنای "امکان هستی" تلقی شود. "تجلی تعیین"، وجه تجلی وجود تعیین امکان است و به معنای تعیین همه ذات وجود امکان، نیست.

بخش پنجم گفته شده است: "امکان همواره یک‌جهت به‌سوی وجود دارد و یک‌جهت به‌سوی عدم وگرنه امکان نامیده نمی‌شد. همین ویژگی است که او را از وجوب و ضرورت در وجود متمایز می‌کند."

پاسخ: این سخن درست است؛ اما به نظر می‌رسد نتیجه آن نادرست می‌نمایاند. "وجوب و ضرورت در وجود" که در محتوای سخن به آن اشاره رفته است مفهومی برای تجلی تعیین هستی است؛ یعنی وقتی هستی تجلی می‌یابد هستی نیستی، تجلی نمی‌یابد. در "عدم وجود"، امکان، وجود دارد. زیرا "عدم"، یعنی عدم هستی؛ بنابراین امکان هستی، همچنان در وجود به ما هو وجود هستی عدم، وجود دارد. می‌اندیشم؛ خداوند، امکان آفریدن را آفرید و نه آفریدن را و به هستی، امکان وجود بخشید. اگر فرض کنیم که خداوند، آفریدن را آفرید نه امکان آفریدن را به نظر می‌رسد منطق این سخن سخت متزلزل می‌نمایاند؛ زیرا در این صوت ما فرض کرده‌ایم که خداوند "همه وجود" را آفرید و در مقابل آن، همه عدم نیز آفریده شده است. درحالی‌که جهان هستی ممکن‌الوجود است نمی‌توان ضرورت تحقق آفریدن تعیین همه ذات وجود را امکان‌پذیر دانست.

بخش ششم گفته شده است: "وجاهت" درباره این جمله "عینیت هستی، تعیین امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور رسیده." با حرف "که" که که‌ی موصوله ‌است مربوط است به "عینیت".

پاسخ: "وجاهت" ویژگی یا صفت "عینیت" است. عینیت مرتب ظهور دارد. تجلی وجاهت به معنای ظهور همه ویژگی‌های هستی عینیت نیست. موجود ازآن‌جهت که امکان وجود دارد موجود است نه ازآن‌جهت که تجلی وجاهت ظهور دارد. در اینجا به نظر می‌رسد "عینیت" درست معنا نشده است.

قسمت دوم:

"این سخن یعنی، هستی همواره در حال به ظهور رسیدن است و این همان معنای امکان آفریدن است." (حمید ژیان پور)

اشکال دوم گفته شده است: هستی به‌عنوان وجود فراگیر، به‌عنوان وجودِ بسیط، در هست بودنِ خود متعین است. یعنی هستی یک‌بار در وجود آمده یا بگوئیم وجود یک‌بار هست شده. این وجود در استقرار خود به شکلِ هستی ذاتاً پذیرای دوباره هست شدن نیست تا به توان گفت: "همواره در حال به ظهور رسیدن است." بنابراین جملة وصفی بعدی هم از اعتبار منطقی ساقط است. آنجا که گفته شده: "و این همان معنای امکان آفریدن است."

پاسخ بخش اول: فراگیر بودن تعیین هستی، معنای روشن امکان وجود است؛ زیرا تعیین وجود از آن حیث فراگیر است که وجود، در تعیین بخشی به موجود از بین نرفتنی است و همواره در حال ظهور است به ظهور رسیدن تجلی تعیین هستی برخاسته از قابلیت امکان هستی یا وجود است این سخن که "هستی یک‌بار در وجود آمده یا بگوئیم وجود یک‌بار هست شده است"، با مفهوم "وجود فراگیر" در تناقض آشکار است. اشکال سخن اینجا است که بیان‌کننده سخن، فرض نموده است که همه هستی وجود در موجود تعیین می‌یابد و مفهوم تجلی تعیین هستی در موجود را نادیده گرفته است. عینیت وجود (یا موجود) به معنای تعیین همه هستی ذات وجود نیست اگر این‌گونه بود می‌بایست موجود ذی‌وجود، واجب‌الوجود بود نه وجوب وجود. تجلی تعین هستی امکان وجود در موجود موجب وجوب وجود می‌گردد و موجود واجد وجود می‌گردد نه واجب‌الوجود.

در بخش دوم بیان شده است: این وجود در استقرار خود به شکلِ هستی ذاتاً پذیرای دوباره هست شدن نیست تا به توان گفت: "همواره در حال به ظهور رسیدن است." بنابراین جملة وصفی بعدی هم از اعتبار منطقی ساقط است. آنجا که گفته شده: "و این همان معنای امکان آفریدن است."

پاسخ بخش دوم: به ظهور رسیدن هستی به معنای هست شدن هستندگی همه ذات هستی نیست. واژه "ظهور" دلالت معنایی بر عینیت دارد. عینیت همواره در حال نو به نو شدن و تجلی حضور وجود خود است. این بدیهی است که نباید حضور و وجود را یکسان دانست و یا اینکه نباید دلالت معنایی حضور عینیت را مسبوق بر تعیین ذهنیت امکان وجود دانست.

در بخش سوم بیان شده است: "بنابراین جملة وصفی بعدی هم از اعتبار منطقی ساقط است. آنجا که گفته شده: "و این همان معنای امکان آفریدن است."

پاسخ بخش سوم: نتیجه ساقط بودن اعتبار منطقی جمله "این همان معنای امکان آفریدن است" (جمله حمید ژیان پور)، مربوط به نادیده‌انگاشتن دلالت معنایی مفهوم تجلی ظهور عینیت وجود است و به نظر می‌رسد بر نویسنده حرجی نیست.

قسمت سوم:

"خداوند، امکان آفریدن را آفرید و نه آفریدن را." (حمید ژیان پور)

اشکال سوم گفته شده است: "خداوند اگر امکان آفریدن را آفریده باشد، امکان به‌حسب تعینِ امکانی که روی به‌سوی دو جهت مخالف دارد می‌تواند در جهت عدم تحققِ وجود باقی بماند و هستی را به وجود نیاورَد. اگر جهت امکانی به عدم تحقق به خواست خداوند تغییر کند به‌ضرورت تحقق، این می‌شود همان وجوب وجود. وجوب وجود هم به‌کلی غیر از امکان است. پیش‌ازاین اشاره شد که وجود برای تحقق و یا عدم تحقق سه جهت دارد؛ وجوب، امتناع و امکان. با این توضیح، انتهای جمله که "خداوند آفریدن را نیافریده" بی‌معنی می‌شود. چرا که گفتیم امکان یعنی وجود شرط. اگر امکان به‌سوی امتناع باشد که چیزی خلق نشده. اگر به‌سوی وجوب رود خلق شده. وجودِ وجوب و ضرورت سبب می‌شود آفریدن متحقق شود بی‌واسطة امکان. به قول قدما: فهوالمقصود."

بخش اول گفته شده است: "خداوند اگر امکان آفریدن را آفریده باشد، امکان به‌حسب تعینِ امکانی که روی به‌سوی دو جهت مخالف دارد می‌تواند در جهت عدم تحققِ وجود باقی بماند و هستی را به وجود نیاورَد."

پاسخ بخش اول: نویسنده از واژه "عدم تحقق وجود" استفاده کرده است و منطقاً نمی‌توانسته است از واژه "تحقق" استفاده نکند. زیرا هستی و نیستی در "تحقق"، تجلی می‌یابد. "تحقق وجود"، دلالت معنایی بر تجلی وجود دارد نه خود وجود؛ بنابراین خود متن با استفاده از دلالت معنایی مفهوم تحقق وجود، " بر امکان وجود اشاره می‌کند. "تحقق عدم وجود" در تباین تحقق وجود است. اما آیا اگر چیزی تحقق نباید به این معنا است که وجود ندارد؟ سخن بر سر این است که "عدم وجود" به معنای تحقق عدم وجود است نه به معنای "عدم وجود" یعنی عدم وجود به معنای عدم وجود نیست. زیرا عدم وجود نیاز به وجود ندارد مگر آنکه دلالت معنای مفهوم تحقق عدم وجود را فرض کنیم. تحقق عدم وجود، دلالت بر امکان وجود دارد؛ یعنی ممکن است تحقق بیابد یا تحقق نیابد؛ بنابراین به نظر می‌رسد همواره امکان وجود، وجود دارد. اصالت باوجود است نه با عدم. فلاسفه بر این نکته اتفاق دارند که "وجود" بهتر از عدم است.

بخش دوم گفته شده است: "اگر جهت امکانی به عدم تحقق به خواست خداوند تغییر کند به‌ضرورت تحقق، این می‌شود همان وجوب وجود. وجوب وجود هم به‌کلی غیر از امکان است."

پاسخ بخش دوم: به نظر می‌رسد اشکال سخن اینجا است که نویسنده فرض کرده است خداوند به امکان عدم تحقق، تحقق می‌بخشد درحالی‌که اصل سخن این است که خداوند امکان آفریدن را آفرید نه آفریدن را؛ بنابراین تحقق وجوب وجود در ذات امکان نهفته است. خداوند "امکان آفریدن را آفرید" خداوند خالق امکان آفریدن است و انسان مصدر تحقق تجلی تعین امکان هستی است. هستی، یعنی تحقق وجوب امکان وجود و نیستی، یعنی تحقق امتناع امکان وجود است؛ بنابراین "امکان وجود"، مقوم هستی و نیستی است. خداوند، "امکان آفریدن" را آفرید نه آفریدن را...

عینیت هستی، تعیین امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور رسیده است. عینیت نیستی، تعیین امتناع امکان هستی یا وجود است که وجاهت آن به ظهور نرسیده است و نباید تصور شود که به معنای امتناع هستی است؛ بلکه به معنای امکان امتناع تحقق تعیین تجلی هستی است که وجاهت آن به ظهور نرسیده است.
قسمت پایانی، گفته شده است:

جناب ژیان پور گرامی!

بفرمائید، سخن شما را حلّاجی کردم. شمرده‌شمرده به لسان فلسفه. هر جایش را ایراد می‌بینید همان جا را لطفاً بازنویسی کرده معلوم کنید و با تجزیه‌وتحلیل آشکار سازید. کلی گویی ارزش ندارد. تکرار کردن سخن نقد و جواب محسوب نمی‌شود.

بفرمائید. خودم داوطلبانه از شما می‌خواهم انتقادم را نقد کنید.

پاسخ بخش پایانی: پاسخی برای این قسمت وجود ندارد...


موضوعات مرتبط: گفتمان
برچسب‌ها: گفتمان

تاريخ : یکشنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۳ | 20:11 | نويسنده : |
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد